چه کسی سینما را کشت؟
اینکه بسیاری از فیلمسازان مطرح سینما در دنیا بعد از ساخت چندین فیلم و گذر عمرشان رو به ساخت آثاری ضعیف تر از آنچه از آنها انتظار می رود می آورند، مساله جدید و عجیبی نیست. در ایران هم کارگردانان بنام از این قاعده مستثنا نیستند و نسل سینماگران بنام و حاذق کشورمان که حالا پا به سن گذاشته اند، فیلم هایی می سازند که هم طرفداران را نا امید می سازند و هم وجهه کارنامه هنری خودشان را تا حدی خدشه دار می کنند. نمونه این مورد را در بدنه سینمای کشورمان به وضوح در یکی دو فیلم آخر داریوش مهرجویی حس کردیم و حالا مسعود کیمیایی، مردی که زمانی به زعم عده ای فیلم های خوبی همچون «گوزن ها» را ساخته، آخرین اثر پرحاشیه خود را روانه اکران سینماها کرده است. اثری که از هر زاویه ای به آن نگاه شود، فیلمی ضعیف به شمار می رود. حتی بعد از دیدن فیلم ، پای گفت وگو با برخی طرفداران دو آتشه کیمیایی نشستم و نظر آنها را جویا شدم و این شیفتگان سینمایی وی نیز« قاتل اهلی»را پسرفتی در کارنامه استادشان می دانستند. دیدن ضعف ها و ایرادات فاحش فیلم جدید کیمیایی بیشتر از آنکه اعصاب خرد کن باشد، درد آور است. چرا که تماشاگر افول یک فیلمساز (یا بنا به تعبیر زیبای یکی از منتقدین سینما، مرگ تدریجی یک فیلمساز) را نظاره می کند. ضعف فیلم تا آنجاست که ممکن است این حدس و گمان را بزنیم که ایجاد حواشی اکران فیلم در جشنواره صرفا برای دیده شدن آن صورت گرفته باشد، چرا که این حجم از حواشی از فیلمی که کلیت ندارد چه برسد به پیرامون، بعید است. همان زمان که بازیگر اصلی فیلم یعنی پرویز پرستویی (که اولین همکاری خود را با کیمیایی انجام داده و به امید خدا آخرین آن هم خواهد بود) بعد از نمایش فیلم در جشنواره، آن را با فیلمنامهای که خوانده، زمین تا آسمان متفاوت خواند و به آن اعتراض کرد، فاتحه فیلم را باید می خواندیم. اما چه کنیم که اسم کیمیایی در کنار قاتل اهلی بود و هنوز کورسویی امید به یک فیلمساز با تجربه داشتیم. حتی گفتیم اصحاب رسانه که در زمان اکران فیلم در برج میلاد به آن خندیدند، لابد نمیفهمند و از درک سینمایی کیمیای عاجز هستند. عده ای گفتند مشکل از تهیه کننده است و عده ای پولاد کیمیایی را حرف اضافه فیلم قاتل اهلی قلمداد کردند، اما بعد از اکران عمومی و دیدن آن متوجه یک نکته اساسی خواهید شد: فیلم از اساس کابوسی تمامنشدنی است و هیچ شخص یا چیزی نمی توانسته به بهبود حال آن کمک کند.
