یک فیلم کاملاً مردانه
آخرین ساخته عبدالرضا کاهانی فیلمی متفاوت است. متفاوت با ساختههای دیگر او البته نه در سبک، که در محتوی و متفاوت با ساختههای تاریخ هشتاد و چند سالهی فیلمسازی در ایران، در سبک، محتوی و حتی بازخورد تماشاچیان. فیلم «خانم یایا» برخلاف نامش فیلمی کاملاً مردانه است و نه تنها از این حیث، ویژه و منحصر به فرد است بلکه با سایر فیلمهای جنسیت گرایانه ایرانی در تعارض است. نمونههای بسیاری از فیلمهایی که به زندگی زنان و مصائب آنها میپردازند در سینمای ایران موجود است که همگی از مجموعهای از قوانین نانوشته اما یکسان تبعیت میکنند و آن، کارگردانی شدن توسط یک زن، نمایش مظلومیت همجنسانش و به نقد کشیدن یکطرفهی نقش جنس مخالف در ایجاد و تشدید این ظلم است. در فیلم کاهانی اما نوع نقد متفاوت است. او در این فیلم به رفتارشناسی ناهنجاریای کاملاً مردانه میپردازد بدون آنکه جنس مخالف را بانی این ناهنجاری معرفی کند.
شاید در سالهای دورتر بتوان از دهه نود فیلمسازی سینمای ایران بعنوان دهه فیلمهای خارج ساخته یاد کرد اما در این ژانر نیز «خانم یایا» با همنوعانش تفاوتهایی دارد. این فیلم برخلاف سایر ساختههای ایرانیان در خارج از کشور نه برای فروش بیشتر، نه برای دور زدن برخی تحریمهای داخلی و نه برای خاص بودن بلکه فقط به این خاطر در کشور تایلند ساخته شده چون در مورد تایلند است، در مورد پاتایاست و قابل ساخته شدن در هیچ لوکیشن دیگری جز آنچه باید باشد نیست. لوکیشن مقصد اما، نه در خیابانهای پاتایا که در هزارتوی ذهن مرد ایرانی است.
دو مرد ایرانی که تمامی خصلتهای تبدیل به نمادِ مرد ایرانی شدن در شخصیتهای اصلی فیلم را دارند به درستی نماینده مردان ایرانی یا دست کم، آن دسته از مردان ایرانی شده اند که رویای سفر به پاتایا را در سر میپروردانند و دست بر قضا کم هم نیستند. آنها متاهلاند، پا به سن گذاشتهاند، شغل آبرومندانهای دارند، به برخی اصول اخلاقی مانند عیاشی نکردن در محل کسب -لااقل برای حفظ ظاهر- پایبندند، از ریختن آبروی خود بسیار در هراسند و نظر دیگران را در چگونه دیده شدنشان بسیار مهم میدانند. اما چرا پاتایا؟ آمارها نشان میدهد سالانه بیش از یکصد و پنجاه هزار توریست ایرانی راهی تایلند میشوند. گردشگران ایرانی مقام نخست آمار توریستهای ورودی به این کشور را دارند که پر واضح است دلیل این اشتیاق چیزی فراتر از گردش در خلیج «فانگ نا» یا معبد «آیوتایا»ست و آن جاذبهی گردشگری خاص این کشور است. تخمین زدن اینکه بدلیل همین جاذبه توریستی، تعداد مردان ایرانیِ علاقمند به سفر به تایلند بسیار بیشتر از زنان ایرانی است نیازی به استناد به آمار رسمی ندارد.
همین مسأله دستمایه پرداختن به موضوعی شده است که نه تنها در جامعه ایرانی یک تابو است بلکه ساختن فیلمی از این پدیدهی اجتماعی نیاز به جرأت و جسارت بسیار زیادی دارد. فیلمساز قصد دارد سئوالهایی را مطرح کند و چنانچه رسالت و جایگاه یک فیلم اجتماعی پاسخ دادن به این سئوالات نیست، پاسخ آنرا به ذهن بیننده خصوصاً عناصر ذکور جامعه ایرانی میسپارد. از آن جمله است: 1- چرا مرد ایرانی متاهل رویای سفر به پاتایا را در سر میپروراند؟ 2- چرا حاضر است صد دسیسه بچیند، به زنش دروغ بگوید، همکارش را دور بزند و متحمل هزینه شود تا مرتکب رفتاری غیراخلاقی شود؟ 3- آیا اگر هیچ محدودیت اخلاقی، مذهبی، عرفی یا اخلاق حرفهای وجود نداشته باشد مرد مسلمان ایرانی به راحتی دست به هر کار خلاف شرعی میزند؟
