نقد فیلم خرگوش سیاه، خرگوش سفید | بازی خلاقانه شهرام مکری با واقعیت و خیال در سینما

ترجمه اختصاصی سلام سینما – نگار رعنایی: شهرام مکری در تازهترین اثرش، «خرگوش سیاه، خرگوش سفید»، بار دیگر نشان میدهد که در میان فیلمسازان معاصر ایرانی، یکی از جسورترین چهرهها در تجربهگری با فرم و روایت است. او در این فیلم، همانند استاد فقید سینمای ایران عباس کیارستمی، سینما را نه صرفاً ابزار روایت، بلکه موضوعی برای واکاوی و تأمل میداند. اگر کیارستمی در آثارش چون «کلوزآپ» و سهگانه کوکر، مرز میان واقعیت و بازنمایی را درهم میشکست، مکری در این فیلم گامی فراتر میگذارد و مخاطب را در گردابی از روایتهای تو در تو و صحنههای خودارجاع غرق میکند.
فیلم با ماجرای یک معامله اسلحه نافرجام آغاز میشود و سپس به داستان زنی بهنام سارا (با بازی هستی محمدمایی) میرسد؛ زنی که با بدن بانداژشده در خانهای وسیع پرسه میزند، اما آزادیاش در حد همان پرسهزدن محدود مانده است. شوهر خشن و سلطهگرش کارتهای بانکی او را گرفته و تنها گفتوگویش درباره بوی بد باندهای همسر است. این آغاز تلخ، به ماجرای اشتباه مرگباری میانجامد؛ جایی که اسلحهای واقعی بهجای اسلحه صحنه فیلم قرار میگیرد — یادآور حادثه تلخ مرگ «هالینا هاچینز» در صحنه فیلم (Rust) محصول 2024.
اما مکری از این ماجرا صرفاً برای ساختن یک درام واقعگرایانه استفاده نمیکند. او با چرخشهای روایی پیاپی و عبور آزادانه میان صحنههای فیلم درون فیلم، جهانی میسازد که در آن تماشاگر مدام میان واقعیت و بازنمایی سرگردان است. در هر بار تکرار صحنهها از زاویهای تازه، معناهای جدیدی شکل میگیرد؛ درست مانند فیلم ژاپنی (One Cut of the Dead) که با نگاهی شوخطبعانه به سینما ساخته شده بود.
اگرچه فیلم با زمان نسبتاً طولانی ۱۳۹ دقیقهایاش در بخش آغاز کمی کند پیش میرود و تماشاگر را برای ورود به جهان پررمز و راز خود آماده میکند، اما پاداش این صبوری، تجربهای سینمایی غنی و مملو از جزئیات است.
از منظر فنی، فیلمبرداری مرتضی قیدی نقطهقوتی چشمگیر است؛ اغلب صحنهها در پلان-سکانسهای بلند و بیوقفه فیلمبرداری شدهاند که هماهنگی میان بازیگران و میزانسن را به رخ میکشد. بازیها طبیعی و کنترلشدهاند و تنوع زبانی فیلم — از تاجیکی و روسی تا حتی ایتالیایی در صحنهای طنزآمیز — لایهای چندفرهنگی و جهانی به اثر میبخشد.
در لایههای زیرین، فیلم نگاهی متا به خودِ فرایند فیلمسازی دارد. بابک (بابک کریمی)، مسئول تدارکات صحنه، در تمام روایتها بهعنوان ناظر خسته و سردرگمی حضور دارد که هرچه بیشتر در روایتها فرو میرود، گیجتر میشود؛ درست همانگونه که مخاطب در مواجهه با این ساختار چندوجهی احساس میکند. مکری و همکار نویسندهاش، نسیم احمدپور، گاه در ایجاد انسجام میان خطوط روایی موفقاند و گاه در میان این حجم از آشفتگی روایی، رشته داستان را رها میکنند. همین بینظمی آگاهانه، گرچه میتواند برای برخی تماشاگران خستهکننده باشد، بخش مهمی از تجربه تماشای فیلم است؛ تجربهای که تماشاگر را به تسلیم در برابر ابهام دعوت میکند.
در نهایت، «خرگوش سیاه، خرگوش سفید» فیلمی است که همزمان میتواند خستهکننده و هیجانانگیز باشد و هم مبهم و درخشان، نامنسجم و خلاق. مکری با این اثر نشان میدهد که هنوز میتوان در سینمای ایران از دل محدودیتها، جهانی از تخیل و فرمهای تازه آفرید.

دانشآموخته ادبیات انگلیسی و مترجمی با هفت سال تجربه کار. یک سال است در «سلام سینما» به تولید محتوا درباره سینمای جهان مشغولم. همیشه دنبال داستانهای جدید و تجربههای متفاوت در دنیای هنر هستم.