جستجو در سایت

1396/11/24 00:00

اتاق تاریک، یک جغرافیای محدود و دقیق!

اتاق تاریک، یک جغرافیای محدود و دقیق!

اتاق تاریک پنجمین اثر سینمایی سیدروح الله حجازی است. تجربه ای که بنظر می رسد می تواند دوباره وی را به روزهای خوب خودش، آن هنگام که از زندگی مشترک آقای محمودی و بانو با ما سخن گفت بازگرداند.

حجازی ثابت کرده که تصویرگر خوبی برای نمایش روابط میان آدمهاست. شاید اگر یک کلیدواژه را بتوان به عنوان زیرمتن مشترک در تمام آثار او عنوان کرد، همان سبک زندگی –یا به قول آن ور آبی ها lifestyle ! – و تعارض هایی که به واسطه ناهمسانی زوجهای فیلمهایش بوجود می‌آید، باشد. تقابل و تعارض زن و شوهرهای فیلمهای حجازی، در حقیقت تقابل دو نوع فرهنگ است. همیشه یک روی سکه رگه هایی از زندگی سنتی، باورهای مذهبی و نگاهی اصیل به خانواده و روی دیگر آن رویکردی تجددخواهانه و مدرن دارد.

در اتاق تاریک هم ما با یک خانواده سه نفره (هاله و فرهاد و پسرشان) مواجه هستیم. خانواده ای که رگه هایی از این تعارضات در آنها دیده می شود و با یک اتفاق که در ابتدای فیلم رخ می دهد این تعارضات میان هاله و فرهاد خود را نمایان می سازد و موجب بروز مسائل و مشکلاتی می شود. به اعتقاد من فیلم جدید حجازی در ظاهر مسئله و قصه اش کاراکتر کودک است، اما زیرمتن ماجرا چیز دیگری در جریان است. چیزی از جنس اختلاف فرهنگی... و صد البته که بنظرم می رسد امروز حجازی تکلیفش را با این اختلاف و دو نگاه بیشتر روشن کرده و جبهه خودش را بیشتر و بهتر معین می کند و دیگر مثل فیلم قبلی اش «مرگ ماهی» بلاتکلیف نیست. در اتاق تاریک، هاله که «اینجا» را جای مناسبی برای زندگی نمی داند و زبان فرانسه خوب صحبت می کند، درکش از تربیت فرزند، یک اتاق تاریک است و ذهنش مشوش و بدبین و امیدش به زندگی در حداقلی ترین سطح ممکن. اما فرهاد –آن روی سکه- نگاهی متفاوت به زندگی زناشویی شان و تربیت فرزند دارد. هرچند که شخصیت های مخلوق حجازی، در یک طیف خاکستری می گنجند و تو نمی توانی سیاه و سفید مطلق پیدا کنی اما به طور واضح در این فیلم از خنثی بودن خبری نیست و ما می بینیم که بالاخره فیلمساز نگاه و گرایش شخصی اش نهایتا به کدامین سمت میل می کند و چقدر خوب که تکلیف حجازی با قصه اش روشن تر شده. چون بنظرم اتفاقا بهتر توانسته داستان خودش را تعریف کند.

اما شاید مهم ترین اشکالی که بتوان به داستان فیلم گرفت، جغرافیای محدودی است که آدمهای فیلم را شامل می شود. واضح تر بگویم... نوع و جنس هاله و فرهاد را شاید در محیط پیرامونی مان پیدا کنیم، اما آن همسایه های عجیبشان با شیوه زندگی کاملا ضد سنتی، بدون باور به عنصر خانواده، از هم فروپاشیده، بی قید و بند در روابط و... شاید نتیجه زیست مولف اثر در مناطق شمال شهر تهران باشد! شاید می شد آدمهای فیلم را در جغرافیایی ترسیم کرد که به عرصه عمومی جامعه امروزی ایران –و نه صرفا بالانشین های تهرانی- نزدیک تر باشد تا این جنس دغدغه مؤلف بیشتر و بهتر به نتیجه مطلوبش نزدیک شود.

ساختار هم در فیلم خوب از آب درآمده. تصویرهای خوب و زیبای پیمان شادمانفر که عیار فیلم را حقیقتا بالابرده. هرچند اگر بخواهیم انصاف داشته باشیم، باید این را اذعان کنیم که حجازی خود یک کمپوزیسیونر بصری فوق العاده هست. این را از مسیری که در تمام فیلمهایش تا امروز سپری کرده می توان متوجه شد. به هرحال هوش بصری بالایی می خواهد که بتوانی 90 دقیقه روایت فیلمت را با فریم هایی ثابت و با کمترین استفاده از نمای حرکتی انجام دهی.

بازی درخشان و فوق العاده علیرضا میرسالاری –نقش کودک- که قطعا شگفت زده تان خواهد کرد. مخصوصا اگر مثل من هنگام تماشای فیلم خودش هم چند صندلی آن طرف تر در سالن در حال تماشای بازی اش باشد! و یک ساره بیات خوب و روبه جلو را هم در این فیلم می بینیم.

این فیلم بنظرم ارزش دیدن دارد. چون نگاهش و حرفش شنیدنی است. حتما برای تماشای قصه آن و حمایت از اثر، در زمان اکران ، فیلم را در سینما ببینید.