از تمامی این مسائل روانشناختی و جامعه شناختی که بگذریم، ساختار فیلم بسیار دقیق و حساب شده به موضوع مورد نظر کارگردان پرداخته است و برخلاف نظر بیشتر منتقدان آن، تماماً قابل دفاع و توضیح است. ناصر و مرتضی به همان دلیلِ پیش گفته، نمادی از مرد ایرانی هستند و شخصیت آنان به خوبی شکل گرفته و پردازش شده است. خانم یایا سمبل جاذبه گردشگری تایلند است و کارگردان با قرار دادن او در نقشهای مختلفی چون پلیس، کارمند آژانس هواپیمایی و غیره، کدگذاریهای لازم را برای تفهیم آنکه او یک تیپ است نه یک شخصیت به انجام میرساند. گفتگوی شخصیتهای فیلم به دو زبان متفاوت بدون نیاز به مترجم گرچه نامعمول اما بسیار هوشمندانه طراحی شده است. بیننده از ابتدای فیلم این سئوال را در ذهنش پرورش میدهد که چرا ناصر و مرتضی بدون اینکه تجربه سفر به تایلند را داشته باشند زبان آنان را میفهمند و نیازی به مترجم ندارند. این پرسش را کاهانی در سکانس پایانی، غافلگیرانه پاسخ میدهد و جای هیچ تردیدی باقی نمیگذارد. او نشان میدهد تمام ماجرای این فیلم به جز سفر به پاتایا در ذهن دو شخصیت اصلی داستان گذشته است، (چیزی که در ذهن بسیاری از مردان ایرانی در حال گذشتن است) نه شخصیت امین حیایی و ماجرای انتقام گیری او واقعیت داشت، نه کشمکش آنها با زن تایلندی در پذیرفتن او در خلوتشان و نه به زندان افتادنشان. این دیالوگ گویی نامتعارفِ دو زبانه را میتوان طعنهی زیرکانهی کاهانی به فارسی بلد بودن برخی تایلندیها بدلیل استقبال زیاد ایرانیان از جاذبه های گردشگری تایلند تعبیر کرد.
به زندان افتادن نوبتی ناصر و مرتضی، آن هم بدلایلی که به نظر بینندهی کم حوصله ممکن است مضحک و باورناپذیر بیاید، درست زمانی مفهوم پیدا میکند که هر دو در ذهنشان تصور میکنند اگر آن دیگری که در واقع نوعی مزاحم است به طریقی دَک شود، چه اتفاقی خواهد افتاد. تصور کردنِ به زندان افتادن یک فرد نه نیازی به ادلهی محکمه پسند دارد و نه مشغولیت ذهنی بیش از اندازهی لازم برای تصورکننده میطلبد. کاهانی به زیبایی این موضوع را به تصویر کشیده است و لاقل از این حیث هیچ نقدی بر او وارد نیست. صحنه جشن آب پاشی که البته بازهم تنها در ذهن شخصیتهای داستان رخ میدهد نیز حاوی پارادوکس قابل تأملی است، دو مرد ایرانی که برای ارتکاب بیغیرتی نسبت به همسرانشان به پاتایا سفر میکنند چگونه است که نسبت به آب پاشیدن به خانم یایا که زنی غریبه است اینچنین غیرتمند میشوند. آیا مرد ایرانی میان تعاریف رفتارها با خود درگیر است؟
«خانم یایا» اما با تمام این تفاصیل در اکران موفق نیست. مهمترین دلیل آن شاید استفاده کردن از دو بازیگر موفق نقشهای کمدی در فیملی که اصلاً کمدی نیست باشد. کارگردان برای توجیه این مساله به یک جمله در تیزر فیلم اکتفا میکند درحالی که پوستر شخصیت این دو بسیار بیشتر از این جملهی گذرا مخاطب عام را تحت تأثیر قرار میدهد. از دیدی موشکافانهتر میتوان حتی این تضاد را عامدانه دانست. به نظر میرسد کارگردان سعی دارد به بییننده القاء کند آنچه به ظاهر، شادی بخش و مفرح مینمایاند میتواند در واقع جدی و حتی تلخ باشد. درست مثل سراب خوش آب و رنگ پاتایا با خانم یایاهایش.
آن بخش از مخاطبان فیلم که با آن ارتباط خوبی برقرار نکردهاند را میتوان به چند دسته تقسیم کرد. نخست آن دسته که به امید دیدن فیلمی کمدی به سینما رفتند. دوم آندسته که خود، مخاطبان هدفِ فیلم هستند یعنی مردان متاهلِ در اندیشه پاتایا، سوم مسافران همیشگی تایلند که نگرانند اکران چنین فیلمهایی واضع قوانینی حکومتی در مورد محدود کردن سفر سهل الوسولشان به تایلند باشد و دسته آخر کسانی که مفاهیم فیلم را دریافت نکردند یا با نقد این نوع ناهنجاری یا حتی ناهنجار دانستن آن همسو نیستند.
گرچه این فیلم یک فیلم بی نقص و تام نیست اما یک ویژگی قابل احترام دارد. کاهانی می توانست با همین هزینه، همین کادر فنی و بازیگر، تنها با تغییر در دیالوگها حتی بدون داشتن داستان، فیلمش را به پرفروشترین فیلم سال تبدیل کند. همانگونه که کمدیهای سطحی و هرز این روزهای سینمای ایران به آن دست یافتهاند. و او اینکار را نکرد تا رسالتش در فیلمسازی را خدشه دار نکند.