تأثیرگذار و کمی خستهکننده

ترجمه اختصاصی سلام سینما
اینکه فیلم علمی تخیلی "تلماسه" اثر دنی ویلنوو را نمونهی خوبی از ژانر خودش بدانیم، احتمالاً بیشتر از آنچه که شایسته آن است، از آن تعریف کردهایم. به عنوان کسی که هیچ علاقهای به کتابهای موردعلاقهی افراد متمرد و احمق در دههی 70 و 80 میلادی ندارد، همیشه میدانستم که نمیتوانم جزو آن دسته افرادی باشم که "تلماسه" را دوست دارند. اما به نوعی از فیلم دنی ویلنوو، که در جشنوارهی فیلم ونیز و در افتاحیهی جشنواره آمریکا در پاییز به نمایش درآمد، لذت بردم و اگرچه گفتن این موضوع سخت است، اما مجموعهی بازیگران این فیلم آن را تایید میکنند که آنچه ویلنوو به نمایش میگذارد، حداقل به طور دقیق و در حد مخاطب به موضوع میپردازد. او نه کاملاً مطیع آن میشود و نه آن را به گونهی نامناسب، پرزرق و برق و پرهزینه به نمایش در میآورد. بینندگان این فیلم، کاملاً این مطلب را درک میکنند که فیلمی که بیشتر به شن و ماسه میپردازد، چه حرفهایی برای گفتن دارد.
از دیرباز گمان میرفت که رمان فرانک هربرت در سال 1965، جزو آن دسته رمانهایی است که نمیتوان فیلمی اقتباسی را براساس آن ساخت. در دههی 70 میلادی، الخاندرو خودوروفسکی، فیلمساز فرانسوی-شیلیایی تلاش کرد که فیلم آن را بسازد اما موفق نبود. فیلمی که دیوید لینچ در سال 1984 ساخت نیز مایهی ناامیدی بود. در حقیقت، ویلنوو (کارگردان فیلمهای ورود، بلید رانر 2049) ابزارهایی را در اختیار داشت که مخصوص فیلمسازی مدرن بودند و کارگردانهای قدیمی آن را در اختیار نداشتند. اما حداقل او از این ابزارها نهایت استفاده را بردهاست. داستان این فیلم در سال 10191، در سیارهای بیابانی و خشک به نام آراکیس اتفاق میافتد که سرشار از "اسپایسهایی" است که برای سفر بینسیارهای مورد استفاده قرار میگیرد. ساکنین قدیمی این سیاره فرمنها، افراد طردشدهای هستند که راههایی برای زنده ماندن در این محیط سخت پیدا کرده اند. یکی از ساکنین اسرارآمیز و موقر آنها، چانی (با بازی زندایا) میباشد که پیش از جمعبندی فیلم، در چند صحنهی خیالپردازانه نشان داده میشود.
از نظر فرمنها، این اسپایسها مادهای هستند که باعث افزایش آگاهی میشوند و آنها ارزش زیادی برای آن قائل هستند. اما دیگر ساکنین این مجموعهی بینسیارهای فکر میکنند که هیچ چیزی به جز برداشت این پودرها اهمیت ندارد و به ساکنین فرمنها هیچ چیزی نمیدهند (اگر تا به حال متوجه نشدهاید، فیلم "تلماسه" مملو از نمادهای ژئوپولیتیکی و مذهبیگونه است). امپراطور تمامی سیارات، مسئولیت آراکاریس را به سرپرست یک خانوادهی شریف، یعنی دوک لتو آتریدس (با بازی اسکار آیزاک با همان ریشهای سفیدش) محول میکند. آتریدیس میخواهد منصف و خیرخواه باشد. اما وقتی او به همراه معشوقهی خود، لیدی جسیکا (با بازی ربکا فرگوسن) و پسر نوجوانش، پاول آتریدس (با بازی تیموتی شالامه) به این سیارهی نامساعد میروند، مشخص میشود که امپراطور آنها را در دام انداخته است.
هارکونن با مشت آهنین خود، به مدت 80 سال بر سیارهی بیابانی و شوم آراکیس حکمرانی میکرد، و همچنین بر تولید آن پودرهای باارزش موجود در ماسه و هوا کنترل داشت (در رمان "تلماسه"، نام این اسپایس، "ملانژ" بود که استعاره از نفت و همچنین دارو میباشد. در اینجا، این واژه یک مفهوم انتزاعی درخشان است). اکنون، امپراطور به هارکونن دستور داده است که آراکیس را ترک کند و خاندان آتریدس را حاکم این سرزمین بداند. آنها همانند یک ارتش تسخیرکننده به این سرزمین میرسند. اما آنها فریب خورده و در دام میافتند.
