سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری

سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری، Three Billboards Outside Ebbing, Missouri
کارگردان: مارتین مک دونا، فیلمنامه: مارتین مک دونا، مدیر فیلمبرداری: بن دیویس، تدوین: جان گرگوری، موسیقی: کارتر بورول، بازیگران: وودی هارلسون(بیل ویلیبی)، فرانسیس مک دورماند(میلدرد هیز)، سام راکول(جیسون دیکسون)، کلب لندری جونز(رد ولبی)، جان هاکس(چارلی هیز)، محصول: آمریکا، انگلستان، 2017، 115 دقیقه.
میلدرد تصمیم می گیرد که سه بیلبورد در جاده ایی بیرون از شهر را برای یک سال اجاره کند و روی آنها سوالهایی از رئیس پلیس شهر بپرسد. بیلبوردها شروع تنش هایی بین میلدرد، پلیس و اهالی شهر است.
جنگیدن با ماده ببر
سه بیلبورد مونولوگ مادرانه ای در مسلخِ عذابِ ناشی از مرگ فرزند است. رنج نامه ی زنی که توامان سوگ، عذاب و حس انتقام از جامعه و قاتل دخترش را، در او بازتولید می کند. بیلبوردها تبدیل به عناصری تاثیر گذار در صدای اعتراض زنی می شود که مرگ دخترش رو به فراموشی است. رنج و اعتراض میلدرد با طرح سوال هایی ساده در یک بوم با رنگِ خشونت، بیلبوردها را فراتر از جاده ای حاشیه شهری منتشر می کند. این انتشارِ غم و اعتراض سبب جدال و رویارویی او با کلانتری می شود که به دلیل بیماری در حال مرگ است. رویارویی دو جنسیت که همواره در اعتراض و کنش و واکنش با یکدیگرند.
حس انتقامِ میلدرد باعث کنش هایی می شود که رفتار او را در یک سنجش اخلاقی قرار می دهد. اعتراض زنی رنج کشیده بر کلانتری که در بحران روحیِ بیماری، روزهای سختی را می گذراند. انتقام، میلدرد را در برابر تمام مردان اطرافش قرار می دهد. شوهری که او را رها کرده، کشیشی که قصد نکوهش رفتارهایش را دارد، کارآگاهی در حال مرگ که می خواهد بیماری و مرگش را وسیله ایی برای بازداشتن حس خشم و انتقام میلدرد کند، و شهری که می خواهد با مردانش در برابر خواسته ی مادرانه ی او بایستد. رفتارهای زن در سنجشی اخلاقی در برابر مرگ انسانی دیگر قرار می گیرد.
انتقام، خشم درونیِ مادر را تبدیل به خشونتی می کند که قانون را به دلیل کوتاهی و سکوت به مبارزه می طلبد. فیلم داستان رویارویی مردان و زنان است. درامی شهری که مرگ از همان ابتدا تبدیل به دلیلی برای خشونت علیه دیگری می شود. و انتقام این تولید خشونت را مشروعیت می بخشد. «مک دونا» داستان انسانهایی که جامعه، زمان برای گوش دادن به دردهای آنها را به دلیل در هم فشردگی و سرعت زندگی امروز ندارد. از صحنه نمایش به شهری دور افتاده می برد تا خشم، بخشش و رستگاری را در رویارویی انسان های قصه اش ترسیم کند. مانند تاتر استفاده از اشیا و تاثیر گذاری آنها بر ساختار داستان ویژگی مشترک آثار «مک دونا» است.
میل به انتقام، تولید خشونت می کند و میلدرد با آتش زدن ایستگاه پلیس به خاطر رنج و استیصال ناشی از قتل فرزند که امری غیر اخلاقی است با ایجاد فشار، باعث مرگ دیگری می شود. یعنی در قبال یک امر غیر اخلاقی حادث شده اتفاق غیر اخلاقی دیگری با شرایط دردناک تر پدید می آورد. زیست مان اثر، شهری کوچک با جامعه ایی سنتی است. اما مفاهیم مطرح شده عمیق و فراتر از حدود مشخص شده است. داستان چالشی اخلاقی درباره رفتارهای انسان ترسیم می کند و تاثیر شرایط بر کنش های انسان را دلیلی مهم بر رفتارهای فرد می داند که با دگرگونی شرایط، امکان رستگاری و تغییر دارند. این دگردیسی و تغییر در انتهای داستان با زوج «میلدرد، دیکسون» تکمیل می شود. سه بیلبورد کمدی سیاهی است که رنج و درد انسان های ساده و کمتر دیده شده را روایت می کند. انسان هایی که اگر در بستری مناسب اجازه رشد داشته باشند, شاید با دگردیسی به رستگاری برسند.
عدم واکنش جامعه نسبت به حسِ رنج و عذاب ناشی از مرگ فرزند در یک مادر, تولید حس انتقام می کند. و قدرتِ این حس، توان نابودی هر کسی که در برابرش بایستد را دارد. انتقام درونش نوعی خشونت تولید می کند که قدرت زیادی به انسان برای رسیدن به اهدافش می دهد و نتیجه به روش مشروعیت می بخشد. میلدرد به گونه ایی مسخِ انتقام شده که با آگاهی از بیماری کلانتر و مرگ و درد ناشی از آن میلی به ایستادن و سکوت ندارد. نقطه عطف فیلم بازی «فرانسیس مک دورماند» در ایجاد حس های متضاد و همزمان در صورتِ بی روحی است که غم، پیشمانی، خشم و انتقام را به نمایش می گذارد.