حرف حساب فیلم چیست؟
فیلم با مونولوگ های کوبنده ای از پرویز پرستویی شروع می شود و البته با لحنی که پیش از دیدن فیلم هم می شد حدس زد که پرستویی با این لحن در فیلم بازی می کند. یک لحن لات مآبانه مثل همه قهرمانان فیلم های کیمیایی، تفاوت فقط در اینجاست که این قهرمان این بار کت و شلوار اتو کشیده ای تنش هست و پشت تریبون دولتی قرار دارد. دیالوگ های اولیه کاراکتر اصلی فیلم آنقدر تند و تیز است که در وهله اول نوید یک فیلم سیاسی با انتقادات صریح و بیپرده را می دهد. تماشاگر از اینکه چطور این دیالوگ ها مجوز گرفته اند باز می ماند و مبهوت حرف های شخصیت اصلی داستان می شود. درست چند دقیقه بعد از همین سکانس، تمام این رویا از هم فرو می پاشد، آن هم نه به یک آن، سقوطی از نوع سقوط یک لوستر کریستال که هنگام برخورد با زمین به هزاران تکه تبدیل می شود. حاج جلال (با بازی پرویز پرستویی) یک فرد مهم در مملکت است (معلوم نیست دقیقا چه کاره مملکت است) که دخترش(با بازی پگاه آهنگرانی) عاشق یک خواننده به نام بهمن (با بازی پولاد کیمیایی)ميشود.کنسرتهای بهمن به خاطر ترانه های بو دار سیاسی او دائما توسط نیروهای خودسر به هم می خورد و این وسط یکی از نوچه های حاج جلال (با بازی امیر جدیدی) كه نمی دانیم دقیقا دنبال چیست؟ هم می خواهد بهمن را خراب کند و هم اینکه دنبال یک هارد میگردد که گویا اطلاعاتی سری از حاجی در آن قرار دارد که نباید افشا شود. حاج جلال هم در این میان دقیقا معلوم نیست چه می گوید و به چی اعتراض دارد، تنها چیز مشخص این است که او یک آدم نسبتا گردن گلفت معترض است که دولتی های راس کار از طعم حرف های اول دل خوشی ندارند. معلوم نیست کلیت حرف فیلم چیست و شخصیتها به چه چیزی اعتراض دارند، آنها فقط اعتراض دارند. مثلا بهمن بعد از مدتها با حاج جلال (پدر دختری که دوستش دارد) روبهرو می شود که اقدامات مربوط به كنسرتش را انجام داده است. بعد از شاید20 ثانیه شروع می کند دیالوگ هایی که کمتر از فحش نیستند را به حاجی نثار کردن. چرا؟ چی شد مگر؟ صحبت از دیالوگ شد و همگی می دانیم که کیمیایی با دیالوگ نویسی اش شهرت دارد و متونی که می نویسد حاوی الفاظ نسبتا درشتی هستند که امضای خود او پای آنهاست. این استعداد دیالوگ نویسی کیمیایی هم در قاتل اهلی به هرز رفته و صرفا تبدیل به بازی با کلمات شده است. پنداری دیالوگ ها از داخل استاتوس ها یا توییتهای دل نوشتهمانند درآمده باشد و به زور تبدیل به دیالوگی نسبتا معنادار برای جریان فیلم باشد، همین جملات و کلمات آنقدر تند و پشت هم در طول سکانس ها رد و بدل می شوند که همان یک مقدار معنی شان را هم از دست می دهند.
بازیگران سرگردان
احتمالا حتی سوپراستار فیلم یعنی پرویز پرستویی هم خودش موافق باشد که بازی خوبی از خود به جای نگذاشته چرا که شخصیت او در فیلم آنقدر بد پرداخته شده که جایی برای عرصه قدرت بازیگری او نمی گذارد. در کنار این شخصیت های مقوایی ، دیالوگ های کذایی را هم بگذارید که باعث می شود بازیگری پرستویی زیر سوال برود.پولاد کیمیایی که سالهاست ثابت شده بازیگر خوبی نیست ، در قاتل اهلی مشخص می شود که از قضا خواننده خوبی هم نیست و حضور این شخصیت و آوازخوانی وی به واقع امری است که صرفا از محبت یک پدر به پسر برای دیدهشدن او حاصل می شود وگرنه توجیهی برای فیلم ندارد. فاجعه اصلی در گروه بازیگری را پگاه آهنگرانی به تصویر میکشد که در90 درصد سکانس های حضورش مشغول اشک ریختن است و دیالوگ های پراکنده ای که می گوید چه اعتراضی باشند (صحبت های او با پدر بهمن که معلوم نیست بازهم چرا اینقدر تند و هجومانه است) و چه التماسی ،کار او را بدتر می کند. امیر جدیدی در این بین فقط توانسته یک نصفه شمایلی از کاراکترهای کلاسیک کیمیایی را با توجه به ظاهر و تیپ و البته صدایش به تصویر بکشد که البته به خاطر فیلمنامه بی در و پیکر قاتل اهلی بازهم به حاشیه کشیده می شود. از همه بدتر بازسازی صحنه های فیلمی از قیصر و رضا موتوری با حضور امیر جدیدی است که تیر خلاص کیمیایی به خودش و فیلم قاتل اهلی به شمار می رود.
از حق اگر نگذریم قاتل اهلی فیلمی خوش قیافه است و در لا به لای سکانس ها و نماهای آن می توان رد و بویی از یک کارگردان آشنا به سینما را پیدا کرد.کارگردانی فیلم در برخی فصل ها قابل اعتناست؛ اما کلیت فیلم نه تنها آشفته که به شدت بی سروته و از همه بدتر بی ربط به روزگار کنونی است. سینمایی که کیمیایی با آن خودش را در تاریخ سینما جاودان کرده، جایگاهی ندارد و نبش قبر این سبک که هر بار توسط خود او صورت می گیرد، تنها بهانه ای می شود برای سوگواری دوباره برای او و سینمای سال ها مرده اش.