به بهانه ماجراهای اخیر پژمان جمشیدی؛ نگاهی به پروندههای جنجالی سلبریتیها

پرونده قضایی اخیر پژمان جمشیدی، بازیگر و چهره ورزشی برجسته، بیش از آنکه صرفاً یک رویداد حقوقی باشد، نمونهای روشن از چگونگی نفوذ اطلاعرسانی بر افکار عمومی است. ادعای تجاوز به عنف از سوی یک زن جوان که برای گفتگو درباره پروژه سینمایی به خانه او دعوت شده بود، با استناد به گزارشهای پزشکی قانونی و شواهد زیستی، به سرعت از حریم خصوصی به عرصه عمومی منتقل شد.
شاکی و مادرش با مصاحبههای پراحساس و تأکید بر تهدیدها و پیشنهادهای مالی کلان – تا میلیاردها تومان – روایتی قربانیمحور خلق کردند که همدلی گستردهای برانگیخت. در مقابل، رویکرد سکوت یا دفاع محدود تیم جمشیدی، با اشاره به احتمالات رضایت یا روابط توافقی، نتوانست تعادل را برقرار کند. این فرآیند، ما را وادار میکند تا به نقش رسانهها در برجستهسازی مسائل بپردازیم، جایی که هویت سلبریتی متهم، خبر را به یک پدیده اجتماعی تبدیل میکند و افکار را پیش از رأی نهایی شکل میدهد.
در چنین پروندههایی، رسانهها مانند یک مکانیسم نامرئی عمل میکنند که تعیین میکند چه چیزی برجسته شود. پوشش گسترده از گزارشهای اولیه در حساب های کاربری مستقل آغاز شد، اما اوج آن در فضای مجازی رقم خورد، جایی که گزارشهای خبرنگاران از مصاحبه با شاکی و مادرش با جزئیات شخصی، هزاران واکنش را به دنبال داشت. این برجستگی، نه فقط از عمق حقوقی، بلکه از شهرت دوگانه جمشیدی – به عنوان فوتبالیست سابق و بازیگر محبوب – ناشی میشود. مخاطبان که سالها او را در نقشهای مثبت دیده بودند، با این تضاد روبرو شدند و رسانهها با تکرار و گسترش، اولویت را به مطالبه عدالت دادند.
چرخه خبری از بازداشت موقت و آزادی با وثیقه تا تجدیدنظر، افکار را به سمت فشار بر سیستم قضایی سوق داد، اما همزمان، فضایی برای شایعات باز کرد. این الگو نشان میدهد چگونه اطلاعرسانی، بدون انتظار برای جزئیات کامل، افکار را به سمت قضاوتهای زودهنگام میبرد و میتواند روند حقوقی را تحت تأثیر قرار دهد.
نحوه روایت داستان، یکی از کلیدهای اصلی است که زوایای مختلف را برجسته یا کمرنگ میکند. شاکی و مادرش با تمرکز بر شواهد اولیه و رد فشارهای مالی، جمشیدی را به عنوان نمادی از قدرت و سوءاستفاده نشان دادند، روایتی که بحث را به مسائل گستردهتری مانند امنیت در تعاملات حرفهای کشاند. این روایت، همدردی ایجاد کرد و افکار را به سمت حمایت از قربانی هدایت نمود. در سوی دیگر، تلاش برای روایتهای جایگزین مانند توطئه یا رضایت، با توجه به شواهد موجود، کمتر تأثیرگذار بود. در فضای مجازی، این روایتها دوقطبی شدند: یکی قربانی را نماد مبارزه با نابرابری میدید، دیگری انگیزههای شاکی را زیر سؤال میبرد. چنین چارچوبسازیهایی، افکار عمومی را قطبی میکنند و عدالت را به بحثهای ایدئولوژیک تبدیل میکنند، جایی که رسانهها جهتگیری را تعیین میکنند و میتوانند فشار را بر نهادهای حقوقی افزایش دهند، بدون آنکه منتظر شواهد نهایی بمانند.
شبکههای اجتماعی، در این میان، به عنوان کانالهای جایگزین عمل کردهاند که صدای مستقیم را بدون واسطه پخش میکنند. پلتفرمهایی مانند توییتر سابق یا اینستاگرام، با اولویتدهی به محتوای پرتعامل، گزارشهای منتشر شده در فضای مجازی را به سرعت گسترش دادند و حلقههای بازخوردی ایجاد کردند. این فضا، صداهای مخالف را اغلب به حاشیه میراند، زیرا ترس از انزوا، حامیان متهم را ساکت میکند. نتیجه، تقویت روایت غالب است که میتواند بر قضاوتهای اجتماعی تأثیر بگذارد و حتی روند دادگاه را تسریع کند. در جامعهای با دسترسی محدود به اطلاعات رسمی، این شبکهها قدرت افکار عمومی را افزایش میدهند، اما ریسک گسترش اطلاعات نادرست را هم به همراه دارند، جایی که الگوریتمها محتوای همسو را تقویت میکنند و مخالفان را نادیده میگیرند.
