مردی برای تمام فصول

«کیارستمی؛ همواره ساختارشکن»
دیگر تکرار مکررات است گفتن این که تا هنرمندی بیمار نشود یا زبانم لال از دنیا نرود کسی از او یاد نمی کند و در همین راستا این روزها که آقای عباس کیارستمی در بیمارستان بستری اند و روزانه اخبار ضد و نقیضی درباره ی شرایط جسمانیشان از منابع موثق و غیرموثق منتشر می شود همه جا حرف از ایشان است؛ همه مان به یادشان افتاده ایم، فیلم هایشان را می بینیم و مکرراً از ایشان یاد می کنیم. در گیر و دار همه ی این حواشی نگارنده، تصمیم به تماشای فیلم هایی از این فیلمساز برجسته ی سینمای ایران گرفت که تاکنون موفق به تماشایشان نشده بود:
اولین فیلمی که دیدم «گزارش» بود؛ اولین فیلم مهم و جدی کیارستمی که آن را در سال 1356 دقیقاً یک سال پیش از پیروزی انقلاب ساخت و فیلم به سبب لحن صریح و مسائلی که در آن صراحتاً ذکر می شود در زمان ساخت خود توقیف گردید و هیچ گاه فرصت اکران نیافت اما به باور من، همین فیلم، می تواند برای آنهایی که به دنبال کشف دنیای فیلمسازی کیارستمی می گردند راهگشا باشد. «گزارش» همانطور که تعریفش را شنیده بودم غافلگیرم کرد. برای درک این ادعا لازم نیست فیلم را با معیارهای فیلمسازی آن زمان بسنجید بلکه می توانید به راحتی آن را با بسیاری از تولیدات ارزشمند این سالهای سینمای ایران مقایسه کنید تا به ارزش آن پی ببرید.
«گزارش» و البته تمامی فیلم های کیارستمی به شدت جلوتر از زمان خود گام برمی دارند. فضای فیلم های او واقعگرایانه است و هرچه می گذرد بر حجم این واقعگرایی افزوده می شود. میزانسن های کیارستمی در «گزارش» بسیار دقیق و باورپذیرند. کیارستمی در همان سال ها که دوبلاژ در اوج خود بود به سراغ صدای سر صحنه می رود تا فیلم خود را به فضای رئال نزدیک کند و بازیگران او چه خوب دیالوگ می گویند و چه فن بیان پرقدرتی دارند. ریتم فیلم کند است و برخلاف دیگر فیلم های زمان خود از ساختار کلاسیک تبعیت نمی کند. ضرباهنگ کشدار فیلم و فضای آپارتمانی آن احتمالاً در صورت اکران فیلم نیز به مذاق مخاطبین عام سینمای آن روزها که شیفته ی قواعد فیلمفارسی ها بودند خوش نمی آمد.
«گزارش» می تواند مهر تأییدی باشد بر سواد و تسلط عباس کیارستمی بر سینمای اروپا و جریان های موج نویی که در آن دهه و چند سال قبل تر در کشورهای غربی به راه افتاده بود.فضاسازی و میزانسن های «گزارش» به شدت یادآور برخی فیلم های مهم دهه 70 اروپا همچون «شش صحنه از یک ازدواج» اینگمار برگمان است.
کیارستمی دست به همان ساختارشکنی هایی می زند که به عنوان مثال فیلمسازان موج نوی سینمای فرانسه می زدند؛ بهره گیری از بازیگران ناشناس یا کم تر شناخته شده ای با سطح بازی بالا. بازی ها به میزان پیشرو بودن فیلم، متفاوت و آوانگاردند. به نظر می رسد قرار دادن بازیگران در شرایط واقعیِ پرسوناژها که این روزها در کارهای برخی فیلمسازان مترقی ( عموماً پیروان اصغر فرهادی) رعایت می شود در «گزارش» اتفاق افتاده است تا جایی که در بعضی سکانس ها (یا بهتر است بگویم پلان سکانس ها) دلتان شدیداً برای بازیگر کودک فیلم و فشارهای روانی که بر او وارد می شود خواهد سوخت. فیلمساز حتا برای آرام کردن کودک و خروج او از آن جو متشنج دوربین خود را خاموش نمی کند و اتفاقاً همین امر به فیلم وجهی به شدت رئالیستی می بخشد. به یکی دیگر از تفاوت های فیلم کیارستمی با دیگر فیلم های آن زمان در جمله ی قبل اشاره کردم؛ کیارستمی همان طور که بعدها نیز در فیلم هایش خواهیم دید از «پلان سکانس» واهمه ای ندارد و از این روش به منظور نزدیک کردن فیلم خود به فضای مستند و رئال گونه استفاده می کند. اینکه چرا کیارستمی به زعم بسیاری از منتقدان بین المللی یکی از شش فیلمساز برتر دنیاست را از همین جرقه ی آغازین در میانه های دهه 50 و تفاوت او با باقی فیلمسازان و خلاف جریان آب شنا کردن و جسارتش می توان دریافت. گویی او از همان دوران، تکلیفش را با خود و با بیننده اش می داند. او قرار نیست گیشه ها را فتح کند و کارگردانی باشد که به منظور راضی نگاه داشتن مخاطب سطح کار خود را از آن چه در اندیشه دارد پایین تر آورد بلکه او تلاش می کند با نزدیک شدن به زندگی واقعی سوژه هایش، مخاطب را با خود بالا بکشاند و سطح سلیقه او را به سطح سلیقه ی خود نزدیک کند؛ مخاطبی که بتواند همپای فیلمساز بالا بیاید می تواند مخاطب خوبی برای فیلمهای او باشد و مخاطبی که نتواند با آن ارتباط برقرار کند از آن جا می ماند.
فیلم های کیارستمی برای آن دست از مخاطبانی که شیفته ی دانستن از گذشته اند و دوست دارند جزییاتی را درباره ی هر دهه و شرایط و ویژگی های آن بدانند می تواند بسیار ارزشمند باشد زیرا فیلمساز بدون هر خودسانسوری موقعیت های شهری و اجتماعی شهرها را به شما نشان می دهد؛ از نوع پوشش افراد تا ماشین هایی که سوار می شوند و خیابان ها و ...
همچنان پایان باز فیلم «گزارش» برایم بسیار حیرت انگیز است؛ فراموش نکنید؛ درباره ی میانه های دهه 50 حرف می زنم که «پایان» برای فیلم کافی نبود و «پایان خوش» مدنظر عمده ی تماشاگران سینما بود و با همه ی این حرف ها «گزارش» پایان باز دارد! اتفاقی که البته این روزها در سینمای ایران رایج اما بی کاربرد شده است. کیارستمی بعدها و در دیگر فیلمهای خود نشان داد که «گزارش» یک اتفاق نبوده است و در پس آن اندیشه هاییست که به مرور در فیلم های او به تکامل می رسد و به خلق فیلم های درخشانی می انجامد که مورد تشویق قرار می گیرند و یک جهان بینی خاص و تازه را به سینمای جهان ارائه می دهند.
امیدوارم این فیلمساز برجسته و افتخارآفرین هرچه زودتر سلامت خود را به دست آورند و به فعالیت مشغول شوند که جای خالی شان به شدت احساس می شود. مردی