نقد فیلم شاه کش – در جستجوی رازی یخ زده
منبع: سایت ویجیاتو
https://vigiato.net/p/49632
فیلم جدید وحید امیرخانی با تمامی مشکلات عدیده و اعمال ممیزیهای لازم در بخش تولید و پخش، بالاخره روانه مرحله نمایش و اکران شده است. با نقد فیلم شاه کش همراه ویجیاتو باشید.
دومین ساخته سینمایی وحید امیرخانی در مقام کارگردان و نویسنده برخلاف ساخته قبلی او یعنی «در مدت معلوم» که سبکی کمدی، اجتماعی و عاشقانه داشت، اینبار فیلمی است در سبک یک تریلر جنایی و معمایی، با فضایی کاملا متفاوت و لحنی سراسر جدیتر از آنچه که قبلتر از او دیده و یا انتظارش را داشتیم.
امیرخانی فیلم «شاهکش» را با کمترین لوکیشن و تنها در یک هتل کوهستانی بنام گوزن قرمز در ارتفاعات توچال ساخته است. فیلمبرداری «شاهکش» به عهده علی قاضی است که این روزها فیلم «مسخرهباز» نیز با فیلمبرداری متفاوت او درحال اکران است.
وقتی فیلمی با اندک لوکیشن لازم و تعداد بازیگران محدود در یک فضای بسته ساخته میشود، مستلزم داشتن فیلمنامهای داستانگو است تا درهمان فضای بسته، حس پیگیری و تعقیب تماشاگر را با خود همراه کند، تا از تکرار ميزانسن و دکوپاژی که قرار است در سراسر زمان فیلم شاهدش باشد در او حس خستگی و کلافگی ایجاد نشود. امیرخانی هم در ابتدا با ملاک قرار دادن همین مهم، طرح جالب داستان «شاهکش» را پایهریزی میکند و در مخاطب حس کنجکاوی و اشتیاق لازم برای دیدن ادامه فیلم و گرهگشایی سوالها و حل و فصل معماهای جنایی که در متن اثر در ذهن او ایجاد شده است را به خوبی پدید میآورد.
اما در واقع داشتن یک طرح داستانی خوب و گیرا به تنهایی کافی نیست، بلکه میبایست فیلمنامه با ایجاد شخصیتپردازی درست، حس همذاتپنداری تماشاگر با شخصیت اصلی را بوجود بیاورد تا نگاه مخاطب با قهرمان فیلم همراه شود. همچنین در فیلمنامههای معمایی باید لحظه به لحظه به تماشاگر اطلاعاتی داده شود تا کمک کند ذهن او به نقطه حل مسئله ایجاد شده برسد، نه اینکه بخواهد هر لحظه با دادن اطلاعاتی بیربط و بی اساس، تماشاگر را گیج و حیران تر از قبل کرده و در همین وضع به حال خود رها کند.
متاسفانه فیلمنامه فیلم «شاهکش» دقیقا چنین بلایی بر سر مخاطب خود میآورد، یعنی مسئلهای مطرح میشود اما نه تنها حل نمیشود بلکه هر لحظه گنگتر از قبل به حال خود رها میشود، بدتر اینکه این موضوع تا انتهای فیلم ادامه دارد تا جایی که مخاطب به خود میآید و میبیند که تیتراژ پایانی هم به پرده نمایش در آمده اما به هیچکدام از سوالها جوابی داده نشده است.
ظاهرا امیرخانی در مقام کارگردان و محسن نصراللهی به عنوان طراح صحنه برای ساختن همین تک لوکیشن فیلم زحمت بسیار زیادی کشیدهاند. باور اینکه تمام تصاویر مربوط به برف، بوران و اتمسفر سرد حاکم بر اثر همگی ساختگی و جزئی از دکور هستند، بسیار سخت است. در حقیقت لوکیشن و محیط با جزئیات بسیار دقیق و با ظرافت خاصی طراحی شدهاند تا کمتر کسی متوجه ساختگی بودن آن شود.
از طرفی دیگر همانطور که گفتیم مشکلات ممیزی در محتوای فیلمنامه تا جایی پیش میرود که دیگر نه امیرخانی و نه عباس نادران در مقام تهیهکننده، هیچکدام «شاهکش» را فیلم و اثر خود نمیدانند. در واقع اتفاقات خارج از قاب فیلم، برایشان آنچنان عمیق و غیرقابل کنترل بوده است که در حال حاضر هیچکس مسئولیت سردرگمی فیلمنامه، داستان و مشکلات اجرای آن را به عهده نمیگیرد. الا ایحال ما به عنوان تماشاگر فیلم شاید به بیرحمانهترین شکل ممکن، تنها با اثر و قاب موجود آن مواجه هستیم، همان چیزی که هست و همان چیزی که به نمایش در آمده است.
در حال حاضر من به عنوان تماشاگر فیلم واقعا نمیدانم فیلم «شاهکش» به جز ژانر جنایی و معمایی که از طریق چند المان مختص این گونه سینمایی قابل حدس بود، چه داستانی داشت و اگر داستانی هم بود با توجه به نوع پایانبندی اثر، چه هدفی از طرح آن در ذهن کارگردان میتوانست وجود داشته باشد. چنان که به نظر میآید زنی به نام مارال که هیچ وقت او را نمیبینیم در ارتفاعات کوهستان جان خود را از دست داده است. منصور با بازی هادی حجازیفر به عنوان همسر او، از موضوع با خبر میشود (چگونه؟ نمیدانیم) منصور قبل از اینکه جنازه همسرش را از زیر برف و بوران پیدا کنند تا به پایین انتقال داده شود، خود را به هتلی که در مسیر یکی از ایستگاههای توچال است میرساند تا از راز مرگ همسر خود سر در آورد. اینکه او از کجا متوجه میشود که در مرگ همسرش رازی نهفته است را نمیدانیم!