ویلنوو سخت تلاش میکند تا به مفهوم مرموز هربرت در خصوص رویای یک سرزمین شنی واقف بماند، حتی وقتی که او جملات کتاب را به زیباترین شکل ممکن به تصویر میکشد. تیموتی شالامه با آن قد بلند و ظاهر لاغر، و با معصومیت ساختگی و آن موهای فرفریاش، در این فیلم شبیه به نسخهی کوچکی از ادوارد دستقیچی شدهاست و در نقش پاول، همانند یک قهرمان تازهکار بازی میکند که تواناییهایی دارد که از آن ناآگاه است. او این تواناییها را از مادرش، لیدی جیسکا (با بازی ربکا فرگوسن) به ارث برده است. لیدی جسیکا، فردی است که در فرقهی زنسالار بن گسریت تربیت شده است که میخواهند او را در تماس با ناجی کیهانی خود قرار دهند.
صحنههای خوب دیگری نیز درون فیلم وجود دارد، مثل صحنهای که پاول یاد میگیرد با مادر خود از راه دور صحبت کند، یا صحنهای که از شخصیت محافظهکارانه و بسیار آسیبپذیر دوک لتو درسهایی در خصوص انتخابهای انسان که با تقدیر آمیخته شده است را میآموزد، یا صحنهای که توسط عمهاش، گایوس هلن موهیم (با بازی شارلوت رمپلینگ) مورد آزمایش قرار میگیرد تا دست خود را در جعبهی درد قرار دهد و درد آن را تحمل کند (در این فیلم، او بهتر است که این درد را تحمل کند؛ در غیر اینصورت، عمهاش یک سوزن کشنده را در گردنش فرو میکند). استلان اسکاشگورد که در نقش بارون ولادیمیر هارکونن بازی میکند، ظاهرش شبیه به شخصیت منفی "جابای هات" در جنگ ستارگان شدهاست که یادآور هنری هشتم و شخصیت چاق مجموعه فیلمهای آستین پاور میباشد. او با تلاش برای کشتن هر کسی که در فیلم وجود دارد، قصد دارد آراکیس را از آن خود کند که این امر داستان را جذاب کرده و توجه همگان را به خود جلب کردهاست.
موفقیت ویلنوو در این فیلم کمی خوشحالکننده است. صحنههای جنگ تن به تن در فیلم "تلماسه" نشانی از ابتکار در این فیلم دارد. شخصیتها به جای استفاده از شمشیرهای لیزری جنگ ستارگان، با سلاحهای دیگری میجنگند که باعث میشود صحنهها کمتر بیحرکت و ثابت بمانند. دیدن جیسون موموا در نقش دانکن آیداهو همانند شخصیت "هان سولو" جذاب در فیلم جنگ ستارگان، بسیار هیجانانگیز است که با لشکر کوچکی از دشمنان مبارزه میکند.
خب سرانجام تمامی این اتفاقات چیست؟ فیلم "تلماسه" لحظاتی که پاول خود را در بین فرمنها، مردم اصیل و طردشدهی آراکیس جای میدهد را پیشبینی میکند؛ مردمی که در شرایط ظلم و ستم زندگی میکنند و نسبت به حاکمان دیگر، ارتباطی ذاتی و درونی با این سیارهی خطرناک و "اسپایس" موجود در آن دارند. آنها منتظر کسی هستند که رهایی و آزادی را برایشان به ارمغان بیاورد و به نظر میرسد که آن شخص، پاول باشد، چرا که در چند صحنهی پیشنمایش از آینده، ارتباط پاول با چانی (با بازی زندایا) را میبینیم که یک محافظ و جنگجوی فرمنها است و شبیه به یک پرنسس بیابانی نشان داده میشود.
