کمدی خفیف!

با پایان دهۀ هشتاد موجی که از سینمای تجاری به راه افتاده بود به پایان رسید، شاید سبک فیلمسازی اصغری فرهادی توانست موج نوع جدیدی را به راه بی اندازد، در آغاز دهۀ نود خبری از سینمای تجاری نبود یا لااقل تعداد فیلم های تجاری یا بدنه در سینمای ایران به حداقل رسید، مخاطبان سینما هم به سینمای روشنفکرانه و درام اجتماعی روی آوردند اما در این میان رضاعطاران از آغاز دهۀ نود به یک سبک تبدیل شد ، حضور عطاران در فیلم ها باعث شد که این بازیگر برای سینمای ایران پول ساز شود و مخاطب را به سینما بکشاند، به یاد بیاورید که رضاعطاران در این چهار سال اخیر در چه فیلم هایی بازی کرده است؟ وی در سیزده فیلم بازی کرده است که سه فیلم را خودش کارگردانی کرده است. جز فیلم آینه شمعدون(بهرام بهرامیان) که توقیف شد، تمامی فیلم های عطاران در این چهار سال جز پر فروش ترین فیلم های سینمای ایران بودند ، در میان این دوازده فیلم گاها فیلمی را هم می شود پیدا کرد که از نظر کارگردانی و فیلمنامه ضعف اساسی به همراه داشته است اما حضور عطاران باعث فروش و جذب مخاطب شده و از همین حیث عطاران تبدیل به یک سبک یا یک سوپراستار پول ساز شده است.
اما هدف این یادداشت این است که عطاران در کارگردانی موفق است یا بازیگری ؟ جواب این پرسش بازیگری است، از شواهد پیداست که عطاران در بازیگری موفق تر است اگر او به سمت کارگردانی آمده است قطعا برای حدیث نفسی است که شاید در دنیای بازیگری به آن نرسیده، در واقعیت فروش بالای یک فیلم دلیل موفقیت کارگردان و بازیگرش نیست چرا که فروش میلیاردی فیلم به عناوین مختلفی مربوط است. این دلیل که فیلم های عطاران در مقام بازیگر یا کارگردان فروش بالایی داشته پس حتما فیلم خوبی است کاملا فرضیۀ غلطی است که در عوام جا افتاده است.
دراکولا سومین فیلم رضاعطاران با همین مختصات ساختاری ساخته شده است ویژگی مهم این فیلم حضور رضاعطاران در جایگاه بازیگری است زیرا که نام عطاران بعنوان بازیگر می تواند مخاطبان زیادی را به سینما بکشاند، تصور کنید، دراکولا را کسی دیگری می ساخت و عطاران فقط در آن بازی می کرد، آیا این فیلم مورد استقبال قرار نمی گرفت؟ پاسخ مثبت است چرا که نام عطاران برای یک فیلم کافی است تا آن فیلم با استقبال روبرو شود . دراکولا نمی تواند فیلم موفقی باشد ، در این فیلم هم بار اصلی کمدی بر دوش عطاران است، اما در دراکولا موقعیت های کمدی خنده آوری دیده نمی شود و فیلم به شدت به بازیگرش متکی است به نظر می آید سومین فیلم عطاران به درستی نتوانسته از موقعیت های طنز آلود بهره گیری کند و قصه بیشتر به تخیل کشیده شده است ، قالب دراکولا میان کمدی و فانتزی معلق است نه می تواند مخاطب را بخنداند و نه می تواند موقعیت های خاص بصری خلق کند. اساسا قصۀ فیلم بی منطق جلو می رود و هیچ نشانۀ از کمدی نمی شود در آن پیدا کرد، در بعضی از سکانس ها شکل و ساختار نماها شبیه به کلاژی به هم پیوسته شده است که معنای خاصی ندارد. اگر دراکولا هدفش رسیدن به یک کمدی اجتماعی بوده است این هدف در کلیات فیلم گم شده است و فیلم نتوانسته به اجتماعی برسد که بخواهد به کمدی تبدیلش کند زیرا که دراکولا بشدت ضد جریان تفکر مخاطب عمل می کند به این شکل که مخاطب را از فضای اجتماعی که به آن کم پرداخته است وارد فضای وهم آلود می شود.
فیلم دیالوگ محور است اما فارغ از اتفاقات کمیک است، اگر خندۀ هم بوجود می آید به دلیل نوع بازی و دیالوگ گفتن عطاران است که آن هم به تکرار رسیده، عطاران در چند فیلم اخیر، خودش را تکرار کرده و نتوانسته از نقش های تکراری اش فاصله بگیرد، اما باز هم مخاطب به دلیل حضور عطاران به سینما می آید ولی دراکولا با این ساختار بی رمقش نمی تواند مخاطب را راضی نگه دارد، عطاران در جایگاه یک بازیگر که هدایت می شود بهتر می تواند مخاطب را تحت تاثیر کمدی قرار بدهد، نهنگ عنبر را به یاد بیاورید ، عطاران در نهنگ عنبر موفق است چرا که از سوی کارگردان البته با یک فیلمنامه منسجم هدایت می شود و فیلم هم با استقبال مخاطب مواجه می شود ، اما در دراکولا شرایط به گونۀ دیگری است عطاران در مقام فیلمساز می خواهد موقعیت هایی فانتزی خلق کند، موفق هم می شود اما اگر او را از نقش جواد حذف کنیم و کمدین دیگری را جای او قرار بدهیم این فیلم نمی تواند به موفقیت برسد. موقعیت های فانتزی دلیلی بر کمدی بودن این فیلم نیست چرا که قصه شدیدا خیال پردازانه است و باور چنین قصۀ برای مخاطب امکان پذیر نیست، اینکه مسعود و سوسن از بازماندگان نسل دراکولا و خون خوار هستند شاید در رمان های تخیلی موضوعی جذاب و پر خوانندۀ باشد اما در سینما نمی تواند روایت منسجمی را ارائه بدهد، شاید بهتر بود که عطاران از اتفاق های فیلم مثل اعتیاد و شبکه های مجای و توهمات مواد مخدر استفاده هوشمندانۀ می کرد تا قالب فیلمش به واقعیت نزدیک می شد اگر کلیت دراکولا بر اساس توهمات جواد از استعمال مواد مخدر بود شاید این فضای فانتزی گونه قابل باور می شد.
مخاطب امروز سینما نمی تواند با تخیل و توهم پردازی های فیلمساز و نویسنده کنار بیاید چرا که سینمای داستان گو برای مخاطب ملموس تر است و می تواند با رئالیسم ارتباط بهتری برقرار کند. اما مهم ترین امتیاز دراکولا رضا عطاران بازیگر است و اگر نه این طور که از ساختار فیلم پیداست عطاران مانند فیلم قبلی اش نتوانسته است گام موفقی در کارگردانی بردارد، خوابم می آد تجربه اول عطاران در مقام کارگردانی اثری داستان گو و بی نقصی به حساب می آید که می توانست مخاطب را هم راضی نگه دارد.
همان گونه که گفته شد جایگاه رضاعطاران به عنوان بازیگر می تواند برای مخاطب سینما دلچسب تر باشد و اینکه بهتر است عطاران از کمدی و تکراری شدن فاصله بگیرد و به نقش های درام بپردازد چرا که توانایی عطاران در فیلم دهلیز نشان داد که وی می تواند از پس نقش های جدی بربیاید، روبرو شدن مخاطب با یک عطاران متفاوت لذت برانگیزتر است.