یک فیلم استرس زا در مورد مادری
ترجمه اختصاصی سلام سینما
دیابلو کودی و جیسون رایتمن به عنوان نویسنده و کارگردان پس از ساخت فیلمی استرس زا در مورد مادر بودن، اکنون فیلم دیگری با همین مضمون ساختهاند. فیلم جونو (۲۰۰۷) آنها حکایت نوجوانی بود که باردار میشود و در برابر سقط جنینی جنین، مخالفت میکند، سپس در برابر اصرار دیگران برای بخشیدن بچه به سرپرستی دیگران مبارزه می کند. این بار در "تالی" ، گزینه هایی از این دست وجود ندارد. زمانی که فیلم شروع میشود می بینیم مارلو (شارلیز ترون) رابطه ای بسیار عالی با بچه دار شدن دارد، حتی هنگام احوال پرسی به سختی اجازه می دهد که او را بغل کنند و می گوید :«اکنون یک حریم شخصی در برابر آغوش گرفتن دارم».
مارلو با دروو (ران لیوینگستون) ازدواج کرده است. او مردی خوش اخلاق است اما نمونه ی کامل یک مرد بی مصرف می باشد. عادت شب های دروو به گفته ی مارلو این گونه است: «به طبقه ی بالا میرود، هدست را روی گوشهایش می گذارد، زامبیها را میکشد و بیهوش می شود.» آنها دارای دو فرزند هستند؛ سارا (لیا فرانکلند) و برادر کوچکترش جونا (آشر میلس فالیکا) که کودکی ناآرام و شلوغ است، و دوست دارد به پشت صندلی راننده لگد بزند، حتی زمانی که مارلو پشت فرمان نشسته است (چرا مارلو او را آن طرف صندلی نمی نشاند؟). ناظم مدرسه هم جونا را غیرقابل کنترل توصیف می کند و میگوید که صدای او شبیه یوکللی (نوعی گیتار) است، آن قدر حواس دیگر دانش آموزان را پرت میکند که شاید بهتر باشد مدرسهاش را تغییر دهد. به بیانی دیگر انگار همه چیز برای متولد شدن بچه سوم مارلو به خوبی فراهم است(کنایه از دردسرهای مارلو در زمان بارداری).
وقتی که در فیلم "یک مرد لاغر دیگر"، نیک و نورا چارلز صاحب فرزند پسری میشوند، بزرگ کردن کودک بسیار ساده پیش میرود: این زوج کودکشان را در گهواره ای گذاشته و گردنبند مروارید مادرش را کنار میگذارند تا با آن بازی کند و سگ فاکس تریری هم مراقبش باشد، و منتظر میمانند تا بچه به سرعت بزرگ شود، به همین سادگی. اما این فیلم در سال ۱۹۳۹ ساخته شد. در حالی که تالی محصول زمان و شرایطی است (البته تنها میتوانست محصول همین زمان باشد) که در آن بزرگ کردن فرزند به باوری سکولار تبدیل شده است که همراه با فداکاری، قوانین غذایی، اختلافات در نحوه تعلیم، و انواع عقاید مذهبی گوناگون همراه است. نیازی به گفتن نیست که رایتمن و کودی سرشار از ارتداد هستند و به عقایدشان هم افتخار میکنند. آنها نظرات و عقاید خلاف عرف جامعه را برای افرادی همچونالیزه (الاین تان) جاریِ مارلو در نظر گرفتهاند، کسی که وعده غذایی فرزندش را اماده کرده و می گوید که دخترش مشغول برنامهای استعدادیابی است. مارلو می پرسد که استعداد او در چیست؟ الیزه هم جواب می دهد: «پیلاتیس (نوعی سیستم آمادگی جسمانی و روحی)»
فیلم از کنایه و طعنه فراتر میرود، همان طور که فیلم بالا در آسمان (محصول ۲۰۰۹) ساخته رایتمن وارد قلمروی دنیایی از عجایب میشد. وقتی که مارلو نمیخواهد میا، فرزند تازه متولد شدهاش را نگه دارد، بعدا هم هنگامی که بیرون ماشینی که میا در آن است و گریه می کند ایستاده است و فریاد می زند: «لعنتی»، در این بخش خستگی و کلافه شدن، افسردگی پس از زایمان، و یا حتی بیزاری از ادامه زندگی، ادامه و ساخت زندگی جدید چندان به نظر نمیرسد. هنگام صرف شام، مارلو غذایش را روی پیراهنش می ریزد و آن را در می آورد. سارا می پرسد: «مادر بدنت چه مشکلی پیدا کرده است؟» متحیر و شوکه میشود که بدن مادرش از شکل افتاده است. این صحنه شام، فرهنگی را نشانه می گیرد که آنقدر نامهربان است که از مادرها انتظار دارد شکل و فیزیک قبل از زایمانشان را حفظ کنند، یا با عجله و سرعتی غیرطبیعی به سر کار برگردند. مادرانگی که تالی به اشاره دارد نه موهبتی خالص است نه مشکلی موقت و مقطعی.
