حرکتی جسورانه

«هیس دخترها فریاد نمی زنند» در نگاه اول فیلمی ساختارشکن در سینمای ایران محسوب می شود. برای بررسی فیلم باید ابتدا موضع خود را مشخص کنیم که قصد داریم آن را به لحاظ محتوایی مورد بررسی قرار دهیم و یا به لحاظ سینمایی ارزش های آن را برشماریم؟! ... «هیس...» فیلمی به شدت داستان محور است که به نظر می رسد فیلمساز با اتکا بر مباحث حساس جامعه شناسانه – روانشناسانه دست به ساخت آن زده است و بیش از توجه به ارزش های فنی، سینمایی و حتی فیلمنامه ای سعی بر آن داشته است که به واسطه ی آن «حرف های مهمی را بزند.» حتی خود فیلمساز در مصاحبه ای با ماهنامه ی فیلم (شماره 462) می گوید که:«بعد از ساختن فیلم آرامش بیشتری دارم چون فکر می کنم اگر بحث پی گرفته شود و کسانی که مسئول هستند توجه کنند می توانیم قدمی برداریم و اتفاقی خوب در جامعه ایجاد کنیم.» بنابراین هدف فیلمساز مشخص است و اگر از چنین حیثی به «هیس..» نگاه کنیم باید مدعی شویم که فیلم رویکردی موفقیت آمیز را طی کرده است و درخشنده به هدف خود دست یافته است. «هیس ..» به مسئله حساس آزار و اذیت جنسی کودکان در جامعه ای که حتی حرف زدن درباره ی این گونه مسائل شرم آور تلقی می شود پرداخته است، در ترسیم جزییات با نهایت دقت عمل کرده است و مخاطب را نیز شدیداً درگیر می نماید و وی را به تأمل بازمی دارد، بنابراین آخرین ساخته ی پوران درخشنده، بار آموزشی اش را داراست و از این جهت موفق عمل نموده است. راه های رسیدن به هدف متعددند و باید دید فیلمساز تا چه حد در انتخاب راهش درست عمل کرده است: خوبی «هیس ...» آن است که روده درازی نمی کند. داستان بی آن که مقدمه چینی های اضافه داشته باشد شروع می شود، همان ابتدا بحران آغاز می شود و طی فلاش بک ها و اظهارات شخصیت اصلی فیلم در دادگاه و نزد بازجو و وکیل گره ها و جزییات ترسیم می گردند و روایت شرح داده می شود. اما آن چه از پختگی فیلم می کاهد، ناهمگونی ریتم آن در طول سیر روایتی اش است. در ابتدا به نظر می رسد فیلم ریتم خوبی را پیش گرفته است؛ جزییات حذف گردیده و کلی گویی مطبوعی بر سرتاسر فیلم حاکم است اما از جایی به بعد ناگاه ریتم بسیار تند می شود و بر برخی جزییات مهم سرپوش گذاشته می شود که این شتابزدگی آسیب هایی را به درام وارد می آورد. مثلاً تمرکز فیلمساز بر مراد صفرخانی(بابک حمیدیان) و گذشته ی شیرین (طناز طباطبایی) کافی است و اطلاعات لازم را به مخاطب منتقل می سازد اما این اتفاق درباره ی بهادر آشوری (سرایداری که به دست شیرین کشته می شود) رخ نمی دهد. در فلاش بک ها، معرفی کاملی از این شخصیت صورت نمی گیرد و از جزییات قتل پرده برداری نمی شود. از دیگر مشکلات فیلم آن است که فیلمساز در برخی صحنه ها، منطق را فدای هدف می کند. او برای دست یابی به هدفش از عنصر مخرب «تصادف» و «اتفاقات تصادفی» استفاده می کند که این امر فیلم را به سمت ملودرامی پرسوز و گداز نزدیک می کند و نه یک درام اجتماعی-روانشناسانه ی قوی؛ برای مثال پیدا شدن ولی دم مقتول پس از حل و فصل اولیه (که نتیجه ای منفی هم دارد) دستاویزی دم دستی برای کش دادن بیشتر فیلم و افزایش عنصر تعلیق در آن است که کمکی به فیلم نمی کند و تنها به آن ضربه می زند. وقتی که برادر بهادر پیدا می شود، امیدی در دل مخاطب جوانه می زند که شاید گشایشی حاصل شود، اما مرگ بی منطق مَرد، آن هم در دقایق آخر و جلوی چشمان فریماه تولایی (مریلا زارعی) و امیرعلی (نیما صفایی) اتفاقی بسیار آبکی و به دور از منطق است. از این دست اتفاقات در فیلم کم نیستند که البته بعضی از آن ها با کمی اغماض قابل قبولند، مثلاً پیدا شدن گوشی موبایل بهادر در اتاق عسل توسط مادر او (شیرین بینا) و یا بروز حادثه ی قتل در شب عروسی شیرین که از اتفاقات دور از ذهن اما قابل پذیرش اند.
