آقازاده؛ تقابل خوبها و بدها
در میان تب بالای سریالهای شبکه نمایش خانگی و بعد از سریالهایی چون ممنوعه، مانکن، نهنگ آبی و… که چنگی به دل مخاطب نزدند، قرعه به اسم آقازاده افتاد! “آقازاده” پر سر و صدای سازمان اوج که هیچ نقطه اوجی برای این مجموعه به حساب نمی آید!
آقازاده پیش از شروعش هم پر سر و صدا بود و با ادعای بیان حرفهای مگو و ممنوعه جلو آمد؛ ادعایی که بعد از گذشت چند قسمت مخاطب متوجه میشود حرف “آقازاده” خیلی هم ممنوعه نبوده و در واقع مصداق همان طبل درون تهی است!
این سریال هیچ مطلبی مازاد آنچه که در اخبار خواندهایم و شنیدهایم ندارد و از هیچ پشت پردهای را افشا نکرده است. سریال در سطح قدم زده و گویی پایش برای رفتن به عمق لنگ میزند. عنقا به جای پرداختن به عمق ترجیح میدهد در سطح بماند و قصه سیاسی و امنیتی را که به تنهایی میتوانست پر کشش و چالش برانگیز باشد،در بستر یک درام عاشقانه روایت کند اما در هیچکدام از این بخشها به قدر کفایت موفق نبوده! در آقازاده از روایت غیرخطی استفاده شده تا بر جذابیت و پیچش داستانی افزوده شود اما چنین نتیجهای حاصل نشده. چرا که ضعف در فیلمنامه و شخصیت پردازی با هیچ رنگ و لعابی قابل پوشش نیست.
در نگاه حامدعنقا همه چیز صفر و یکی است. در دنیای او آدمها دو دسته خوب ها و بدها تقسیم میشوند. مرزبندی عنقا این چنین است؛ آدم بدهای قصه ماشین و خانه آنچنانی دارند، مهمانی آنچنانی برگزار میکنند، اهل هنرند و قهوه مینوشند اما در آنطرف آدم خوب ها پرایدسوارند و در خانه سنتی زندگی میکنند و چای مینوشند. همه چیز مثل ماکت چیده شده و بازیگران مثل آدمک ها در این ماکت قرار گرفته اند. در این ماکت پر است از این اِلِمان های دِمُده که سنت و مدرنیته را در دو گروه خوب و بد جای داده است.
شخصیت پردازی ها به حدی کم مایه است که گویی ذهن نویسنده نیاز به یک بازیابی و بروزرسانی دارد.
زنانِ آقازاده در هر پوشش و با هر تفکری چه روشنفکر و چه مذهبی[ بخوانید سنتی! ] غالبا منفعل و تو سری خور هستند که توانایی هیچ کنش مستقلی ندارند. چه راضیه ی شهرستانی باشد، چه مانلی و چه راضیه ی حامد! راضیه، دختر بیست ساله شهرستانی که با آرزوها و رویاهای نپخته، خام حرفهای آقازادهای میشود و بدون هیچ شناختی وارد دنیای عجیب و غریب میشود. شخصیت راضیه که در طول سیر دستخوش تغییرات زیادی است و به دلیل روایت غیر خطی،پردازش متفاوت این کاراکتر را در گذشته و حال همزمان شاهد هستیم؛ اما سیر تحولش از راضیه ی شهرستانی به مانلی و از مانلی به راضیهی حامد، چندان مشخص نیست. دختری که روزی دلش برای نیما تنگ میشود و روز دیگر عاشق حامد میشود و ما در این میان حتی گم میکنیم که چرا و چه شد که این شد!
کاراکتر حامد هم به هرچیزی شبیه است به غیر از یک نیروی امنیتی! او هم مانند سایر کاراکترها فقط یک تیپ است! تیپی که از اسم تا چهره پردازی کاملا شبیه شخصیت حامد سریال “پدر” است. بهانه عنقا برای شبیه بودن این دو کاراکتر، داشتن پیش زمینه برای مخاطبین است که خود مهر تاییدی است بر عدم شخصیت پردازی صحیح و کامل نویسنده. این عدم پردازش به کاراکترهای دیگر نیز سرایت کرده است. از نیما گرفته و تینا و بهرامی تا پدر نیما و حاج رضا و شریفه خانم. آقازاده پر است از بازیگران توانمندی که نیمی از توانایی خودشان را هم به کار نگرفته اند، پر است از کاراکترهایی که پردازش مناسبی ندارند و به همین دلیل کنش هایشان برایمان قابل درک نیستند. حتی پیدا کردن ما به ازای واقعی کاراکترها هم در دنیای سیاست، نتوانسته کمبود پردازش شخصیت را برای مخاطب جبران کند.
آقازاده فارغ از موضوع امنیتی و چالشی اش که در این بخش از نمونههای مشابهش مانند سریال “گاندو” هم در سطح پایینتری قرارمیگیرد، نه به دلیل فاکتورهایی چون بازیگری و کارگردانی مناسب بلکه بیشتر به جهت حواشی ایجاد شده به دنبال چند سکانس در فضای رسانهای و مجازی مورد بحث است. حواشی که میگوید این سریال هم دنبالهی همان سریال های دست چندم دیگر است اما در مدل اسلامیزه و شرعی اش! وگرنه در سطحی بودن، تفاوتی بین آنها نیست و اگر وجهه ی امنیتی و سیاسی بودن و چند طعنه و کنایه میان دیالوگها را از آن بگیریم، چیزی برایمان ندارد!
طبیعتا انتظار مخاطب از ترکیب حامدعنقا و بهرنگ توفیقی که هرکدام سابقه ای دارند و البته سازمان اوج که در چندسال اخیر آثار سینمایی ارزشمندی ارائه داده است، بیشتر از آن چیزی است که در آقازاده ارائه شده است. اما گویی نویسنده و کارگردان در یک سردرگمی برای شناخت مدیوم سریال سازی برای صداوسیما و شبکه نمایش خانگی به سر می برند که در بخشهای مختلف سریال قابل مشاهده است.
البته که هنوز سریال به پایان نرسیده، اما سنگ بزرگ نشانه نزدن است و سریال با گذشتن از نیمه خود نشان داده برای اثبات ادعاهایش هنوز لنگ میزند.