از منظر مدیریت اطلاعاتی در بحران، انتخاب سکوت جمشیدی جالب است. برخلاف رویکردهای رایج که شامل پاسخ سریع یا توضیح مشروط میشود، این سکوت اجازه داد روایت مخالف غالب گردد. شاکی و مادرش اما با ارتباط فعال – مصاحبههای حقوقی و احساسی – همدردی را افزایش دادند و بحث را اجتماعی کردند. این تفاوت، تأکید میکند که در عصر دیجیتال، بحران نه تنها حقوقی، بلکه اطلاعاتی است؛ تأخیر در پاسخ میتواند اعتبار را از بین ببرد و افکار را به سمت پیشداوری ببرد. سلبریتیها با هویت عمومیشان، در معرض بررسی دقیقتری قرار دارند و هر سکوت یا اقدامی، لایهای به داستان میافزاید.
برای درک عمیقتر، نگاهی به پروندههای مشابه سلبریتیها در ایران مفید است. مثلاً مجاهد خذیراوی، بازیکن سابق استقلال، در اوایل دهه هشتاد در یک مهمانی مختلط دستگیر شد و با محرومیت سنگین از فوتبال روبرو گردید؛ رسانهها این رویداد را به نمادی از تخلفات اخلاقی در ورزش تبدیل کردند و آبرویش را پیش از دادگاه کامل بردند. محمدعلی نجفی، سیاستمدار و چهره عمومی، در پرونده قتل همسر دومش، با پوشش گسترده رسانهای مواجه شد که افکار را قطبی کرد و سکوت اولیهاش روایت را به سمت محکومیت سوق داد، هرچند نتیجه با تخفیف همراه بود.
ناصر محمدخانی، فوتبالیست مشهور، نیز درگیر پرونده قتل همسرش لاله سحرخیزان توسط همسر صیغهایاش شهلا جاهد شد؛ رسانهها با جزئیات جنجالی، او را به عنوان محور یک مثلث پیچیده نشان دادند و فشار عمومی را افزایش دادند، بدون آنکه ابهامات حقوقی را منتظر بمانند. این موارد، در یک الگوی مشترک، نشان میدهند چگونه رسانهها با چارچوبسازی تخلفات سلبریتیها، افکار را به سمت قضاوتهای هیجانی میبرند و میتوانند مسیر حرفهای و اجتماعی افراد را تغییر دهند، جایی که چارچوب رسانهای، قربانی یا مقصر را پیشاپیش تعیین میکند و آبروی افراد را پیش از رأی نهایی به خطر میاندازد.
در سطح جهانی، پرونده رونالدینیو، ستاره فوتبال برزیل، الگویی مشابه ارائه میدهد. او با اتهامات جعل مدارک و مسائل مالی، ماهها در زندان ماند و رسانهها روایتی از سقوط یک قهرمان ساختند که با تصاویر و محتوای طنزآمیز اینترنتی، اعتبار او را زیر سؤال بردند. اینجا هم، چارچوب "سقوط ستاره" غالب بود و اطلاعرسانی سریع، فشار را بر روند حقوقی افزایش داد. تفاوت در دسترسی آزادتر به اطلاعات است، اما الگو یکسان: شهرت سلبریتی، خبر را جذاب میکند و رسانهها عدالت عامه را مطالبه میکنند، که میتواند به تحریف منجر شود.
این پروندهها، الگویی تکراری را ترسیم میکنند: تخلفات سلبریتیها با پوشش رسانهای، به نمادهای اجتماعی تبدیل میشوند و افکار عمومی را از طریق چارچوبهای احساسی شکل میدهند. رسانهها با برجستهسازی، فشار ایجاد میکنند، اما این فشار میتواند ریل افکار را تغییر دهد و پیشداوری بسازد.
فارغ از جزئیات پرونده جمشیدی که باید منتظر رأی دادگاه باشیم، تمایل شدید رسانهها برای انتشار اخبار درجه یک از نظر خودشان، اغلب آبروی افراد را پیشاپیش میبرد و به اخلاق رسانهای ضربه میزند؛ جایی که سرعت بر دقت غلبه میکند و حق شاکی و متهم هر دو در معرض آسیب قرار میگیرد. در نهایت، اطلاعرسانی ابزاری دو لبه است: صدای قربانیان را بلند میکند و مطالبه عدالت را ممکن میسازد، اما بدون مسئولیت، میتواند به قطبیسازی و از دست رفتن اعتماد منجر شود. تعادل میان حمایت از حقوق افراد و اخلاق حرفهای، کلیدی است برای جلوگیری از اینکه افکار عمومی جایگزین دادگاه شود؛ پاسخی که در تأمل بیشتر بر نقش رسانهها نهفته است.
نویسنده: عباس سیاح طاهری
منبع: باشگاه خبرنگاران جوان