نقد فیلم نوید زن جوان

نقد فیلم Promising Young Woman
به نام خدا
بالاخره پس از یک سال یک فیلم روشنفکرانه که ادعای روشنگری نمیکند منتشر شد. نوید زن جهان یا( زن جوان آینده دار) که در اسکار 2021، در بخش بهترین فیلمنامه اصلی برای خانم امرالد فنل درخشید، توانست با همان یک اسکار به خانه برگردد.
هر چند در میان نامزد های این بخش، برنده نشدن محاکمه شیکاگو 7 یک ضایعه عجیب بود، اما اتفاقیست که افتاده.نه حرف ما جایزه را بر میگرداند و نه فکر ما طرز تفکر داوران را. بگذریم...
پرومسینگ...، یک فیلم سرپا و بنا است که برای لحظاتی شما را سرگرم کرده و شاید تاثیر همگانی را به شما بدهد. فیلم روح و شالوده ای پاک دارد و علی رغم تم تلخ و سیاهش، روح و هدفی سفید دارد.!
به نقد خود اثر میرسیم:
پرومسینگ یانگ وومن از آن دسته آثاریست که در پایان آن ارزش حقیقی اش آشکار میشود. شاید فیلم اولین تجربه ی کارگردانی امرالد فنل یا دهمین فیلم موفق مارگو رابی و یا یکی از بهترین های کری مولیگان(کساندرا) باشد، اما تا سال ها تازگی خود را حفظ میکند. شاید چون اثر، فیلم خوبی است!
.. در ادامه ممکن است وقایع فیلم لو برود...
تم اصلی فیلم تم انتقام است. انتقام زنی به نام کسی از مردان هوس بازی که باعث سرشکستگی دوست او، یعنی نینا در دوران تحصیل شدند. او با رفت و آمد های شبانه به کلاب های شهر خود را به مستی زده و به نظر میرسد هدفش پیدا کردن یک انسان درست و حسابی باشد که اینطور نیست. این مسئله را مخاطب با دیدن دفترچه کساندرا، خود آگاه یا ناخودآگاه ( البته نه به معنای فرم) متوجه میشود.
در این حالت دوستی از دوستان قدیم وی (رایان) از راه میرسد و برای ذهن مخاطب نقش ناجی را ایفا میکند.
تا اینجا که تقریبا اواسط فیلم است اگر از قضاوت نصفه نیمه استفاده کنیم، با یک فیلم کلیشه ای و مفهوم زده و فمینیستی (همچون انولا هولمز) طرفیم.
اما این پایان ماجرا نیست. نیمه ی دوم قضیه را برای ما روشن تر خواهد کرد و فیلم، از یک آغاز شعاری به یک محتوای روان تبدیل میشود. در ابتدا فکر میکنید امرالد فنل دوست داشته قدرت زن را با شعار نشان دهد اما در پایان فیلم، مسئله ی اصلی کم کم آشکار میشود، اینکه مظلومیت کسی بیشتر از قدرتش است.
این حس مظلومیت هر چند لنگ لنگان و دست و پا شکسته به روح مخاطب رسوخ میکند، اما لااقل این کار را میکند و ارزشش از بسیاری از آثار مفهوم زده بالاتر میرود. همان طور که در مقاله ی نقد اسکار 2021 اشاره کردم، فیلم، فیلمِ قابل تحمل و قابل تأمل است، اما شاهکار نیست. شاهکار 2020 از نظر من دادگاه شیکاگو 7 بود و بس.
از بحث که فاصله نگیریم میتوانیم به بازی خوب مولیگان در نقش کسی اشاره کنیم.کری مولیگانی که یکی از تمنیم های موثر موفقیت فیلم بود. اما اصلا این تکنیک ها چه هستند؟
در نظریه های من در مورد ارزش گذاری یک فیلم (چه از لحاظ سرگرمی چه هنری) ، فیلم یا بد است یا خوب. حالت سومی وجود ندارد. اگر بد است به این دلیل و خوب است به آن دلیل. اثر خوب تصادفی به دست نمیآید. از یک ذهن و روح درست و یک تکنیک سالم نشأت میگیرد. در نقد درست، ممکن نیست قضاوت یک فیلم بدین گونه باشد که مثلا فیلم اشکالی ندارد یا فیلم پر اشکال است. ممکن است فیلمی 60 اشکال و 40 نکته ی مثبت داشته باشد، باز هم رای به بودن اثر داده میشود. حتی در 50 درصد 50 درصد هم رای به سمت منفی میرود. چرا که یک فیلم نتوانسته فرم روایی خود را حفظ کند.
