حال خوبِ جنگل پرتقال
جنگل پرتقال حال آدم را خوب میکند و بلد است که در تمام عناصرش حد و اندازه را نگه دارد. یک قصه کوچک اما مهم دارد و دغدغهاش روابط انسانی است. ارتباطات و تعاملاتی که خیلی اوقات آنها را سرسری میگیریم و ممکن است در عالم جوانی اصلاً به چشممان نیاید. فیلم با برخورد بد سهراب بهاریان معلم سرخورده یک مدرسه با دانش آموزانش آغاز میشود. با همان سکانس ابتدایی شخصیت اول فیلم به مخاطب معرفی شده و بعد در طول اثر این معرفی تکمیل میشود.
او که برای گرفتن مدرک کارشناسی خود مجبور است به دانشگاهش در شمال کشور سفر کند درگیر یک سفر درونی نیز میشود اما نه از نوع غلوآمیز آن. او برای عذرخواهی بابت کارهای اشتباه گذشتهاش به سراغ همکلاسی سابق خود مریم میرود و وقتی میفهمد که مریم حافظهاش را در اثر تصادف از دست داده، از عذرخواهی صرف نظر کرده و شروع به دروغبافی در مورد رابطه خود با مریم میکند تا گذشته را خوب جلوه دهد. اما بعد مخاطب همزمان با سهراب غافلگیر میشود و میفهمد که مریم خودش را به فراموشی زده تا از آسیبهایی که سهراب و سایرین در گذشته به او وارد کردهاند فاصله گیرد. سهراب که پیشتر نیز متوجه اشتباهات خود شده بود از اینجای ماجرا تلنگری جدی میخورد و سعی میکند رضایت مریم را به هر نحوی بهدست آورد.
بازی تمام بازیگران فیلم از رضا بهبودی تا زوج میرسعید مولویان و سارا بهرامی خوب و گیرا از آب درآمده است و کمک شایانی در پیشبرد روایت داشته است. فیلم ژست روشنفکرانه ندارد بلکه آنچه امروز در دنیای واقعی و میان جوانان در حال وقوع است را به تصویر میکشد. حال و هوای فیلم نیز اگرچه به فیلمهای هنری اروپایی نزدیک است و فراز و فرود و گره خاصی در اثر نمیبینیم اما اثر مخاطب را خسته و اذیت نمیکند.
در سکانس پایانی وقتی باد مدرک سهراب را از ماشین به بیرون پرتاب میکند، او برای برداشتن آن شتاب نمیکند با اینکه هر لحظه ممکن است آن را از دست بدهد. دیگر مدرک برایش اولویت نیست. او به یک آرامش درونی رسیده است. دیگر از زمین و زمان نمینالد. به آرامی سمت آن میرود و آن را برمیدارد. فیلمساز حتی در این صحنه هم حد را نگه میدارد و مخاطب را آزار نمیدهد. قرار نیست مدرک به باد برود و فیلم پایانی نمادین پیدا کند. همین اشاره کوتاه کافی است. جنگل پرتقال به عنوان نخستین تجربه بلند سینمایی آرمان خوانساریان فیلمی است قابل قبول که حال و هوای خوب آن به مخاطب نیز منتقل میشود.