جستجو در سایت

1393/11/19 00:00

نقد در نگاه اول / اشراف به مسائل روز جامعه

نقد در نگاه اول / اشراف به مسائل روز جامعه
مصطفي کيائي، حداقل در دو تجربه پيشين خود در عرصه فيلمسازي اثبات کرد که ذائقه ي مخاطب اين روزهاي سينماي ايران را به خوبي مي شناسد و اين امر با تماشاي «عصر يخبندان» بار ديگر اثبات مي شود. اگر بخواهيم تنها به جوانب ظاهري کار توجه کنيم، مجموعه بازيگران فيلم خود به منزله ويتريني رنگين و پروپيمان مي تواند توجه هر مخاطبي را به خود جلب کند و او را به سمت خود بکشاند. اما فيلم قطعاً چيزي فراتر از گردهمايي ستارگان سينماي ايران است. کيائي، علاوه بر آن که بر جنبه هاي تجاري و اقتصادي سينما کاملاً واقف است، سينما را نيز به خوبي مي شناسد. او يک فيلمساز حرفه ايست. فيلمنامه ي «عصر يخبندان» فيلمنامه پرکششي است. فيلم، ضرباهنگ تندي دارد و همين امر بر کشش آن مي افزايد. رويدادهاي فيلم با چنان سرعتي اتفاق مي افتند که حتي فرصت نفس کشيدن به مخاطب داده نمي شود و مهم تر از همه توانايي کيائي در هدايت بازيگرانش موجب يکدستي بازي هاي فيلم مي شود و «عصر يخبندان» نيز مثل «خط ويژه» فيلم خوبي به لحاظ بازيگري به شمار مي رود. کيائي، همانند بسياري از فيلمسازان موفق نسل پيشين مثلاً رخشان بني اعتماد، جامعه شناس خوبيست. او بر مسائل روز جامعه اِشراف دارد و با نگاهي طنازانه و در قالب لحني طعنه آميز اما عميق به اين مسائل مي پردازد. مضمون فيلم «اعتياد» است و پيام اصلي آن اين که «اعتياد موجب تمام تباهي هاست.» اما اين پيام در دل داستاني پرکشش جاي مي گيرد و نه تنها ويژگي آموزشي - تربيتي آن اغراق شده و شعاري نمي شود بلکه چنين مضموني در لايه هاي زيرين اثر جاي مي گيرد و با آن عجين مي شود و نه در سطح ظاهري بلکه به شکلي دروني در ژرفاي فيلم فرومي رود. در کنار مسئله اعتياد، کيائي به سمت مسائل مهم اجتماعي همچون روابط نامشروع، خيانت، قتل، فريبکاري، بزهکاري، دختر فراري و ... رفته است و درواقع در هر بخش از فيلم با درگير نمودن يکي از شخصيت هاي اصلي با يک يا تعدادي از اين معضلات، توجه همه جانبه اي را به مسائل روز جامعه نشان مي دهد. مثلاً عسل (سحر دولتشاهي)، از شهرستان به تهران فرار کرده و در عين داشتن رابطه نامشروع با فريد (بهرام رادان) و کار براي او، به اعتياد نيز گرفتار شده است و بعبارتي همه پل هاي پشت سر خود را خراب کرده است. او آن قدر بدبخت است که به منير (مهتاب کرامتي) توصيه مي کند گول فريد يا شخصي مثل او را نخورد و زندگي اش را تباه نکند. شيوه روايت، از ديگر نقاط قوت کار است. درواقع، کارگردان با گسست زماني و به پيش بردن موازي يک داستان از چند منظر و از ديد چند شخصيت مختلف به ساختاري واحد دست مي يابد. چنين شيوه روايتگري گرچه شيوه جديدي نيست و چه در نمونه هاي داخلي و چه در نمونه هاي خارجي به کرات ديده شده، اما بکارگيري هوشمندانه و منطقي از آن خود مسئله ايست که اين روزها در بسياري از محصولات