جستجو در سایت

1402/04/23 00:00

کلیشه‌ای و خطرناک

کلیشه‌ای و خطرناک

  قسمت سوم سینمایی نگهبانان کهکشان خسته‌کننده و بی‌آلایش است. جیمز گان سازنده این فیلم چیزی بعنوان نبوغ و نوآوری از جنس مارول ارائه نداده و می‌توان گفت همه‌چیز همان‌طوری است که انتظار می‌رفت. سینمای مارول استانداردهای خاص خود را برای ارائه دارد. همانطوری که سینمای شُسته رفته را دیگر نمی‌توان در هالیوود دید؛ در مارول هم دیگر آن سینمای «مرد عنکبوتی»وار را نمی‌توان یافت. مارول به مرور روبه افول احساسات و نوآوری داستانی می‌رود و این ویژگی به صورت غیرمنتظره‌ای ادامه خواهد یافت. مثالی از سینمای خودمان بزنم تا بیشتر این مفهوم قابل انتقال باشد. در این که مسعود کیمیایی استاد سینمای ایران است شکی نیست اما باید بپذیریم او از نظر داستانی همچنان در منجلاب «قیصر» گیر کرده و مدام به خودتکراری در ژانرها و سبک‌های مختلف می‌پردازد. سینمای مارول مشخصا نیز این‌چنین است. سینمایی که مدام ابرقهرمان تولید می‌کند و سعی دارد در جهان روایت و داستان‌گویی نامیرا باشد، سینمای مُرده‌ای است. 

*میزان‌سنِ تهاجمی

مهم‌ترین نقطه متمایز کننده سینمای مارول از دیگر ابرقهرمان بسازهای هالیوودی مانند: دی سی شکل پرداخت، دکوپاژ داستانی و به‌طور کلی میزان اهمیت به میزان‌سن است. تلفیق طبیعیِ طبیعت و انسان، استفاده از ابرقهرمانانی مانند راکون و...، استفاده از رنگ‌های شاد و ضد افسرده‌کنندگی در کشمکش‌های داستانی و لحظات تعلیق، جایگذاری‌ دوربین به عنوان POV اول شخص که به بیننده این اجازه را می‌دهد خود را قهرمان بداند و... باعث تزریق بافتی آشنا خواهد شد که بیننده به تدریج برای خود آن را نوستالژیک می‌داند. مسئله‌‌ای که منِ بیننده امروزی با چنین فرمایشات سینمایی دارم برخورد نامحترمانه غرب در عین احترام به بیننده است. مارول به عنوان پیشقراول هالیوود در یک جنگ رسانه‌ای نقش موثر و در عین حال ضعیفی ایفا می‌کند. موثر به دلیل کمیت آثار تولیدی و ضعیف در ارائه کیفیت. متاسفانه باید بپذیریم خوراک رسانه‌ای با همین میزان‌سن ‌های پرزرق و برق عناصری را در کشورهای رسانه‌پذیر مانند «ایران» نشانه می‌گیرند که نتیجه آن فروپاشی فرهنگی در ابعاد گسترده است. اگرچه شاید این مهم و این بحث مشخصا مربوط به «نگهبانان کشهکشان» نشود و نویسنده متهم به توهم توطئه گردد اما یک رسانه به تدریج جای خود را در دل آحاد جامعه‌ی هدف باز می‌کند. مارول با چنین میزان‌سن‌های شُسته رفته‌ای که برای نسل‌های سازنده جوامع روبه پیشرفت جذاب است، به عنوان یک برند قطعا حرف خطرناک خود را در داستان‌های دیگر خواهد زد. از سویی دیگر از نظر قصه‌گویی مولفان چنین فیلم‌هایی سعی نمی‌کنند نخ و پارچه را به خوبی به هم وصله زنند بلکه این چالش را به وجود می‌آورند که پیرنگ داستانی آن‌قدر جذاب و ساده‎سازی شده باشد که هرسلیقه‌ای بتواند با وجود حدسی که در مورد پایان بندی‌اش می‌زند پای آن تا انتها بنشیند.

*بی‌قراری

در سینما هرگاه سوژه‌ای تکرار شود، یا اُبژه‌ مورد نظر به خوبی پرداخت نشده و یا جای گسترش دارد. سینمای مارول این ابزار رسانه‌ای را اضافه کرده است که می‌تواند یک داستان تکراری و تمام شده را بارها بدون آن‌که به ماهیتش لطمه بخورد روایت کند. این ویژگی در عین حالی که هنر است یک بی‌قراری و بی‌ثباتی فکری است. هنری که بتواند خود را به‌گونه‌ای تعریف کند که برای مخاطب چالش برانگیز و سرگرم کننده باشد اما توانایی ایجاد بستری برای تفکر بیشتر را به مخاطب ندهد و هرآنچه را مولف می‌خواسته تزریق کند یک هنر بی‌ارزش است. هنر باید بعد از اتمام در مخاطب شروع شود. ابرقهرمانان هالیوودی راهی برای کشف و شهود عقلانی و منطقی نمی‌گذارند بلکه مدام به دنبال راه‌هایی برای ترویج سورئالیست نوع خود هستند که به تدریج دست دالی را هم از پشت خواهد بست. اگرچه شاید قیاس بسیار غلطی باشد دالی با این تهاجمات فرهنگی اما این مهم انتظار می‌رود که اگر در حوزه فرهنگ و مشخصا رسانه حمله‌ای نمی‌کنیم حداقل دفاع جانانه‎ای داشته باشیم و منتظر نشینیم تا کسی مانند زاکربرگ زایشی جدید ارائه دهد. «نگهبانان کهشکشان» مسئله امروز سینمای هالیوود نیست بلکه امروز در هالیوود می‌بینیم که مارول با هر ابزاری، بزرگ و کوچکمان را پای داستان‌های پرزرق و برق خود می‌نشاند و اتفاقا برای خیلی‌هامان جای پُز دادن دارد که فیلم بین هستیم در حالی که هنوز شناخت کافی از سهراب شهید ثالث و کیارستمی‌های خود نداریم. لطفا مراقب فرهنگمان باشیم.

علی رفیعی وردنجانی


فیلم های مرتبط

افراد مرتبط