جایی برای پیرمردها نیست...

حتی در اولین فیلم های حاتمی کیا،می توان اشتیاق او به فیلمسازی به سبک مدرن و همگام با فناوری های روز را فهمید،لحظات کوتاهی که می توانست سکانسی را به روش های معمول بگیرد ،اما حاتمی کیا با همان لجاجت خاص خودش نما های نامتعارفی می گرفت که تماشاگر را با فناوری های فیلمبرداری اش متحیر کند،این اشتیاق او تنها به روش فیلمبرداری اش خلاصه نمی شود،با پیشرفت جلوه های ویژه کامپیوتری در ایران،حاتمی کیا هم به سراغ این فناوری خطرناک رفت،از این منظر آن را خطرناک می نامیم که زیاده روی در آن و متکی بودن به جلوه های ویژه می تواند ضرر های سنگینی به ساختار فیلم بزند،در سه فیلم اکشن او تا حد زیادی جلوه های ویژه در خدمت فیلم و پایین آوردن هزینه های آن بود اما در فیلم خروج این زیاده روی باعث آن شده که احساس کنیم که فیلم در خدمت جلوه های ویژه است،مثلا سکانس ابتدایی آن که با حرکت قطار آغاز می شد و به یاد آورنده فیلم های وسترن آمریکایی است،قطار به طور ناشیانه ای مصنوعی و غیر طبیعی و مانند انیمیشن های تلویزیونی ساخته شده و تا بیاید ما را به یاد فیلم های وسترن بیندازد،اینگونه تیر خلاص را به خود در افتتاحیه به ظاهر با شکوه فیلم که با موسیقی حماسی نا به جای خود آمیخته شده بزند،در واقع این سوال برای مخاطب پیش می آید که چه لزومی به استفاده از جلوه های ویژه در فیلم بود،آیا لوکیشن طبیعی در کشور که اتفاقا قطار هم داشته باشد پیدا نمی شد؟..
یا صحنه مضحک تک چرخ زدن سام قریبیان فرزند فرامرز قریبیان آن هم با تراکتور! که دلیل حضورش در فیلم را آخر متوجه نشدیم از قضاوت درباره خویشاوندی اش با فرامرز قریبیان خودداری می کنیم اما از نظر داستانی آیا به وجود همچین شخصیتی فرعی که ترتیب پیرمردان را به هم می زند نیازی بود؟آیا نقش او به پیشبرد داستان نمی توانست با پخش شدن وظایف او بین پیرمردان تنظیم بشود.یا کاراکتر مهربانو با بازی پانته آ پناهی ها که همه ویژگی هایش را با خود از سر فیلم نفس با خود به اینجا آورده و کسی نمی داند چگونه با آن پارچه روی تراکتورش می توانست رانندگی کند،یا شخصیت های دیگر که هرکدام لهجه و اصالتی به خصوصی داشتند،از محمد فیلی با آن لباس عشایری و تفنگش و جهانگیر الماسی با لهجه شمالی اش تا رامین پور ایمان با لهجه ترکی اش که همیشه مشغول فیلمبرداری است،انگار تنها شخصیت های معقول فیلم آنهایی هستند که خنثی هستند و در قامت همیشگی شان دیده می شوند،مهدی فقیه و آتش تقی پور که اصلا مخاطب را اذیت نمی کنند،اما فرامرز قریبیان در نقش رحمت بخشی شخصی که در فیلم خودش را سر دسته و فرمانده پیرمردان نمی داند و با کم گویی و گلو گشاد نکردن به مانند دیگران مخاطبان را هم به حرف خودش تا حدی قانع می کند،اما در مسیر تصمیم گیری پیرمردان برای اعتراض این رحمت است که مسیر را به سمت رییس جمهور تغییر می دهد و به نوعی انگار که می خواهد فرود آمدن هلی کوپتر رییس جمهور در زمینش را تلافی کند...فیلم چهل دقیقه را در عدل آباد هدر می دهد و یک ساعت ما را در جاده می گذارد و سپس به قم می رسند،اینجاست که حاتمی کیا در بیست دقیقه پایانی حرفش را رک و پوست کنده می زند و آن هم با حضور محمدرضا شریفی نیا که شباهت فراوانی به مشاور رییس جمهور دارد رقم می خورد،وقتی افرادی با فرم یکسان با تلفن های هوشمند یک مدل و یک شکل قبل از او وارد می شوند و مثل اشیاء بی جان از آنها عکس و فیلم می گیرند،ماجرا جالب تر می شود وقتی داستان از زاویه تلفن های همراه هدایت می شود و ما متوجه می شویم که فقط یکی از افراد کت و شلواری مسئول صفحه دکتر آتشکار(شریفی نیا)است و مابقی افراد از خبرگزاری های مختلف اند.
