صدایشان هرگز شنیده نشد؟
افتتاحیه با نماهایی دلانگیز از ارتفاعات آذربایجان غربی و ارائه تصاویری معقول از بیپناهی قربانیان بمباران شیمیایی سردشت؛ قبل، حین و سالها بعد از فاجعه.
رفتن به سراغ گرفتاران شیمیایی سردشت آن قدر بهندرت صورت میگیرد که همین خودش بهترین عامل برای تشویق کارگردان است.
وفاداری به مستندنمایی به سبک "آخرین روزهای زمستان" با این مزیت که اینجا لرزش کمتر شده و هرچند با فیلترگذاری، قاب را تنگ کرده تا تداعی ۱۶ شود ولی از آن تکانههای عصبی "ماجرای نیمروز" خبری نیست؛ شاهدی بر این فرضیه که برای ایجاد حس فاجعه باید بر صحنهآرایی تمرکز کرد و نه رعشههای دوربین.
ذوب پیمان معادی در شخصیت قادر ؛ معادی خودش را رها کرده در دنیای مصیبتزده کردها تا جزیی از کل باشد و این رهاشدگی بیشتر از تمام بازیهای اغراقزده قبلیش به چشم میآید! پروتزی که وارد دهان معادی کردهاند تا گویش ناز کافهایش اصلاح شود خیلی کمک کرده به افزایش باورپذیری کاراکتر.
پیمان معادی انگ نقش است؛ بهخصوص وقتی کردی میرقصد!! بالاخره گریمی متناسب با فیزیک، نصیب پیمان شد و همین بهترین نقش کارنامه این بازیگر را موجب شده؛ پیمان خیلی تلاش میکند در نمایش عمق تراژدی وارده بر مردمان سردشت و در لحظاتی اصلا معلوم نیست خودش است یا نقش؟
بازی خوب مینا ساداتی که بی ادعا و ادابازی یک معلم گرفتار در بمباران شیمیایی را ایفا کرده در تقابل است با بازی تصنعی مهران مدیری که با همان نگاههای داخل دوربین و صدای لرزان "مرد هزارچهره" درون فیلمی آمده که میخواهد بگریاند؛ جای مهدی زمینپرداز خیلی خالی است...
واسپاری نقشهای فرعی مختلف به نابازیگرانی که دوربین را میشناسند، کمک بزرگی بوده به روایت تراژدی؛ فیالمثل استفاده از دستیار کارگردانی نظیر حسین فلاح بهعنوان ایفاگر یک مدیر بیمارستان.
بالا بردن دامنه سانتیمانتالیزم با اسلو کردن نماهای تراژیک چندان هم بد درنیامده؛ به سبک "ایستاده در غبار که در این دومی اسلو کردن تصاویر در خدمت اوج حماسی فیلم بود و اینجا برای رقیق کردن حال مخاطب.
آغاز و پایان داستان با نمایش بیتوجهی به مردمان کرد از کمبودهای مادی تا تحصیلی و نمایش عریان بدبیاری پشت بدبیاری دربرابر جنگزدگان و قربانیان فاجعهای که حالا حالاها سینما و تلویزیون بهشان بدهکار است، به خوبی در فیلم جاگذاری شده. به اینها بیفزایید استفاده بهجا از زومهای رفت و برگشت برای ورود به سکانسهای فاجعهآمیز و بالعکس خروج از فاجعه؛ اگر خروجی از این مصیبت در کار باشد.
خلق تصاویر دیدنی و تکاندهنده از عمق فاجعه بهجای آویزان شدن به دیالوگ برای توصیف فاجعه، بهدرستی نهادینه شده! تصاویر مستندگونه بحران بیشتر از دهها سخنرانی، گرفتاریهای جنگ برای مردمان محروم دورافتاده را تشریح کرده و این همان معنای سینماست.
البته که هزینه قابل توجه برای برگردان تصویری اتفاقات سردشت صرف شده! در بریز و بپاشهای تلفشده ارگانهای ارزشی اینکه اول مارکت به کمک این برگردان پر سوز آمده جای خرسندی است و افسوس به حال اوج و فارابی که در تولید چنین تراژدی موثری از جنگ هیچ نقشی نداشتهاند!