سينماي ايران رعايت نمي شود. درک فيلمساز از لزوم بهره گيري از چنين کارکردي آن هم در جاي درست خود و به شکلي باورپذير از مهم ترين ويژگي هاي «عصر يخبندان» است. فيلم، داستان دردآوري دارد اما گاه طنز تلخي نيز در فضاي آن جاري مي شود که به کار رنگ و بوي ديگري مي بخشد و تلخي فضاي آن را تلطيف مي بخشد. مثلاً کاراکتر سعيد (محسن کيايي) يکي از شخصيت هاي دوست داشتني کار است به لحاظ آن که علاوه بر نقش موثرش در پيشبرد درام، برخي وجوه کميک کار را نيز تقويت مي بخشد و فضاي فيلم را از آن تلخي مطلق خارج مي کند. چنين رويکردي در برخي ديگر از شخصيت هاي فيلم مثلاً بابک (فرهاد اصلاني) نيز به چشم مي خورد. ترس او از رو به رو شدن با واقعيت و مقاومتش در برابر رفتن پيش فريد و لاف هايي که مي زند (از جمله اينکه مي خواهد فريد را بکشد و ...) از ظرافت هاي کميک کار است. اما يکي از نقاط ضعف فيلم چندپايانه بودن آن است. برخلاف رسم رايج اين روزها که حتي يک پايان نيز براي فيلم ها در نظر گرفته نمي شود و بيش تر فيلم ها با پايان باز تمام مي شوند، کيائي براي «عصر يخبندان» چند پايان متصور مي شود. قطعاً بهتر آن بود که فيلم در همان صحنه اي که از بيمارستان به منير تلفن مي شود و خبر به هوش آمدن بابک را به او مي دهند و او از کشيدن شيشه منصرف مي شود به پايان مي رسيد تا علاوه بر خوش پايان بودن اميدي به آينده نيز براي شخصيت اصلي کار يعني منير جوانه بزند، اما ادامه يافتن داستان و تأکيد فيلمساز بر اين مسئله که چنين فجايعي همچنان ادامه خواهند يافت در کاري که خود گوياي پيامش هست، عبث و بيهوده به نظر مي رسد. همان طور که پيش تر نيز توضيح داده شد، بازي ها، از نقاط قوت کارند. مهتاب کرامتي به اعتقاد نگارنده يکي از بهترين بازي هاي دوران بازيگري خود را در «عصر يخبندان» برجاي گذاشته است. بازي حساب شده و پرجزييات او در نقش زني معتاد، نه تنها غلوشده و بيروني نيست بلکه به شدت دروني است و به همين سبب مخاطب با او همذات پنداري مي کند و برايش دل مي سوزاند. در کنار کرامتي، سحر دولتشاهي نيز بازي رواني دارد و نقش يک زن فراري از خانه ي معتاد را به نحوي باورپذير اجرا مي کند. بازي محسن کيايي، همچون بازي قبلي اش در فيلم برادرش بسيار خوشايند است و به فيلم حال و هواي ديگري مي بخشد. فرهاد اصلاني، بهرام رادان و مينا ساداتي نيز بازي هاي خوبي دارند و نقش آنا نعمتي نيز گرچه آنچنان پرفراز و نشيب نيست اما بازي او قابل قبول است. از همين حالا مي توان پيش بيني نمود که فيلم يکي از پرکانديداترين فيلم ها به لحاظ بازيگري در جشنواره امسال فجر شود. از ديگر نکات مثبت فيلم چهره پردازي خوب آن است که به بازيگران نيز کمک بسياري کرده است. تجربه نشان داده است که جشنواره قابل پيش بيني نيست. بنابراين، حتي اگر «عصر يخبندان» در جشنواره فيلم فجر به حق خود دست نيابد پر واضح است که فيلمساز در اکران عمومي پاسخ تمامي زحمات خود را از مخاطب عام دريافت خواهد نمود.