فیلم “مجبوریم” ماجرای وکیلی است از جنس نسرین ستوده!
* فیلم “مجبوریم” ماجرای وکیلی است از جنس نسرین ستوده!
نویسنده: لقمان مداین Loghman Madayen
نام فیلم بر تمام شخصیت هایش حاکم است، پزشکی که مجبور است تصمیمات سخت بگیرد، دستگاهی که مجبور است کنترل کند، وکیلی که مجبور است فریاد بزند و کودکی که مجبور است تن فروشی کند.
* همان ابتدا که گلبهار پای برگه وکالت سارا را انگشت می زند، کتاب حقوق بشر محمدجعفر پوینده را می بینیم، و به عاقبتی که در انتظار سارا است پی می بریم، همانگونه که پوینده قربانی عناصر خودسر دستگاه های بالادستی شد سارا نیز بخاطر سر سبزش توسط آنها تهدید می شود، و پس از آنکه وقعی نمی نهد، در روز روشن به دست یکی از رذل ترین انسانها به قتل می رسد.
او را یک بار دیگر هم در حال خواندن کتاب حقوق بشر محمد جعفر پوینده می بینیم که پیش از آن به حمام می رود و شاید تصویر دوش حمام به نوعی تداعی کنند غسل شهادت باشد و بیننده را از عاقبت ماجرا آگاه کند.
او در مقابل خیابان 16 آذر کشته می شود، تا برای ما یادآور آذرماه سال 77 باشد که نویسندگان کشور به دست نفوذی های بیگانه قربانی شدند!
و شال سفید سارا ما را به یاد وکیل آزاده با شال همیشه سفیدش یعنی نسرین ستوده می اندازد که در رثای شأن وکالت روزی بیان کرد “وقتی اجازه نمی دهند تا از حقوق موکلینم دفاع کنم ترجیح می دهم تا با آنها محاکمه بشوم” و در نهایت نیز به بند اسارت افتاد، و سارای قصه، سرنوشتی مشابه آنچه کارتل های قاچاق نوزادان، زنان بی خانمان، کودکان کار و مواد مخدر به سر فرشید هکی آوردند دچار می شود.
* فیلم دست روی طبقه خاموش جامعه می گذارد، دردی که هیچ دوربین حاضر به نشان دادن آن نیست و هیچ مطبوعاتی مایل به پوشش آن. از اعدام کودکان زیر 18 سال و تلاش برای نجات آنان می گوید، تا کودک همسری، خرید و فروش نوزاد و سقط جنین، از طرح دولتی عقیم سازی زنان کارتن خواب، تا مافیای پشت این کارتل های سازمان یافته، از اینکه در قرن جدید شمسی هنوز هم هستند کسانی که ایرانی اند، اما کارت ملی و شناسنامه ندارند، و خطای عمدی برخی پزشکان.
تلاش برخی انجیوهای مردمی و کمپ های ترک اعتیاد را برای زدن واکسن و اهدای وسایل بهداشتی به زنان بی خانمان و کمک به خانواده هایی که عضو معتاد دارند، نشان می دهد، تا نحوه برخورد با این مسائل را که درجامعه نیاز است یاد بگیرند، دستگاه های بالادستی را به تصویر می کشد که به جای برخورد با متخلف سعی می کنند زودتر پرونده بسته بشود، و ضابط آنها چشمش را بسته و اجازه جولان به آنان می دهد.
* 30 ثانیه ابتدایی فیلم اسلاید های تاریکی است از زیر پوست شهر، خوب است و دردناک، تصویرگر پایین ترین قشر جامعه است که زنان و مردانش بخشی اتوبوس خواب و انبوهی کف زمین می خوابند و حتی در میان آنان نیز فاصله طبقاتی وجود دارد.
