جستجو در سایت

1398/07/07 23:27

کامرانیتِ فراست

کامرانیتِ فراست
چند نکته دربارۀ «مسعود فراستی»

ک: یک «ت» میان ماست؛ کوچک -به ادای نوک زبان، عمیق؛ فرقِ کوره و آتش‌دان. یک «ت» میان پیشه‌های ماست. ما نگارش نقد می‌کنیم در کسوتِ «منقّد» و آن‌ها «انتقاد» با نقاب «منتقد»! ما شده شکاف زده بر مرمرین پوست به قصد کاشت یا تبیین بذرِ درون، آنان که کارشان جز کندن نیست. منتقد خاک‌های نفرت می‌پراکند، نبش قبر می‌کند، منقّد؛ نقدِ قبر. و نقد، این واژۀ دل‌فریب، دست‌آویز کم‌سوادانِ کیهانیِ سوره نشین به قصد هرآن‌چه جز نقد، کوبیده می‌شود به نرمیِ کاغذ و مالیده می‌شود سیاهیِ لزجِ جوهر برِ سفید قامت صفحه‌ای که می‌توانست شاید چه‌ها کند که نکرد.


ا: «خانۀ دوست کجاست که با سپهری آغاز می‌شود، فیلمی است خوب، ساده و لطیف... سینمای کیارستمی پنجره‌ای است به دنیای واقعیِ کودکان و آینه‌ای است از احساس... و آفرین معلمِ خانۀ دوست» و «سینمای کیارستمی فاقد جهان است، سینما نیست اصلاً... اَدای روشن‌فکری است که درنیامده...» و سینمای «بیضایی» شاعرانه است و سینمای «بیضایی» سطح است و عمق ندارد و «قصر شیرین» فیلم «آدمیزادی» است و بچه‌ها عجب بازی کرده‌اند و «قصر شیرین» بد است و بچه‌هاش درنیامده است، و این جملات متضاد و متناقض تنها از مغز یک «منتقد» تراوش کرده است؛ سینمایی-نویسی که چه مکتوب و چه شفاهی چیزی جز کذبِ ناشی از دریافت‌ها و سهوِ حاصل از کم‌سوادی‌ها نیست –مردِ حکومت. منتقدی که پیش از هر شبهِ نقد، فضای سیاسی و موقعیت خود را می‌سنجد و بعد اصطلاحات سینمایی را به استدال‌های سیاسی پیوند و مثلاً نقد می‌کند. چنین است که در هر دوره حرف‌هاش نسبت به یک اثر متناقض است.


م: «مسعود فراستی» معنای شکست‌خورده‌گی است. برگشته از آن‌چه بود و سرگشته در آن‌چه نیست. توسل به چند اسم نافذ و شهرتِ کاذب. بدون کتاب‌هاش -که گردآوریِ مطالب کرده و نه تألیف- از آقایان «هیچکاک» و «فورد» و «برگمان» و «چاپلین» و «کوروساوا» هیچ نیست. و همین که طیف علاقه‌مندی‌های یک نقدنویس -و نه آدمی عادی- از «برگمان» تا «فورد» را تشکیل می‌دهد، یعنی او دارای جهانِ فکری و سلیقۀ سینمایی نیست؛ یعنی شرط لازم برای نقد نوشتن ندارد. معیارش هم همان نام‌هاست و نه حتّی سینمای آن بزرگان. حکایت فیل در تاریکی است؛ «هیچکاک» دیده -نه کامل، و اصلاً هیچکاک را بلد نیست- و می‌گوید این تمام سینماست. «برگمان» دیده و او را نمایندۀ سینمای روشن‌فکری می‌داند -و اصلاً نمی‌داند برگمان فیلم‌ساز مذهبی است و روشن‌فکری، مذهب را تاب نمی‌آورد. «جلال» است گویی «فراستی». آل احمدی در تناقض شدید فکری؛ امّا خود را متأثر از تنها منقّدِ واقعیِ «جلال» در دهۀ چهل می‌داند -با نثری که نمی‌شود فهمید چرا این‌قدر اَدایی است. در نیامده انگار؛ مقواست. می‌خواهد کوتاه و ساده بنویسد مثل «جلال» و فاخر و ادبی مثل منقّد او (در اندیشه و هنر) و نمی‌شود. او حاصل لطف دوستانِ دیرین در ارسال مطلب به عنوان یک کتاب و شیفته‌گی جوانان امروز در بستنِ یک مجله است. مجلۀ امروزش را جوان‌ها آماده می‌کنند و او در کنار مطالب ما -به نامِ نقد- خلاصه داستانِ «سرگیجه»ی هیچکاک -فیلم محبوب‌اش- را می‌نویسد، و فراتر از یک داستان‌گویی نمی‌رود که بلد نیست. و آدم‌ها به میانجیِ همان نام‌ها و همین کارها او را باسواد می‌خطابند و افسوس که رنجِ او کم‌سوادی است (سانسور) و کنش‌هاش معلولِ شهرت -به هر قیمت.


