ترکیبی از وحشت ، فراطبیعه و روانشناسی
ترجمه اختصاصی سلام سینما
این نسخه ی «لوکا گوادانینو» ، تقریبا یک ساعت طولانی تر از نسخه ی اصلی «داریو آرگنتو» - البته به همان اندازه آزاد در تغییر بین یک فیلم ترسناک روانشناسانه و یک ملودرام قدرتمند – و نیازمند لطف مخاطبان برای صبرشان است آن هم با داستانی که می تواند با توجه به ریتم آن بسیار مهیج یا حتی بطور گستاخانه ای مبتذل باشد.نهایتا آشفتگی «سوسپیریا» ، آثاری از درخشان بودن و تظاهر به مهیج بودن آن بنظر می رسد که از یکجا سرچشمه می گیرند. مانند سکانس های رقص آوانتگارد فیلم ، «سوسپیریا» به مقام والایی دست می یابد و شاید گردابی که به این واسطه به وجود می آید بسیار سرگیجه آور تر از یک اعدام باشد.
اولین نمایش این فیلم در جشنواره ونیز اتفاق می افتد و پس از آن در 26 اکتبر به سینماهای آمریکا و در 16 نوامبر به سینماهای بریتانیا می رسد. این اثر طرفداران نسخه ی اصلی را فریفته ی خود می کند و گروه بازیگران آن که شامل «داکوتا جانسون» و «تیلدا سوئینتون» می شود ، طرفداران فیلم های هنری را به وجد خواهد آورد. اما «سوسپیریا» برای تمامی سلیقه ها ساخته نشده و احتمال آن کم است که نقد های یکسان و بسیار مثبتی که راجع به اثر قبلی «گوادانینو» یعنی «مرا با نام خودت صدا کن» خوانده بودیم ، برای «سوسپیریا» تکرار شود.
داستان فیلم در برلین سال 1977 اتفاق می افتد و درباره ی یک رقصنده ی امریکایی بنام «سوزی»(داکوتا جانسون) است که در یک آکادمی معتبر تحت هدایت «مادام بلانک»(تیلدا سوئینتون) پذیرفته شده است. این مدرسه بدلیل ناپدید شدن یکی از شاگردان با استعداد بنام «پاتریشیا»(کلوئی گریس مورتز) دچار مسائل و حاشیه هایی شده است.با این اوصاف ، «سوزی» خیلی زود تبدیل به شاگرد اول می شود و رهبری گروه رقصنده را در آخرین اجرای آکادمی برعهده می گیرد. در همین حین احساس شک برای اتفاقاتی که درحال وقوع است ، فضای فیلم را پر می کند.
هرچقدر که «آرگنتو» سعی می کرد تا رازها را در تاریکی نگه دارد ، «گوادانینو» خیلی زود دست خود را رو می کند و نشان می دهد که این مدرسه یک محفل پر رمز و راز است. اگر بخواهیم مثالی در این مورد بزنیم ، این است که در نسخه ی جدید ، تمرکز بیشتر بر روی پویایی کاراکتر هاست.
«گوادانینو» و نویسنده ی اثر «دیوید کاجانیک» ، نقش «سوزی» را به مانند یک اعجوبه برجسته و پیچیده به تصویر کشیده اند و خیزش ناگهانی او شاید یادآور «قوی سیاه» باشد ، اثری که به اندازه ی مساوی با «سوسپریا» ، نتیجه ی ترکیب شوق و هنر بود. نسخه ی «آرگنتو» بیشتر متکی به لحظات شوک آور و فضاسازی بود در صورتی که در نسخه ی جدید فضایی ساکت و سرعت کافی روایت فیلم روبرو هستیم. نسخه ی جدید اگر بدون کپی کردن سبک روایت نسخه ی اصلی ساخته می شد می توانست بسیار سردرگم کننده باشد.
با فاش شدن راز فیلم ، «سوسپیریا» در به وجود آوردن فضای وحشت بسیار موفق تر از برجسته کردن کاراکترها عمل می کند. «سوئینتون» در نقش بلانک بسیار جذاب عمل می کند و با آن پوست رنگ پرده و موهای صاف و درازش مانند تهدیدی است که زیر پوسته ی خود پنهان شده است.اما این بازیگر برنده ی اسکار ، در نقش خود بسیار محکم تر ظاهر شده تا نقدهای نسبت به تصنعی بود رفتارش در نقش ها جدی گرفته نشود. «جانسون» به شدت در نشان دادن هردو حس بی گناهی و دسیسه چینی درخشان عمل می کند ، و این نشانگر که روش بزرگ شدن «سوزی» در پرورشگاه (که در فلش بک ها دیده می شود) باعث آسیب های بلند مدت در وجود او شده است. با این حال باز هم «سوزی» در جلو بردن داستان فیلم به اندازه ای که در اثر به شدت تماتیک «گوادانینو» به او پرداخته می شود ، موفق نیست.اثری که ترکیبی از وحشت ، المان های فراطبیعی ، بنیان روانشناسانه ، تحقیقی پیچیده درباره ی مادرانگی و شرحی از قدرت گذشته در شکل دادن حال است.
کافی است اگر بگوییم «سوسپیریا» به قدر کافی تلاش می کند تا با پایان بندی خود را به اوج برساند. اما شوری که در نگاه شلخته ی «گوادانینو» وجود دارد ، دارای قدرتی است که از سایر اشکالات قابل ملاحظه ی فیلم پیشی می گیرد. به سبب این موضوع «گوادانینو» در نهایت «آرگنتو» را ستایش می کند. او به جای آن که اثر «آرگنتو» را با یک تقلید کورکورانه بازسازی کند ، آن را از زاویه دید خودش بازطراحی کرده و در تلاش است تا راه جدیدی برای غوطه ور کردن مخاطبان در یک رویای ترسناک بیابد.
منبع : اسکرین دیلی
مترجم : وحید فیض خواه