پرومسینگ یانگ وومن چیزی حدود 70 /30 بود. پس رای به بد بودن آن به همان 30 درصد دلیل کمی در قضاوت های آکادمیک معقول نیست. شاید در نقد های کشوری یا جهانی و توسط افرادی چون استاد فراستی و... این حق کاملا به آنها داده میشود اما در بستر فضای مجازی و فضای مردمی، قانون اینطور حکم میکند. به ادامه ی داستان برمیگردیم:
فیلم از نیمه دوم کمی جان گرفته و از بی رمقی و از نفس افتادن فاصله میگیرد. کم کم کلیشه ها کنار میروند و فرم سینمایی پدید می آید. حرکات دوربین خلاقانه تر میشود و دو سه جا پرسپکتیو به زیبایی قاب و تعادل صحنه کمک میکند. کری مولیگان بدون لغزش در فیلم، بازی میکند و کارگردان روح خود را در فیلم میدمد.
زن، به سراغ بانیان اثر رفته و یکی یکی تهدیدشان میکند تا اینکه میفهمد فرشته نجات خودش نیز(همان رایان) از همان بانیان است. اینجاست که از کنترل خارج شده و سراغ نفر اصلی میرود._ ال مونرو_*
کساندرا، خود را شبیه به رقصنده ها کرده و به آخرین مهمانی مجردی ال میرود. وی در حال سخنرانی برای ال در حالی که به تخت بسته شده است میباشد و همچون آب نبات شیرینی انتقام را به ما میچشاند. همه چیز به نفع قدرت کسی تمام میشود که به طور ناگهان...
پس از مرگ وی که یکی از نقاط قوت فیلمنامه است، موقع ضربه ی نهاییست، اما آیا این ضربه ی نهایی فقط به بازیگر زده میشود، خیر. مخاطب هم آن را حس میکند.
اینجاست که فیلم برای اولین بار به طور مستقل فرم را حس میکند. کسی تمام اطلاعاتی به عنوان مدرک از آزار نینا وجود داشت را به دست یکی از شخصیت ها برای پلیس رو کرد.
حالا امرالد فنل چکار میکند که حس ضربه نهایی را منتقل کند. یک موسیقی ماندگار، گوش نواز و دل عین حال تکنیکال آغاز میشود(ترانه ی فرشته ی صبح از خانم جویس نیوتن)
همزمان با ترانه صدای آژیر ماشین پلیس می آید، مراسم عروسی ناگهان متوقف شده و برا ی رایان پیامی ارسال میشود. از طرف کساندرا(فکر کردی که بازی تموم شده)
همزمان با این مسئله دوربین به سمت صورت های گناهکاران رفته و موسیقی فرشته ی صبح به اوج خود میرسد. اینجاست که روح مخاطب از بند فیلم آزاد شده و حس یک پایان سفید برای یک کمدی سیاه به راحتی قابل هضم میشود.
پیام های کساندرا یکی یکی برای رایان ارسال میشود و همین حس با موسیقی ثابت میماند. باز دیگر، دوربین به کافی شاپی که کسی در آنجا کار میکرد رفته و گردنبدی را نشان میدهد که فکر نکنم نیازی به توضیح داشته باشد. همچون فیلمهای برادران سفدی به خصوص جواهرات تراش نخورده، پایان فیلم صرفا یک پایان نیست. بلکه آغازیست برای داستانی که به پایان رسیده.
چیزی مثل فیلمنامه 12 مرد خشمگین یا مثل راننده تاکسی اسکورسیزی.
پرومسینگ یانگ وومن به هر صورت به پایان میرسد و تا حدودی مفهوم خود(که دور از پیام و تبلیغات است) را القا میکند. فرض که فروش فیلم هم خوب بوده و مردم هم از آن لذت بردند.ارزش حقیقی این فیلم یا فیلمهای همسان با آن، وقتی آشکار میشود که خود سازنده نیز به آن عمل کند. مهم نیست چه قدر یک فیلم خوب و تاثیر گذار و... باشد، معم این است که شعار نباشد.! بی شک میتوان به عنوان آینده داران سینما روی
امرالد فنل به طور قطعی حساب باز کرد. نسل جدید فیلمسازان در حال نمایان شدن است.!
پرومسینگ...، یک فیلم سرپا و بنا است که برای لحظاتی شما را سرگرم کرده و شاید تاثیر همگانی را به شما بدهد. فیلم روح و شالوده ای پاک دارد و علی رغم تم تلخ و سیاهش، روح و هدفی سفید دارد.!