جستجو در سایت

1393/02/19 00:00

در غياب كمدي

در غياب كمدي
همه چيز از پوستر فيلم آغاز مي شود: نخستين مواجهه مخاطب با تازه ترين اثر به نمايش درآمده كمال تبريزي با پوستري شكل مي گيرد كه كلمه حساس را به عمد «حساث» نوشته و اين يعني شما به تماشاي فيلمي مي رويد كه قرار نيست چيزي در آن جدي گرفته شود حتي مرگ. طبقه حساس حول يك ايده درخشان و جذاب شكل مي گيرد، ايده يي كه در همان نيمه ابتدايي فيلم در سطح مطرح و البته متوقف مي شود و مجالي براي بسط يافتن پيدا نمي كند. كمال تبريزي و پيمان قاسم خاني در طبقه حساس همه چيز را پيرامون يك مرگ مي چينند و موقعيت هايي را در اطراف اين سوژه حساس قرار مي دهند، موقعيت هايي كه كم كم با جلو رفتن فيلم كاركردهاي اوليه خود را از دست مي دهند و به ورطه تكرار مي افتند. از كنار هم قرار گرفتن دوباره كمال تبريزي و پيمان قاسم خاني انتظاري فراتر از ايده يي يك خطي مي رفت. فيلم در يك نگاه كلي بيشتر شبيه سكانس خنديدن كمالي و رفقايش در مراسم هفتم همسرش است: خنديدن براي هيچ. خنديدن هاي به هم پيوسته يي كه خيلي هم نيازي به محرك ندارند. اتفاقي كه در فيلم هم مي افتد و هر چه به انتهاي فيلم نزديك مي شويم كمتر و كمتر مي شود و ايده ها و ديالوگ هاي فيلم هم تكراري تر و كمرنگ تر. فيلم با داخل قبر رفتن كمالي براي خواندن دعاي تلقين همسرش در يك موقعيت كمدي و عاري از هر گونه حس همذات پنداري آغاز مي شود و در موقعيتي قرينه اين بار با داخل قبر رفتن او از سر رضايت و دلتنگي در قبر كناري همسرش پايان مي يابد. تناقضي كه مثل يك پرانتز عمل مي كند و ابتدا و انتهاي فيلم را بدون هيچ نقطه اشتراكي به هم وصل مي كند. اگر سازندگان فيلم به دنبال متحول شدن شخصيت كمالي و رسيدن او به اصل ماجرا و رويارويي او با واقعيت مرگ و پذيرفتن آن بوده اند، اين اتفاق در هيچ كدام از سكانس ها شكل نمي گيرد و چند دقيقه پاياني فيلم و گفت وگوي كوتاه محتشم و كمالي هم آنقدر تاثيرگذار نيست كه بتواند زمينه تحول شخصي را فراهم كند كه از ابتدا تا انتهاي فيلم حرف هيچ كس را نمي پذيرد و حتي براي محكم كاري به خيال خودش، همسر مرده اش را طلاق مي دهد. فيلم از هيچ تلاشي براي گرفتن خنده از مخاطب فروگذار نمي كند: از تكرار چندباره سقوط كمالي از تخت تا فيلم گرفتن يكي از دوستان كمالي (بهادر مالكي) از همه اتفاقات اما در اين ميان نه مرگ همسر كمالي جدي گرفته مي شود و نه شيون و زاري اطرافيانش و تنهايي كمالي را هم در سكانس هايي خلاصه مي كند كه كمالي نياز به كسي دارد تا كارهاي شخصي اش را انجام دهد، لباس هايش را اتو كند يا برايش غذا آماده كند و هيچ يك از اينها مقدمه يي براي ابراز دلتنگي كمالي در انتهاي فيلم نيست. طبقه حساس در ميان فيلمي كمدي كه نگاهي طنز به مقوله جدي مرگ دارد يا روايتي جدي از جريان زندگي كه موقعيت هاي كمدي در آن به وقوع مي پيوندند، معلق است و نتيجه فيلمي مي شود كه در موفق ترين حالت ممكن تنها اسباب 90 دقيقه خنده مخاطب را فراهم كرده و تلاشش در سكانس هاي انتهايي براي تاثيرگذاري و به تفكر واداشتن مخاطب به جايي نرسيده است. فيلم نه به فانتزي هايي كه در قالب خواب هاي كمالي به تصوير مي كشد پايبند است نه به نگاه طنزآميزي كه به تعصب كمالي دارد و نه حتي به لحن جدي پاياني فيلم و همانند بسياري از فيلم هاي كمدي اين روزهاي سينماي ايران ضربه اصلي را از فيلمنامه يي مي خورد كه پرداخت كافي ندارد، ارتباطي ميان آغاز و پايانش وجود ندارد و در همان نيمه ابتدايي هر آنچه دارد رو مي كند و بعد به تكرار مي افتد. تماشاي طبقه حساس را مي توان خلاصه كرد در يك تيتراژ خلاقانه، بازي رضا عطاران كه برخلاف كاراكتر خونسرد و بي خيال هميشگي فيلم هاي سال هاي اخيرش، اين بار در قالب يك پدر و همسر متعصب كه تنها خواسته خودش اهميت دارد و بس، بازي روان و خوبي دارد و سكانس هاي دو نفره عطاران و هوتن شكيبا (داماد كمالي) كه بهترين لحظات فيلم در بازي اين دو نفر در مقابل هم شكل مي گيرد. طبقه حساس قابليت هاي لازم براي تبديل شدن به يكي از بهترين فيلم هاي كمدي چند سال اخير را داشت، فرصتي كه به سادگي از دست رفت.