اما بالاخره کمک از راه می رسد. کریگ (مارک دوپلاس) برادر ثروتمند مارلو، پیشنهاد یک پرستار کودک میدهد. همچون جنی که از چراغی جادویی بیرون بیاید، تالی (ماکنیس دیویس) ظاهر می شود؛ دختری جوان، آرام، شوخ طبع و رها. این هدیه الهی در اواخر روزی طولانی از راه میرسد و قول میدهد که از مارلو نگهداری کند. مارلو میگوید: «فکر میکردم که از بچه نگهداری می کنی»، تالی در جواب می گوید:«الان، تو خودت واقعا کودکی هستی». از این پس، نظم و آرامش باز می گردد، کیک برای مدرسه بچهها پخته می شود، گل روی میز صبحانه است و مارلو هم راحت میخوابد. تالی شبیه مری پاپینز(محصول ۱۹۶۴) است البته بدون رئیس بازی، با این تفاوت که مری با صاحب کارش در وان پر از آب گرم نمی رفت، کاری که تالی با مارلو انجام میدهد، رازهایشان را با هم در میان می گذارند و از گروه دو نفرهشان بدون حضور هیچ مردی لذت می برند. و نهایتا شرایط به گونهای پیش میرود که تالی صمیمیت و نزدیکی عجیبی با این خانواده پیدا میکند.
در فیلم قبلی مشترک کودی ، رایتمن و ترون یعنی "بالغ جوان" یک شجاعت هوشمندانه و اشتیاق تلاش سخت برای بیرون آمدن از شرایط نامطلوب وجود دارد اما در مورد "تالی" این فرآیند به اندازه ی کافی در فیلم مورد پرداخت قرار نمی گیرد و فضای فیلم با استفاده از المان هایی مثل مونتاژ های موسیقایی ، شب بیداری ها ، پوشک های درحال انفجار و صدای جیغ و داد بچه دراماتیزه می شود. بعلاوه ی تالی که با مهربانی از یک کودک آرام پرستاری می کند. آیا لازم بود که تغییرات تا این حد شدید اتفاق بیافتد ؟ ( هرکسی که با مراقبت از نوزادان آشنا باشد می داند که عوض کردن پوشک قسمت راحت آن است ) و اگر استخدام پرستار کودک تنها راه نجات والدین دارای نوزاد است ، پس جمع کثیری از والدین در جامعه ی آمریکا که توان مالی استخدام پرستار کودک را ندارند ، چگونه این کارها را انجام می دهند ؟
وقتی این سوالات مطرح می شود مخاطب به راحتی متوجه می شود که کیفیت فیلم در حال افت است و وقتی فیلم متلاشی می شود که رایتمن تصمیم می گیرد یک گره داستانی در پایان بندی فیلم قرار دهد ، گره ای برعکس آن که در فیلم " حس ششم " مورد استفاده قرار گرفت. بهتر بود که در انتهای فیلم ، "تالی" فصه را ترک کند ، یک چتر بردارد و در ابرها محو شود ، در این صورت قصه می توانست باورپذیرتر باشد.
منبع : نیویورکر
مترجم : وحید فیض خواه