جستجو در سایت

1394/12/15 00:00

بحرا ميانسالي با روايتي سرد و تلخ

بحرا ميانسالي با روايتي سرد و تلخ

به گفته ی خود فرشباف، فيلم "بهمن" فضایی بسیار نو دارد و سبک جدیدی را به سینمای ایران عرضه می‌کند. اما دومين ساخته فرشباف پس از سوگ ؛ مضموني تيره و تاريك دارد.این فیلم معضلات رايج  میانسالی در فضایی خاكستري و برفی را روایت می‌کند و داستان با بارش برف شروع و با قطع آن به آخر مي رسد.  با اينهمه فیلم «بهمن» در جشنواره فیلم پوسان کره جنوبی و جشنواره فیلم شب‌های سیاه تالین در استوني حضور داشت و فاطمه معتمدآریا به عنوان بازیگر زن سال در فستیوال آسیاپاسیفیک برای بازی در «بهمن» معرفی شد. اما مگر مي‌شود فقط با تكيه بر قدرت و سابقه بازيگري يك هنرپيشه فيلمي موفق‌شود؟!

يك پرستار كاركشته بيمارستان كه بسيار در كارش مجرب است به نحوي داوطلب مي‌شود تا وظيفه مراقبت از زني كهنسال را برعهده بگيرد. او كه براي ده شب اين كار را پذيرفته است در روز اول با اولين بارش برف در تهران دچار نوعي بيخوابي مي‌گردد...

قصه و روايت آن در فيلم بهمن؛ درجا متعلق به شخصيت همااست. گفتگوها و يا شايد بگو مگوهاي او با بيمار در راستاي همين پرداخت شخصيت اصلي فيلم فرشباف است اما متاسفانه بقدري لحن فيلم كشدار و تند و تلخ و سرد است كه تماشاگر بعيد است همذات پنداري خاصي با وي داشته باشد.

هما روايتگر زني است كه در ميانسالي دچار بحران روحي است. او مدام خودش را در آيينه بررسي مي‌كند و چين و چروك هايش را اندازه مي‌گيرد و از سويي ديگر از شوهرش دلخور است كه چرا او نديده مي‌انگارد و در نوشته‌هايش نامي از او نمي‌برد. طرفه اينكه همين بيمار هما؛ كسي نيست جز مادر كارفرماي او. به همه اين تلخي‌ها زمان و مكان را نيز اضافه كنيد.

جغرافياي فيلم شهري است تشنه برف و باران اما در فيلم؛ تهران سراسر برفي است. مكان در خدمت پيشبرد داستان نيست و جز ايستايي كاربري ديگري ندارد. بيخوابي هما معلوم نيست مربوط به چيست؟ آيا بايد همه بدبختي روحي او را به برف و و تهران بي روح نسبت داد. در واقع آنچه در اين ده روز مي بينيم جز تكرار نيست. و اين تكرار حتي براي يكبار نيز ارزش روايت ندارد.

بهمن مي‌توانست روايتگر يك بعد رفتارشناختي و معناشناختي بخشي از جامعه باشد. در واقع ميانسالان و بحران ميانسالي يك قضيه بسيار جدي براي طرح در سينما و دريافت مابه ازاي اجتماعي آن است. بحران عاطفي در چنين سني قابل درك است اما خب همين افراد اميد و آرزويي‌هايي دارند. بهمن در كل فقط به تكرار نارضايتي‌ها و ناآرامي‌ها پرداخته و حرفي براي اين قشر ندارد.

خانواده در فيلم بهمن اصل و اساس ساختار روايي بايد باشد كه نيست. در حقيقت بدحالي‌ها و بدگماني‌هاي هما نسبت به خودش و خانواده و كل زندگي به گونه‌اي روايت مي شود كه گويي فرشباف با نوعي رودربايستي درگير بوده است. بازي فاطمه معتمد آريا اگرچه متفاوت است و شايد براي ايفاي شخصيت هما ايده آل باشد اما فيلمنامه راكد جز پلان‌هاي تكراري از او چيزي نشان تماشاگر نمي‌دهد. و جالب اينجاست كه خود معتمد آريا معترف است كه:..." فیلم دارای ایستایی زیادی است و می‌دانم که برای همه، تماشای ۱۰۰ دقیقه ایستایی در این فیلم کار دشواری است. مخاطب این فیلم کسانی که دی‌وی‌دی‌های کف خیابان را در خانه تماشا می‌کنند نیستند و دیدن فیلم‌هایی شبیه «بهمن» به صبوری نیاز دارد چیزی که در ما کم شده و تماشای این نوع فیلم‌ها را سخت می‌کند."

از سويي ديگر بنظرم خود مرتضي فرشباف نيز به ريتم كند و تكراري فيلمش نيز پي برده است. او گاهي براي فرار از اين ريتم؛ مكان را عوض مي كند و تماشاگر را به سمت ساحل دريا و جاده مي برد و گاهي شدت برف را نشانش مي دهد. حتي صداي بارش برف نيز در فيلم فراوان است. ولي همه اين‌ها نتوانسته فيلم را نجات دهد.