جستجو در سایت

1400/11/17 00:00

تلنبار تعلیق برای هیچ

تلنبار تعلیق برای هیچ

 به نظر می‌رسد امید شمس سعی کرده است در فیلم «ملاقات خصوصی» به ساختار رئالیستی و تمی عاشقانه برسد. برای اینکه تلاش او نتیجه بدهد باید تعادلی در شکل‌گیری رخداد‌ها ایجاد می‌شد که فراموش شده، در نتیجه هیچ خط و مرزی میان این دو نگرش صورت نگرفته است، یعنی در نیمه نخست فیلم به شدت رمانتیک است، اما هر چقدر که فیلم جلو می‌رود، انگار کارگردان می‌خواهد به عنوان دانای کل اطلاعات اندکی به مخاطب بدهد که اساساً این ریز اطلاعات هیچ ربطی به کاشت تعلیق و ایجاد گره‌افکنی و شروع رخداد‌ها ندارد چراکه فیلمنامه بر اساس آثار مرسوم سینمای ایران نوشته شده است. گویی ملاقات خصوصی حاصل تلفیق و اثرپذیری از چند اثر سینمایی مثل «شبی که ماه کامل شد»، «ابد و یک روز»، «سه کام حبس» و «مغز استخوان» یا «شنای پروانه» است، یعنی ساختار فیلم به طور صریح و آسان مخاطب را به یاد چنین فیلم‌هایی می‌اندازد. این شباهت‌ها کاملاً تعمدی است. انگار شمس فکر کرده است می‌تواند از این آثار بهره‌گیری کند که روزی فیلم‌های پرطرفداری بودند، از سکانس ورود ایمان به فیلم یک شکاف به وجود می‌آید، این شکاف فقط فیلم را دوپاره کرده است، وگرنه نمی‌تواند به لایه‌های ملتهب اجتماعی ورود کند و چه بسا سکانس‌های زندان به مراتب اجرا و پرداخت ضعیف‌تری نسبت به پرده اول دارند، حتی عشق فرهاد به پروانه در همان اول لو می‌رود و دیگر کارگردان دستش برای ادامه دادن بسته می‌ماند، یعنی شمس در سکانس‌های زندان به نوعی به مستندنگاری از حال و هوای زندان می‌پردازد. با اینکه اساساً زندانی که او در فیلم ترسیم می‌کند، به شدت تصویرسازی ذهنی اوست، یعنی چگونه می‌شود یک زندانی با موبایل با عشقش چت کند، پیام تصویری داشته باشد و هیچ مراقبی هم در کار نباشد، یک سکانس نشان می‌دهد که مسئولان زندان برای بازرسی اقدام می‌کنند و تمام، این ساده‌انگاری باعث شده است سکانس‌های زندان باورپذیر نباشند. بیشتر زندان به محل تفریح و خرید و فروش مواد مخدر تبدیل شده و از طرفی فیلمساز سعی کرده است به خانواده‌های فرودست جامعه بپردازد، اما این خانواده اساساً برای کجای این جغرافیا هستند و محل زندگی آن‌ها کجاست؟ پدری به این ظرافت چگونه توانسته با پسرش به دزدی از همسایه‌شان برود یا اینکه این خانواده فقیر چگونه توانسته‌اند مغازه اجاره‌ای داشته باشند یا ایمان که باید با هزینه‌های زیاد به ورزش بدنسازی رسیده باشد، پول از کجا آورده؟ مشکل فیلم از جایی می‌آید که فیلمساز فکر کرده با طراحی تعلیق‌وار که اینجا جواب نداده است، می‌تواند اثری اجتماعی بسازد و مسئله طرح کند که زندانی‌ها برای حمل مواد مخدر دست به دامان عشق یا ازدواج‌های دروغین می‌شوند، این می‌تواند ایده خوبی باشد، اما پردازش و گسترش آن باید در بستری متقاعدکننده شکل بگیرد، برای همین نمی‌توانیم عشق به وجود آمده را بپذیریم و آن را دلیلی برای پیشروی قصه بدانیم، یعنی چطور ممکن است پدر پروانه یا پدر ایمان ندانند که هدف فرهاد از ازدواج با پروانه چیست یا اینکه مسئولان زندان چگونه نتوانسته‌اند در ملاقات‌های خصوصی تمهیدات امنیتی بیشتری اتخاذ کنند! اینکه در انتها پلیس زندان پیگیر چند زن می‌شود، به شدت شتابزده و بی‌منطق است، آنقدر دست فیلمساز خالی بوده که به طور تصنعی مأموران زندان را وارد ماجرا می‌کند. پایانبندی ملاقات خصوصی به شدت فیلمفارسی و قابل حدس است و انگار فیلمساز تعمداً پایان فیلمش را لوث و عقب‌افتاده و محافظه‌کارانه از کار درآورده است که نابلدی‌اش در اجرا کامل شود. آزادی فرهاد و تحولش آنقدر سریع و بی‌قاعده است که فیلم را بیشتر بی‌منطق می‌کند. انتخاب ایزدیار و شکیبا به شدت نکته منفی فیلم است؛ چقدر باید ایزدیار را در چنین نقش‌هایی ببینیم و شکیبا چرا باید همیشه به این اندازه خاکستری بازی کند. این فیلم اگر تدوین مجدد و زمان آن کوتاه شود، می‌تواند برای مخاطب عام جذابیت نسبی داشته باشد.