تشابهات "فروشنده" اصغر فرهادی با "مرگ فروشنده" آرتور میلر!

به یکباره به ذهنم رسید و شاید خالی از لطف نباشد برخی تشابهاتی که میتوان بین قصه فیلم و نمایشنامه مرگ فروشنده برقرار کرد را اینجا ذکر کنم:
(هم میتواند نقطه قوت فیلم حساب شود و هم نقطه ضعف؛ که این مهم مطمئنا از پرداخت حاصل میشود).
تشابهات:
0) قصه حول بازیگران تئاتر مرگ فروشنده صورت میگیرد.
1) اختلاف عماد و بابک: {بر سر هرزه پنداشتن بابک توسط عماد}؛ تشابه به ظاهر ماجرای اختلاف بیف و ویلی در نمایشنامه مرگ فروشنده (پدر و پسر).
2) وجود زنی فاحشه (در قصه) که نقطه ابتدایی بحران قصه در هردو از وجود آن شکل میگیرد
3) پیرمرد متعرض، "فروشنده دوره گرد در سن بازنشستگی" است؛ به مانند شخصیت ویلی در نمایشنامه .
4) ویلی و پیرمرد هر دو به دنبال داشتن عزت و آبرو برابر دیگران و مخصوصا نگران از دست رفتن عزت و آبرویشان در برابر همسرشان هستند.
5) ویلی و پیرمرد خیانتکار نسبت به همسر وفادارشان هستند.
6) همسر ویلی و همسر پیرمرد کاملا مومن به شوهرانشان هستند و به پای آنها به خاطر ایمانشان سوختند و ساختند.
7) دیالوگ های صحنه تئاتر توسط لیندای صحنه اجرای نمایشنامه (رعنا)؛ بسیار شباهت مفهومی به دیالوگهای همسر پیرمرد دارد.
8) ویلی در نمایشنامه بعبارتی بیتفاوت به آبرویش خودکشی میکند؛ و در اینجا پیرمرد فروشنده خود را در آستانه مرگ میبیند، بی تفاوت به آبرویش (کیسه پلاستیک حاوی بی آبروییش در دست)
9) شباهتی که شاید بین مجید و بیف قصه شکل میگیرد (شوکه شدن نسبت به موقعیتی که پیش میاد : اینا چی ان؟ اینا کجا بودن؟!؛ و هنگام آمدن آمبولانس شاید خیلی نگرانی و ناراحتی قبلی اش را نداشت و عزت و احترام پدر برایش مرده بود یا کمتر شده بود)
و شباهتهای دیگری که شاید ریزتر و شاید کلی تر که در لایه های پنهانتر مطرح میشد:
10) نقد مدرنیته توسط نمایشنامه میلر؛ و اشاراتی در فیلمنامه مثل عبارت عماد در مواجهه با ساختمانهای شهر و خراب کردن و از نو ساختن؛ که نقد مدرنیته درون قصه بود
11) ربط فیلم گاو و عبارت عماد نسبت به موضوعی که مطرح شد با استفاده از یک تفسیر جامعه شناختی نسبت به جامعه ای که در حال هضم مدرنیته(جامعه نمایشنامه آرتور میلر) است: تفسیر: "تعدادی از افراد جامعه در کشاکش تناقضات هضم مدرنیته مسخ میشوند" (مسخ شدن: تبدیل انسان به حیوان) ؛
12) نمونه ای مهمتر از مسخ شدگان(:گاو شدگان) گذار به مدرنیته: "پیرمرد فروشنده" که بسیاری از ویژگیهای شخصیتی ویلی را ظاهرا دارد؛ مثل کار کردن تا این سن و فروشنده بودن و ....
13) عدم توان نظارت و اختیار نداشتن به نیروهای زندگی توسط ویلی("نقل قولی از آرتور میلر") و پیرمرد فروشنده و دیگر اعضای قصه فیلم فروشنده؛
14) اشاره غیرمستقیم به پیر پسر بودن بابک (به مانند بیف و برادرش)؛ یا بیوگی صنم و سرنوشت بچه متنفر از پدر : در نقد مدرنیته
و شاید بسیار چیزهای دیگر که الان به ذهنم خطور نمیکند.
اما به نظرم همچنان مهم اینست که در این فیلم این تشابهات به قصه بخوبی الصاق نمیشود؛ و فقط تشابه شخصیت ها و تشابه موقعیت ها به همدیگرند، و موقع الصاق به قصه؛ کادر دروغگو و شعارزده رفتار میکند. به همین دلیل با وجود تحسین هوشمندی و استعداد فوق العاده فرهادی در نشانه گذاری برای قصه گویی؛ این فیلم از لحاظ تکنیکی دارای اشکالاتی ست که حداقل من آن کیفیت لازم را دریافت نمیکنم.
حال چسب کردن داستان گاو به قصه ی فیلم خودش ماجراها دارد.
بهرحال با وجود داشتن نقدهای بسیار به فیلم فروشنده؛ بسیار خوشحال خواهم شد اگر به این نتیجه برسم که "برداشت من" بخاطر "فهم غلط من" است؛ و آن وقت مطمئنا اعتراف میکنم به عدم فهم درستم از فیلم و لذتی چندین برابر از تماشای دوباره فیلم خواهم برد.
امضا
حامد تبریزی