اما پیشرفت داستان به خودی خود خوب و منظم به نظر می رسد. عناصر درام در زنجیرهایی به هم متصل شده اند و با پرده برداری از هر راز بخشی از پازل داستان تکمیل می گردد اما در برخی از صحنه ها دیالوگ ها آزاردهنده می شوند. شعاری بودن بسیاری از آن ها با فضای رئال فیلم در تضاد است. در حالی که وقایع به خوبی پیش می روند به ناگاه یک دیالوگ شعارزده پتانسیل آن ها را از بین می برد و از اعتبارشان می کاهد، با این حال اگر این طور به مسئله نگاه کنیم که هدف درخشنده، تنها انتشار پیامش بوده است این اشکال نیز قابل پذیرش می شود. برای مثال سخنرانی نهایی فریماه، وکیل شیرین در دادگاه، بیش از آن که در دل فیلم بنشیند و حالتی رئال به آن ببخشد جنبه ی آگاه سازی دارد. بهره گیری از چنین دستاویزهایی برای بیان منظور و ترسیم هدف در سینمای پوران درخشنده همواره وجود داشته است، همان طور که رئالیسمی عجیب و غریب و بازی های روان و به دور از شعارزدگی در سینمای فرهادی وجود دارد و به مولفه او تبدیل شده است، بنابراین نمی توان بر درخشنده خرده گرفت که چرا فیلم هایش شعاری هستند. پوران درخشنده بیش از آن که یک فیلمساز باشد یک جامعه شناس و یک روانشناس خوب است که دوست دارد تمامی تعالیم جامعه شناسانه ی خود را به فیلم هایش تزریق نماید.
فیلم ویترینی از بازیگران سرشناس دارد. بازی ها به دو دسته تقسیم می شوند: بازی های بسیار خوب و بازی های بسیار تصنعی. وقتی که برای کوچک ترین نقش ها بازیگران بزرگی درنظر گرفته می شوند، انتظار تماشاگر نیز از دیدن بازی های خوب بالا می رود. در حالی که بازی مریلا زارعی، شهاب حسینی، طناز طباطبایی و بابک حمیدیان بسیار خوب و پذیرفتنی است، شاهد بازی های بسیار معمولی و بی چالش از بازیگران خوبی هم چون مائده طهماسبی، جمشید هاشمپور، شیرین بینا و حتی هادی مرزبان هستیم. حتی گاه احساس می شود که لزومی نداشته کارگردان برای این نقش های کوتاه و نه چندان بااهمیت از بازیگران مشهور استفاده کند. از دیگر نقاط قوت فیلم، موسیقی خوب آن است که به تأثیرگذاری بیشتر آن کمک بسزایی کرده است و البته فیلمبرداری خوب مرتضی پورصمدی.
«هیس دخترها فریاد نمی زنند» را باید تجربه ای جسورانه و نسبتاً موفق در کارنامه ی پوران درخشنده دانست که به لحاظ پیام رسانی، به بهترین شکل عمل نموده و با دست گذاشتن بر یکی از حساس ترین موضوعات رایج در جامعه، به بسیاری از خانواده ها و حتی مسئولین هشدار می دهد؛ ضمن آن که فیلم، حرکتی رو به جلو در کارنامه ی حرفه ای خانم درخشنده است که سال ها فیلمی در حد و اندازه ی فیلمهای اولش نساخته بود.
پ.ن: حالا که فیلم «فروشنده» ی اصغر فرهادی بر پرده ی اکران است بد نیست از یاد نبریم که پیش تر نیز فیلمسازان انگشت شماری با حرکن جسورانه ی خود برای به تصویر کشیدنِ فاجعه ای اجتماعی به نام «تجاوز» سینه سپر کردند و به رغم تمامی مشکلات و دردسرها، عزم خود را برای آغاز حرکتی موثر در این حیطه جزم نمودند.
بانی فیلم/ مرداد 92