جستجو در سایت

1397/01/31 00:00

جنون آرام

جنون آرام

 «درساژ» نخستین فیلم بلند پویا بادکوبه در مقام کارگردان است؛ فیلمی که پیش ­تردر فستیوال برلین به نمایش درآمده بود. به روال معمول نقد مفصل فیلم ها را به زمان اکران عمومی موکول می کنم اما در این یادداشت کوتاه نگاهی کلی به این فیلم خواهم داشت.
«درساژ» دست کم برای من آن قدری که انتظار داشتم مبتکرانه و خاص نبود. پیش تر نمونه های مشابه این فیلم را –البته به لحاظ محتوا و داستان- دیده ایم؛ شاید یکی از نمونه های خلاقانه ی چنین گونه از فیلم هایی «سیزده» به کارگردانی هومن سیدی باشد. با این تفاوت که در «سیزده»، سیدی بازی های فرمیک جالبی دارد و در پردازش و اجرا نیز قوی تر از بادکوبه عمل کرده است و یک طرح روان شناسانه- اجتماعی را به اثری کاملاً متفاوت به لحاظ بصری مبدل ساخته است. با این حال به جرئت اذعان می کنم که «درساژ» در میان چهار فیلمی که در نخستین روز جشنواره ی بین المللی دیدم، بهترین آن ها بود. فیلم به لحاظ قصه گویی به جا عمل می کند، با این که اساساً فیلمنامه ی آن شخصیت محور است، داستان دچار سکته نمی شود و کار ریتم خود را از دست نمی دهد. فیلمنامه ی «درساژ» به شکل واضح و مشخصی با دقت و ریزه کاری نوشته شده و فیلمساز و فیلمنامه نویس شناخت درستی از شخصیت های خود و موقعیت آنها داشته اند و در خلقشان بیگدار به آب نزده اند. کار را می توان در طبقه ی درام های روانشناسانه طبقه بندی کرد و فیلمساز تا حد قابل قبولی در پایبندی به اصول ژانر خود موفق عمل کرده است. چیزی که به نظرم به وضوح در این فیلم به چشم می آید و "عیب" هم محسوب نمی شود المان هایی در اجرا هستند که کاملاً فیلم اولی بودن کارگردان را مشخص می کنند. نمی گویم زوایای دوربین بد است یا ایرادی در میزانسن ها به چشم می خورد اما شاید همه چیز در فیلم می توانست کمی روتوش شده تر یا به عبارتی تر و تمیزتر از آب درآید.
از محاسن بزرگ فیلم اما بازیگرانش هستند؛ بازیگر نقش گلسا، بی تردید بار اصلی فیلم را بر دوش می کشد و در ارائه بازی درونی دختری که مشخصاً از چند نوع اختلال روان پزشکی رنج می برد بشدت موفقیت آمیز عمل کرده است. همچنین شبنم مقدمی و علی مصفا دو نقش مکمل باورپذیر و خوب را مثل همیشه روان و بی نقص ایفا کرده اند. فیلمساز در کنار پیشبرد درام، به لحاظ محتوا نیز به نقش والدین در شکل گیری مشکلات نوجوانان در خانواده خصوصاً در سنین بلوغ و پس از آن توجه ویژه ای داشته است. شیوه ی برخورد والدین با فرزند، حتا طبقه ی اجتماعی شان و ... نیز تا حدودی یادآور فیلم «سیزده» است.
یک نکته ی دیگر نیز تقابل زیبا و خلاقانه ایست که کار را از "متوسط بودن" دور می کند و به آن ابتکار و ظرافت می بخشد و آن تضاد عجیب رفتاری دختر در مواجهه با اسب (الوند) است؛ دختر یاغی، گستاخ، غیرقابل پیش بینی و ظاهراً بدجنس هرگاه در کنار اسب مورد علاقه اش قرار می گیرد به کلی دچار تحول شخصیتی می شود تا جایی که نمی توان درک کرد کدام یک از این شخصیت ها شخصیت واقعی او هستند؟ گلسایی که در خانه می بینیم و دست به اعمال عجیبی چون سرقت، آتش زدن و ... می زند یا گلسایی که با اسب محبوبش آن قدر نازکدلانه رفتار می کند؟ این روی سکه البته با پیشرفت داستان کمی نمایان تر می شود؛ مثلا در سکانس اعترافش نزد شاگرد سوپرمارکت و تهدید صاحب کار به منظور دادن پول به شاگرد و در نهایت هم عملی کردن تصمیم نهایی که به نظر می رسید از ابتدا و با مخفی نگاه داشتن فیلم به آن فکر می کرده است.
در نهایت توصیه می کنم «درساژ» را حتماً تماشا کنید.