عده زیادی از مخاطبین خروج را به دور از سبک حاتمی کیا دانستند و کیفیت کار را پایین توصیف کردند که این امر موجب خشم چند باره حاتمی کیا در نشست خبری پر حاشیه فیلم شد که مثل همیشه محمود گبرلو می خواست همه را به صلح دعوت کند و بحث را به نوعی خاتمه دهد،اما واقعا این فیلم در کارنامه حاتمی کیا جایی برای خود ندارد،حاتمی کیا موضوع اعتراض را در بسیاری از ساخته های خود حتی در حاشیه هم مطرح کرده بود،در آژانس شیشه ای و گزارش یک جشن محور اصلی فیلم به روی اعتراض حرکت می کرد اما جنس اعتراض در بادیگارد،به وقت شام و به رنگ ارغوان با خروج،زمین تا آسمان فرق دارد،فیلم خروج در مقاطعی ما را به یاد فیلم اخراجی ها و ساخته های ده نمکی می اندازد و وقتی نامه های مردم توسط اشخاصی عجیب و غریب به رحمت سپرده می شود،تا حدی به یاد یکی از ماجراهای فرعی سریال پایتخت دو می افتیم و وقتی کل ماجرای خروج را با آن مقایسه می کنیم تفاوتی احساس نمی کنیم:عده ای خوب می خواهند حرف دل مردم را به رئیس جمهور خوب برسانند اما دور و بری های بد نمی خواهند این اتفاق بیفتد،خروج با همه مشکلاتش پایان می پذیرد اما پایان ماجرای پایتخت را که در ذهن مرور می کنیم به مراتب تاثیر گذارتر معناگرا تر و نیش دار تر از پایان خروج است،در پایتخت هم حادثه رخ می دهد ولی با جلوه های ویژه خراب نمی شود،در پایتخت خطاب به رئیس جمهور نیش و کنایه روانه می شود اما چهره او را به هیچ وجه نمی بینیم ...
خروج به پایان می رسد آنجا که کامبیز دیرباز که معلوم نیست از کدام سیاره آمده به قریبیان می گوید که آیا فقط می خواهی در مورد زمین و پنبه و آب شور حرف بزنی یا مسائل دیگری را هم می خواهی نثار رئیس جمهور کنی؟خب بگوید انگار با سخن گفتن اتفاقی اعجاب انگیز رخ خواهد داد و یا رئیس جمهور از هیچ کدام از مسائل آگاه نیست.حاتمی کیا مدت زمانی طولانی برای ما از بازیگوشی هایش سخن گفت و دلیل آن را هم نفهمیدیم،از آن موسیقی حماسی اش که به ما نوید اتفاقات بزرگی که هرگز نیامدند می داد و گریم بی معنی رئیس جمهور که دلیل آن را با حمله به خبرنگار آن چیزی که دلش می خواسته توضیح داد،در واقع او تمام این ها را دلش نخواسته بلکه بهانه ای بوده برای تحمل دو ساعت طاقت فرسا...