مرگ، جنایت، راز، برف و بوران و ایده همگی به نوع خود بسیار جذاب، گیرا و کنجکاوانه است. اما متاسفانه فیلمنامه آنقدر پر از ایراد و حفره است که ایده آن به طور کامل هدر میرود. شاید فقط در سی دقیقه اول است که همه چیز به درستی پیش میرود، موقعیتها چیده میشوند، بحران بدرستی ساخته میشود، شخصیتهای مرموز یکی پس از دیگری نشان داده میشوند و کنجکاوی تماشاگر را بر میانگیزد، اما در نهایت همه چیز عقیم میماند.
مخاطب در ادامه با شماری از شخصیتهای مرموز طرف است که هیچ چیز از آنها نمیداند، فیلمنامه هیچ کدامشان را نمیتواند شخصیتپردازی کند. کاراکترهایی که معلوم نیست چرا آنجا هستند و چه انگیزهای دارند، یکی بعد از دیگری چند دیالوگ میگویند و از قاب خارج میشوند. این دیالوگها آنقدر بیربط و بیاساس نوشته شدهاند که هیچ کمکی به درک درست حس صحنه نمیکنند.
فقدان منطق چه در روایت و چه در عملکرد شخصیتها در فیلم به شدت محسوس است. گویی چند نفر دور هم جمع شدهاند که حتی از لحاظ ظاهر و عملکرد با آنچه که خود فیلم از آنها به ما معرفی میکند تناسب و سنخیتی ندارند. به طور مثال در فیلم فردی به عنوان استاد دانشگاه هاوارد معرفی میشود که در رفتار و تیپ او کوچکترین تجانسی با یک فرد تحصیل کرده آن هم در خارج از کشور دیده نمیشود. و یا منصور به عنوان شخصیت اول فیلم اصلا معرفی دقیقی ندارد چه برسد به اینکه بخواهد به یکباره تبدیل به گروگانگیری خطرناک شود، او بدون آنکه بداند چه اتفاقی برای همسرش افتاده است با یک کیف پر از تیانتی وارد دل ماجرا میشود غافل از اینکه حتی نمیداند از چه کسی میخواهد انتقام بگیرد. او ناگهان در توالت هتل همچون شخصیتهای هالیوودی تبدیل به یک مجازاتگر حرفهای میشود و اولین انتقامش را از فردی میگیرد که هیچگاه نمیفهمیم چه رابطهای بین او و مقتول وجود داشته که مستحق چنین مجازاتی است.
در ادامه سربازی را میبینیم که فقط دو ماه تا پایان خدمت سربازیاش باقی مانده است، سرباز بدون کوچکترین دلیلی با منصور همراه میشود و به او کمک می کند، و بعد از چند سکانس بدون کمترین منطقی از پشت به او ضربه میزند و در نهایت تیر میخورد. انگیزه رفتاری این سرباز کاملا گنگ است.
خطر لوث شدن داستان پایان فیلم: در یک سوم پایانی فیلم تازه متوجه میشویم آیدا با بازی مهناز افشار که یکی از گروگانها است، مارال را میشناسد و در زمان مرگ همراه او بوده است. در اینجا به عنوان تماشاگر خوشحال میشویم که چه خوب! حالا کسی پیدا شده که میتواند کلید تمام این راز و رمزها باشد، اما شخصیت او نیز نه تنها گرهای از حل این معما باز نمیکند بلکه با دیالوگهای انحرافی، بیش از پیش به پیچیدگی داستان میافزاید.
در فیلم «شاهکش» در واقع خود سلاح شاهکش (اسلحه بسیار کوچک و تک تیری که در ترور شخصیتهای سیاسی از آن استفاده میشود) و اسم فیلم نیز به آن اختصاص داده شده است جزو الکنترین اجزای فیلم است. این سلاح در انتهای فیلم به شکل غیر حرفهای به دست دختر جوانی سپرده میشود تا از این طریق به دست سروان غیاثی با بازی مجید صالحی برساند اما در ادامه گویی وجود چنین ابزاری توسط کارگردان کاملا به دست فراموشی سپرده میشود.
بازی بازیگران هم دستکمی از خود فیلم ندارد، بجز بازی مجید صالحی که سعی میکند بازی متفاوتی از خود به نمایش بگذارد، مابقی بازیگران بازیهایی تصنعی، بیحس (با توجه به بحران بوجود آمده) و غیر قابل باور دارند.
هادی حجازیفر هم که بارها او را در نقش یک فرد بازدارنده و مقابل عامل هنجارشکن دیدهایم، اینبار خود نقش گروگانگیر و تروریست را ایفا میکند، اما متاسفانه کوچکترین تغییر و تحولی در لحن و بازی او دیده نمیشود.
در کل فیلم «شاهکش» با توجه به تمامی ممیزیهایی که در آن اعمال شده است و با توجه به فیلمنامه بد و حتی کارگردانی بدتر و بازیهای بیحس و حال آن، تبدیل به یک اثر به شدت ناقصی شده است که لزوم اصرار برای نمایش آن، ثمرهای جز گرفتن وقت و زمان ارزشمند تماشاگر نخواهد داشت.
منبع: سایت ویجیاتو
https://vigiato.net/p/49632