اتفاقات زیادی در فیلم "تلماسه" رخ میدهد و این تنها بخش اول این فیلم است (ویلنوو اطمینان خاطر دارد که میتواند داستان را در قسمت دوم آن به پایان برساند). صحنههای زیادی وجود دارند که در آن، وسایل حملونقل هوایی شبیه به سنجاقکهای آهنی نشان داده میشوند. جنگجویان با شمشیرهای درخشنده میجنگند و زمانی که مورد اصابت شمشیرها قرار میگیرند یا زخمی میشوند، بدنشان به رنگ قرمز درآمده و به لرزه میافتد. یک نوع حشرات کوچک مکانیکی نیز وجود دارند که اگر به سمت فردی شلیک شوند، میتواند فرد را پیش از کشتن، از حرکت بیندازد. لیدی جسیکا، یکی از جذابترین شخصیتهای این فیلم، عضوی از یک جامعهی مخفی زنانه است که قدرتهای مرموزی دارند. در جایی از این فیلم، فرد ارشد آن جامعهی مخفی (با بازی شارلوت رمپلینگ) با جامهی مشکی راهبهها، صبر و شکیبایی پاول جوان را میسنجد. او پاول را وادار میکند تا دست خود را داخل یک جعبهی درد کند که به اندازهی یک جعبهی دستمالکاغذی است. درد و رنج او بسیار زیاد است و این عذاب در چهرهی خشک و بیروحش دیده میشود، اما به آن عادت میکند و ناگهان به این درد و رنج هیچ واکنشی نشان نمیدهد. آن فرد ارشد جامعهی مخفی، به مادر نگران پاول اعتراف میکند که این جوان بیاشتیاق ممکن است قدرت خاصی داشته باشد اما خوب یا بد بودن این قدرت مشخص نیست.
البته فیلم "تلماسه" تا حد زیادی به داستان مرد جوانی میپردازد که میخواهد خود را ثابت کند. ویلنوو این داستان را به مثابه یک حکایت تمثیلی آیندهگرایانه و جسورانه نشان میدهد. شخصیتهایی از جمله دانکن آیداهو (که از قضا جیسون موموآ آن را بازی میکند) نیز در این فیلم وجود دارد و همهی منتظر کسی به نام کوایساتز هدراک هستند که عروج کند. ویلنوو به سادگی به ما نشان میدهد که جدیت و تلاش او برای ساخت این فیلم، درست و قابلقبول بوده است و افکتهای موجود در فیلم، اگرچه پرزرق و برق بودهاند، اما کیفیت خوب و دلپذیری دارند. نکتهی تاثیرگذار و خاص فیلم، شکارچی بزرگ آراکیس است که "کرم ماسهای" نام دارد. کرم ماسهای موجود ترسناکی است که در ابتدا، حضور خود را همانند یک موج عظیم در زیر شنها نشان میدهد، و پیش از اینکه سر خود را روی زمین بیاورد، ماشینهای شکار، انسان و هر چیز دیگری که اندازهی آن دهان پر از دندانش باشد را میبلعد. کرم ماسهای کابوس این فیلم است، اما دیدگاه ویلنوو در مورد آن، ظرافت شکنندهای دارد. فیلم "تلماسه" در صحنههایی از فیلم کسلکننده است و من در دو یا سه صحنه از نبردهای این فیلم، احساس خستگی کردم. در حقیقت این مشکل جای بسی تامل دارد. احتمالاً با کمال میل منتظر قسمتهای بعدی فیلم "تلماسه" میمانم، اما متاسفانه میدانم که کتابهای هربرت مورد توجه قرار نخواهند گرفت.
منبع: تایم
مترجم: وحید فیض خواه
تلماسه Dune: Part One (2021)
تاریخ اکران: 22 اکتبر 2021
کارگردان: دنیس ویلنوو
نویسنده: جان اسپایتس، دنیس ویلنوو، اریک راث
توزیعکننده: برادران وارنر
بازیگران: تیموتی شالامی، ربکا فرگوسن، جاش برولین، اسکار آیزاک، جیسون موموآ، خاویر باردم، دیوید باتیستا، زندیا، استلان اسکاشگورد، شارلوت رمپلینگ، دیوید دستمالچیان
فیلمبرداری: گریگ فریزر
تدوین: جو واکر
موسیقی: هانس زیمر
خلاصه داستان: این فیلم داستان پسری باهوش و جوان را دنبال میکند که سرنوشت، علاوه بر موهبت درک بالا، او را به دورافتادهترین و خطرناکترین سیارههای جهان میفرستد تا از امنیت خانواده خود و مردمش مطمئن شود.