قیصرِ امروز
جدیدترین اثر مسعود کیمیایی یعنی "خون شد" را می توانن اثری رو به جلو در کارنامه ی فیلمسازیِ رییس سینمای ایران ارزیابی کرد.اثری کامل که تمامِ مولفه های سینمای کیمیایی در آن رعایت شده است.از کوچه های تاریک و تنگ تا دیالوگ های آتشینِ شخصیت ها که به دقت در فیلمنامه گنجانده شده اند، تا برای مخاطب یادآوری کند که سینما نه آن فیلم های روی پرده که می تواند و باید چنین باشد.
سینمای کیمیایی سینمای قهرمان پروری است که در آن کرکترها به فراخورِ جایگاهشان در فیلمنامه در نقش قهرمان ظاهر می شوند و در انتها خاموشی یا رفتن و بی صدا ماندن نصیبشان می گردد.خون شد نیز از این قائده مستثنی نیست.
فیلم با سایه ای روی دیوار آغاز می شود،با یک موسیقیِ ناب و حماسی که برایمان طعم آثار منفردزاده را تداعی می کند و همین موسیقی ستار اورکی است که در جای جای اثر شما را با فیلم همراه می کند و بی آن که چاقو و خون شما را خسته کند ؛ همراهتان می کند با انتقامِ فضلی که سعید آقاخانی با یک بازی تمام و کمال عهده دار ایفای نقشش بوده،صاحب همان سایه ای که در زیرِ گذرِ قدیمی منتهی به خانه ای قدیمی که حالا چراغش خاموش است و می رود تا خانه را روشن و اهالی اش را دور هم جمع کند،که در این میان نباید از فیلمبرداری چیره دستانه ی علیرضا زرین دست نیز به راحتی عبور کنیم.در فیلمی که کلوزآپ ها حرف می زنند و نماها نقش اصلی را در میزانسنی فوق العاده بازی می کنند، این حرکت دوربین است که شما را همراه قصه می کند. .فضلی خانه را مثل قبل می خواهد،برایش دست پدر و سازش در اولویت است و حضور برادرش و خواهرانش مهم،چه خواهر تنی و چه ناتنی؛ پس ماموریتش را با آوردن برادر از تیمارستانی که بیمارانش از دعواهای واقعی بیرون از آنجا می گویند و نجات خواهر از دست مردانی که زنانگی را و زن بودن را دلیلی بر سلطه ی همه جانبه ی خویشتن بر روح ها و جسم های رنجور می پندارند ،شروع می کند.در "خون شد" غیرت است که خون را می ریزد و ناموس و ناموس بازی است که محکمه های در خیابان را بی حضور پلیس و قاضی بر پا می کند.
خون شد داستان چندین سال فیلمسازی مردی است که شاعر نیست ولی شعر می گوید،نویسنده نیست اما جسدهای شیشه ای را می نویسد و این بار بغضی چندین ساله را برایمان به ارمغان آورده که از حفظِ خانه می گوید، خانه ای که برای همه ی اهالی خانه است و از ناموس که وطن است و اولادش.کیمیایی آمده تا چاقوی ضامن دار قیصر امروزی اش خون ها بریزد و بدن ها در تنور نانوایی ها بسوزاند و برایمان یادآور شود که هنوز سینما همان سینما می تواند باشد اگر گیشه ها جای فیلم را نگیرند.
سایه قیصر در پایان این درامِ شعفانگیز و احساسی از پس تلاش های بسیار،در خودبیگانگی که اطرافش گسترده است همانند همه ی قیصرهای سینمای کیمیایی، دوباره از روی دیوار و کرکرههای پایین است که راهش را میکشد و میرود،بازهم زخمی و نالان ولی استوار از محیطی که در چنبره مناسبات مریض و مادیگرایی غرق است.