* خلاصه ماجرای فیلم حول قصه وکیلی است به نام سارا که پرونده های اجتماعی رایگان اما خطرناک می پذیرد، در یکی از آنها به دختری 16 ساله بر می خورد که دیگر امکان بچه دار شدن ندارد، و لوله های او بسته شده است، حالا سارا می خواهد بفهمد آیا این موضوع عمدی بوده یا خیر! و همین نیز پیرنگ اصلی فیلمنامه می باشد.
پیرنگ فرعی فیلم به نقش دستگاه های بالادستی می پردازد که اگر هم مستقیما در این جرایم خاموش نقشی نداشته باشند، اما سکوت یا چشم پوشی آنها زیان بار است.
خرده پیرنگ های فیلم مطلوب است، از ماجرای عاشقی دکتر سعادت با سارا گرفته، تا خانواده دکتر پندار، و در نهایت زندگی گلبهار.
* اصول فیلمنامه نویسی به خوبی رعایت گردیده، کاشت، داشت و برداشت ها لحاظ شده است.
* دکوپاژ عالی است که نشان از مهارت کارگردان دارد. او به خوبی توانسته از بازیگرانش نقش مقصود را بیرون بکشد، می داند چه تصویرهایی را از چه زاویه ای لازم دارد.
* میزانسن به خوبی انتخاب شده است، شاهد محله، کافه، ساختمان، دکور، لباس و ماشین هایی هستیم که با آنچه در متن فهم می کنیم همخوانی دارد.
* عطف اول فیلم جایی است که سارا وکیل قابل اعتماد خانم ارشد قبول می کند پرونده گلبهار را بپذیرد تا او بتواند حق اش را بگیرد و کسانی که اقدام به بستن لوله های وی کردند را مجازات کند.
* اوج فیلم زمانی است که دکتر مهشید پندار در اتاقش مقابل سارا اعتراف می کند که لوله های گلبهار را بسته، آن هم به تشخیص و اختیار خودش، و می گوید لوله های یک دستگاه زایمان را بسته نه یک مادر را، و در ادامه به سقط بچه هایی که مادرانشان آنها را نمی خواستند هم اعتراف می کند.
* عطف دوم فیلم زمانی است که دکتر شهریار حاضر می شود پرونده او را بپذیرد و به دادگاه بیاید که در نهایت با حضور دکتر صادقلو متخصص بیهوشی به عنوان شاهد پرونده جمع شده و دکتر پندار محکوم می شود.
* عنصر ارتباطی فیلم شال سفید سارا است، همان شالی که وقتی می خواهد پرونده گلبهار را به عهده گیرد بر سر دارد، همان شالی که وقتی یقین می کند عمدی در کار بوده مجددا به سر می کند، و سارا با شال سفید شرافت است که به مصاف امثال دکتر پندار با جامه سفید جنایت می رود، و در نهایت همان شال سفید تبدیل به پوششی بر جسم بی جان اش می شود.
* تعلیق های فیلم عالی است، آنجا که گمان می کنیم دکتر مهشید پندار، یک شخصیت خانواده دوست، کودک دوست و درست کار است اما در نهایت متوجه می شویم به سوگند پزشکی اش پایبند نیست و خود را علامه دانسته و اجرا حکم می کند.
یا وقتی دکتر سعادت را فردی می بینیم که حاضر نیست بیشتر از مشاوره کاری کند اما در اواخر فیلم با او همراه می شود.
یا زمانی که دکتر شهریار استاد وکالت سعی می کند سارا را از پیگیری این پرونده منصرف کند اما در نهایت به دادگاه رفته و جان خود را به خطر می اندازد.
* قهرمان فیلم سارا ندایی است که در دنیای وکالت خلاف جهت آب حرکت می کند و دنبال پول نیست، او تمام تلاشش را صرف پرونده هایی کرده که کسی نمی خواسته درباره اش سخن بگوید، مثل پرونده دانشجوهای ستاره دار، آموزش جنسی، اسید پاشی، و حالا هم بستن لوله زن های بی خانمان، او از تهدید دستگاه های بالادستی نمی ترسد، از سر و کله زدن با کسانی که چیزی برای از دست دادن ندارند نمی هراسد، و به دفاع از کسانی برخواسته که حتی از ابتدایی ترین حقوق خود اطلاعی ندارند و در این مسیر جانش را نیز فدا می کند.