ر: یک روز «همشهری کین» مبتذل است و روزی «تقوایی» فیلم‌ساز نیست. یک روزِ «کیارستمی» بد است و روزی «بهروز شعیبی» خوب. «اخراجی‌ها» را به «یک جدایی» ترجیح می‌دهد و «بیست و سه نفر» در نظر او فیلم مهمی است. و هیچ معیاری درون سینما نمی‌توان یافت -به نتیجه‌ای چنین منحط. در سینمای ایران معیار اظهارات او برای خوب یا بد بودن، سفارش است و در سینمای جهان همان نام‌های دهان‌پرکن. می‌گوید «فرم» و باور کنید نمی‌داند فرم به چه معناست! فرم؟ اخراجی‌ها؟ قلاده‌های طلا؟ شوخی نکنید... «مسعود فراستی» مسیر تاریکی را پیموده و اکنون در رؤیای نور، تاریکی را به آغوش گرفته است. شاید چاره‌ای ندارد که به گردن او هم قلاده‌ای از طلا آویخته‌اند (سانسور) دقیقاً کِی بود که او چنین علنی ناآگاهی‌اش را نسبت به علمِ سینما جار زد؟ وقتی به صراحت مقابل دوربین گفت: «بله من فیلم‌ها را ندیده نقد می‌کنم، مشکلی دارید؟» و دقیقاً از کِی ما این‌قدر منفعل؟ راستی او هفتۀ آینده قرار است کدام کاربلدِ غیرخودی را بزند یا دستِ کدام سفارش‌شده‌ای را بگیرد؟


ا: یکی از مضرترین برنامه‌های تلویزیون ما، برنامۀ هفت است. این برنامه را جوان‌تر‌ها می‌بینند. عشاق سینما؛ دانشجویان، و فکر می‌کنند این نقد فیلم است که می‌کنند آقایان -مسعود فراستی، آن یک؛ منتقدی فهیم (!) و دیگری که تنها یک‌بار پیش از این برنامه در لس‌انجلس-تهران دیده بودمش. بعد ما منقّدان حرف‌های پرت که اصلاً کی این برنامه را می‌بیند و چه تأثیری دارد! دوستان -در این دوران- ده دقیقۀ این برنامه از تمام نوشته‌های من و شما بیش‌تر می‌تأثیرد. اگرچه در تمام جهان نقد فیلم دیگر کاربرد حتّی بیست سال گذشته را ندارد امّا لااقل باید جلوی تخطئه که به نام نقد رواج دارد را جایی باید گرفت! کاری باید کرد...


ن: یک اصطلاحی است به نام «ضد نقد» که «مسعود» زیاد به کارش می‌برد. می‌خواهد با این اصطلاح، متفاوت جلوه کند، «پالین کیل» باشد؛ امّا نه سوادش را دارد و بینش و نه توان به کارگیریِ آن استدلال‌ها. به همین علّت است که مثلاً در مقابل فیلم‌های «فرهادی» مانده و تنها می‌تواند گفت: بد است. و شاگردان او نیز همین سطحی‌نگیری را نسبت به «فرهادی» و فیلم‌هاش رواج داده‌اند. در صورتی که اصطلاح درست است. او رفتاری ضدِ نقد می‌انجامد. او نسبت به نقد و حتّی خودِ سینما ضدیت دارد -با همۀ سینما. او آدم سینما نیست؛ اشتباهی است. جای دیگری شاید آدم موفق‌تری بود امّا اصلاً این‌جا، جای او نبوده هیچ‌وقت. به نظرم او دارد از سینما انتقام می‌گیرد؛ انتقام آن‌چه می‌خواست باشد و نشد، اجازه ندادند. «مسعود» شاید بی‌گناه است... (سانسور)