جستجو در سایت

1394/04/24 00:00

بازگشت قیصر

بازگشت قیصر
چهارمین ساخته مصطفی کیائی یک ملودرام اجتماعی است که سعی دارد انحطاط نسلی از جامعه را با عریان ساختن بخشی از ناگفته ها در حوزه مسائل و روابط اجتماعی به تصویر بکشد. تصویری تلخ از واقعیاتی که پیرامون ما وجود دارند، اما بسیاری از ما ها همواره سعی کرده ایم، تا سر خود را همچون کبک زیر برف کرده و آن ها را نبینیم و یا اینکه اگر هم می بینیم، نسبت به آن بی تفاوت باشیم . کیائی در این فیلم زیبا و تاثیر گذار که درجه بالائی از همذات پنداری تماشاگر را با خود به همراه دارد، دقیقا دست روی همین نکته گذاشته است، وی با خود سانسوری بسیار که نیازمند ساخت چنین فیلم های پر جرئت و با شخصیتی است، اثری از خود بر جای می گذارد که تا مدت ها می تواند، موضوع نقد های بیشمار سینمائی و اجتماعی از فیلم و موضوعات مطروحه در آن را فراهم آورد. ( به واکنش های گسترده در فضای سایبری نسبت به فیلم توجه شود) کیائی در این فیلم از دید یک جامعه شناس، سعی دارد تا به اندازه ای که اجازه دارد، برشی از چندین رویداد در عرصه روابط خانوادگی، آلودگی محیط های کاری، مفاسد موجود در جامعه، اعتیاد، فقرو ...... را موشکافی کرده و آنرا به تصویر بکشد، او به شدت سعی می کند تا از شعاری جلوه نمودن فیلم پرهیزکرده و فیلم را به یک اثر رئالیستی عامه پسند تبدیل کند که در این کار موفق بوده است، کیائی همچنین دقت زیادی بعمل می آورد تا فیلم درعین موشکافی قضایا، مشکلی نیز برای خود وی و اکران عمومی اش فراهم نیاورد. در نتیجه فیلم، شکل فیلمی نیمچه سیاسی به خود می گیرد که در عین حال که بخشی از واقعیات موجود در جامعه را آشکار می سازد، در همان حال دارای پیام و تاثیر گذار نیز می شود که همین امر باعث قوت و قدرت فیلم می گردد. عصر یخبندان چنان غرق در واقع گرائی برخواسته از تحمیل واقعیت به متن است که کیائی خود نیز تحت تاثیر قرار گرفته و در نتیجه نمی تواند پایانی برای آن تصور کند ، لذا می بینیم که فیلم چندین پایان به خود می بیند، اما باز بی پایان به سر می رسد. کیائی در واقع با این اقدام، خواسته و یا ناخواسته، به زبان بی زبانی گفته است: این قصه سر دراز دارد؟ کیائی با زرنگی و حرفه ای گری خاص در این فیلم سعی کرده است تا همزمان با نقش مهمی که در عریان ساختن معضلات اجتماع برعهده بازیگران اصلی فیلم ( بهرام رادان – مهتاب کرامتی ) می گذارد، رسیدن به بخش مهم دیگر ( نا گفته های فیلم ) را به عهده تماشاگر بگذارد، تا بتواند بدون دردسر و با ارائه محصولی به اصطلاح پاک مانع از هر گونه برخورد قهرآمیز با آن گردد. او بر خلاف بسیاری از کارگردانان سینمای میهنی که از زبان اشاره و استعاره استفاده می کنند، تفسیر و تاویل و برداشت آزاد از فیلم عریان خود را به عهده تماشاگر می گذارد و برای رسیدن به هدف از ذهن مخاطب بهره می گیرد که این خود نوعی حرفه ای گری درعرصه ساخت فیلم های دارای پیام با مضامین اجتماعی است. قبل از مصطفی کیائی، سامان مقدم در فیلم نهنگ عنبر بخوبی از عهده این مسئله بر آمده بود. ( نزدیک ترین سکانس ها به این نوع بهره برداری از ذهن مخاطب، سکانس های مربوط به بازی درخشان عطاران در صحنه های گرفته شده در مقابل مسجد در فیلم نهنگ عنبر بوده است.) مصطفی کیائی در فیلم عصر یخبندان که شعار آن لزوم نزدیکی مردم و چسبندگی بیشتر آنها به هم بوده است ( علت انتخاب این نام در فیلم توضیح داده شده است)، فضائی را ترسیم می کند که در عین وجود ده ها مشکل در اجتماع، خبری از قانون و مجری قانون و ضابطه و پلیس وغیره نیست. نظارتی بر فساد، اعتیاد، خیانت به همسر، قتل، قاچاق، استراق سمع، کنکاش در زندگی دیگران، بازی در نقش پلیس و کشف حقیقت و در نهایت رسیدن به قاتل و ....... وجود ندارد و این مردم هستند که ضمن اینکه غرق در ماجرا هستند در همان حال نقش پلیس، قاضی و حتی مجری قانون را ..... بازی می کنند. در نتیجه فیلم کیائی فیلمی از آب در می آید که در آن جامعه درد را می شناسد، اما به هرعلت و دلیلی که تشخیص آن را نیز به عهده تماشاگر گذاشته شده است، سعی می کند خود نقش ضابط و قاضی و پلیس و مجری قانون را بازی کند، این جامعه در نتیجه به کسی نیاز دارد که خودی باشد، درد را بشناسد و فارغ از هر گونه ترس و وحشتی از قانون و مجازات و غیره جرات اقدام نیز داشته باشد که در نتیجه سعید ( محسن کیائی ) به داد فیلم می رسد. سعید با قتل فرید، همان کاری را می کند که قیصر 40 سال قبل از این کرده بود. انتقام شخصی با هدف پاک کردن جامعه از افراد پست و شرور. در واقع سعید و قیصر در این فیلم جای خود را بعد از 40 سال عوض می کنند، قیصر اگر کریم آب منگل را در گرمابه گردن زده بود، اینجا سعید است که گردن فرید را در داخل اتومبیل می زند. اینکه چه مسائلی باعث شده است تا دوباره انتقام فردی به موضوع اول یک فیلم در ایران تبدیل شود، باید از همان زاویه نگاه جامعه شناسی و روانشناسی مورد توجه قرار گیرد، ضمن اینکه همذات پنداری تماشاگر با فیلم و استقبال قابل توجه از آن در مدت کوتاه نمایش عصر یخبندان نیز در این رابطه نباید نادیده گرفته شود. فیلم در مجموع ضمن اینکه بیانگر موفقیت کیائی در ورود به مقوله های اجتماعی است، همچنین در بطن خود، پیام لزوم خروج از دایره شعار دهی و شعار زدگی در سینمای ایران را نیز دربر دارد که می تواند به روند جدیدی درعرصه تولید و پخش فیلم های مشابه