* ضد قهرمان اگر چه به ظاهر خانم دکتر مهشید پندار است که با اجتهاد جاهلانه و اعمال خودسرانه آبروی همصنف هایش را برده و با سقط جنین یا بستن لوله زنان بی خانمان به قتل و جنایت روی آورده است اما به زعم من اگر سر را کمی بالا بیاوریم و به بطن ماجرا بپردازیم ضد قهرمان اصلی دستگاه های بالادستی هستند که بجای تلاش برای اجرا و پشتیبانی از قانون با حمایت از این شبکه های عنکبوتی به جنگ کسی می روند که برای اقامه عدل قیام کرده است.
* ضد ارزش در فیلم دکتر شهریار استاد وکالت سارا است که در ابتدا سعی می کند او را از پیگیری این پرونده منصرف کند اما پس از مدتی با پی بردن به بطن قصه آن را فاجعه اجتماعی نامیده و سعی می کند سارا را کمک کند و در نهایت با پذیرش پرونده وکالت گلبهار و محکوم کردن دکتر مهشید پندار تبدیل به ارزش می شود.
* بازی های فیلم عالی است، کم نظیر و کامل، که شخصیت تمامی کاراکترها به جان بازیگرانشان نشسته و توانستند از پس پیچیدگی های نقش خود به خوبی بر بیایند.
* گریم کاراکترها را دقیقا مطابق با شخصیت تعریف شده در نقش می یابید، قوی و واقعی.
* شخصیت پردازی های فیلم از محورهای سبک زندگی آلفرد آدلر وام می گیرد.
برای مثال مجتبی که به شغل خرید و فروش نوزاد یا همان قاچاق نوزاد مشغول است از “تیپ حاکم” بهره می برد.
این روحیه در دکتر پندار نیز وجود دارد آنها گمان می کنند باید بر دیگران مسلط بوده و خود را برتر از دیگران می دانند.
گلبهار “تیپ محتاج” قصه است، بجای آنکه احتیاجات خود را برآورده کند محتاج و وابسته به مجتبی یا سارا است.
دکتر شهریار استاد وکالت سارا و دکتر سعادت نامزد سابق وی دارای “تیپ خوددار” می باشند، از چالش، مسئولیت و وظیفه گریزان هستند و از آنها دوری می کنند.
و در نهایت سارا “تیپ مفید اجتماعی” دارد، در فعالیت های سازنده و اجتماعی شرکت می کند، و در به ثمر رسیدن آنها از جانش نیز می گذرد.
* روان شناسی رنگ ها را اگر بخواهیم در این فیلم بررسی کنیم، شال سفید سارا نمایانگر عدالت است، و رنگ خاکستری حاکم بر کل فیلم خط مرزی است میان طبقات اجتماعی فقیر و غنی، انسانیت و جنایت، عدالت و سکوت.
* دیالوگ پردازی فیلم بسیار خوب است، کوتاه است و با مفهوم، گل درشت نیست، اطلاعات را لو نمی دهد، و در جاهایی هم که طولانی است، نویسنده توانسته با ایجاد کشمکش هایی در خلال آن کشش ایجاد کند، مهم ترین نقطه قوت دیالوگ پردازی فیلم این است که معادلات را به یکباره حل نمی کند و مخاطب را از حدس زدن های دقیق باز می دارد.
جنبه آموزشی را وارد دیالوگ ها کردند که این خود موهبتی است مخاطب در اثنای فیلم با برخی قوانین، حقوق ابتدایی و فعالیت های اجتماعی آشنا می شود.