جستجو در سایت

1397/02/22 00:00

ساده انگارانه و خنثی

ساده انگارانه و خنثی

  

سینمای ایران در این برهه ی زمانی محلی برای تجربه گرایی شده است البته تجربه گرایی بی منطق، فیلمسازان برای هدف و دغدغه یی که دارند وارد این عرصه می شوند تا به وسیله ی سینما حرف بزنند اما دغدغه تا کجا می تواند برای سینما کافی باشد؟ اساسا چرا سینما محلی برای ایجاد دغدغه های اجتماعی فیلمسازان شده است؟ هنرمندی که فکر می کند می تواند با سینمای بلند حرف بزند و دغدغه هایش را مطرح کند سخت در اشتباه است چرا که سینما دلیل و تفکر می خواهد، سینما قصه گویی لازم دارد عنصری که به هیچ وجه جدی گرفته نمی شود، فیلمی را می بینیم که در آن شعار می دهند به طور مثال چگونگی استفاده از فضای مجازی یا موبایل، خوب ؟ اثر مخرب این فضا را همه می دانند و چه بسا که در روزنامه های حوادث گاها می خوانیم که این فضای مجازی باعث چه کلاه برداری هایی شده اما زمانی که فیلمساز می خواهد درباره اثر مخرب دنیای مجازی یا هر چیز دیگر فیلم بسازد باید راه درست برای استفاده کردن از دنیای مجازی را نشان دهد. روزانه میلیون ها نفر را می بینیم که گوشی همراه به دست دارند که از کنارشان می گذریم دقیقا پوریاآذربایجانی در فیلم جدیدش همین رویه را به تصویر تبدیل کرده است فیلمساز به جای آن که راهکار نشان دهد بیشتر می خواهد عقده گشایی ها و پلشتی را در چارچوب یک طرح چند خطی به تماشاگرش نشان بدهد، به همین دلیل مشخص و ایجاد روایت های نافرجام فیلم جشن دلتنگی نمی تواند قصه بگوید با اینکه این فیلم با متریالی که دارد می توانست قصه تعریف کند اما زمانی که فیلمساز به دلیل عدم جسارت نمی تواند قصه بگوید و کاراکترهای فیلمش را درست معرفی کند فیلم هم از سوی مخاطب جدی گرفته نمی شود در این شرایط فقط با تصویر و دیالوگ و نشانه های یک حرف فروخورده از سوی فیلمساز طرف هستیم و نمی شود آن را یک فیلم سینمایی تلقی کرد چرا که راهکاری ساختاری وجود ندارد فیلم می خواهد محیط اینستاگرام را نقد کند اما جسارت کافی را ندارد فریاد زدن جهان در ترافیک هم به دلیل ناقص بودن آن کاراکتر به شدت کاریکاتوری و غیرقابل باور است زنی که از غذاهایش عکس می گیرد تا آنهارا در صفحه ی مجازی اش بگذارد بی آنکه از حال و روز همسرش خبر داشته باشد در روایت بعدی مردی که تمایل به بچه دارشدن ندارد یا آن دختر شاعر معلول که عشقش را در یک حادثه ی رانندگی از دست داده یا جهان که با دروغ هایش در محیط مجازی می خواهد معروف شود یا پول بدست بیاورد همه ی این موارد به هیچ وجه کارکرد سینمایی ندارند و اساسا به مخاطب نکته یی را گوشزد نمی نکند زیرا که جشن دلتنگی توان قصه گفتن با اصول راهکار را ندارد اگر سینما غیر از این باشد که تمامی چیزهایی که در جشن دلتنگی اتفاق می افتد را در زندگی روزمره شاهد آن هستیم ، سینما محلی برای ایجاد قصه و راهکار و گوشزد کردن است اما متاسفانه بعضی از فیلمسازان ما تنها یک یا چند بحران را در فیلم هایشان جا می دهند و به مخاطب می گویند سینما این است، اگر فیلمساز تا این حد سطحی نگرست باید مدیوم خودش را تغییر دهد رمان بنویسد یا نمایش رادیویی بسازد، سینما محل مناسبی برای فکرهای عقب مانده نیست سینما باید به مخاطبش مفاهیم انتقال دهد. البته که جشن دلتنگی می توانست فیلم خوبی باشد اگر فیلمنامه چندین بار بازنویسی می شد و آذربایجانی هدفش مشخص بود، در آن زمان شاید رابطه و لحن ایجاد می شد. فیلم جدید پوریا آذربایجانی درباره دنیای مجازی ست فیلمساز این دنیا را نقد نکرده است اما برای شکل گیری فیلمش از واژه ی گوشزد استفاده کرده اما این گوشزد نمی تواند راهکاری را به مخاطب نشان دهد ، این فیلم به طور مرسوم تکرار مکررات می کند، چیزهایی را نشان می دهد که مخاطب خودش می داند،جشن دلتنگی با لکنت فراوان اما به سطحی ترین شکل ممکن می گوید که دنیای مجازی مخرب است و رابطه های حقیقی را خدشه دار می کند، فیلم روایت سه خانواده ست که درهم تنیده نمی شوند فیلمساز هم چند دقیقه ی روی هر یک از شخصیت ها تمرکز می کند و به سرعت سراغ شخصیت بعدی می رود جشن دلتنگی مَفصل ها وصل شونده یی در فیلمنامه ندارد چرا که این فیلم انگار با یک فیلمنامه ی ناقص شاید هم طرح چند خطی ساخته شده ، گره افکنی اش نمی تواند دندان گیر باشد اوجی ندارد و اساسا قصه کشش مندی لازم را برای روایت ندارد ، فیلم در مقطع های زیادی کم می آورد تا دقیقه ی سی رابطه ها مشخص نمی شوند زیرا که اصلا رابطه ها مهم نیستند و فیلمساز شعار دادن را به شخصیت سازی ترجیح می دهد و حتی فرم دایره وار فیلم برای آدربایجانی مهم تر از نکات محتوایی بوده  ، جشن دلتنگی فیلم دیالوگ است و مفهوم در آن کمرنگ شده با اینکه فیلمساز تلاش کرده که در مفهوم تاکید بیشتری داشته باشد اما قصه ی منسجمی وجود ندارد که مفهومی ایجاد شود ، فیلمنامه پتانسیل گستردگی را دارد اما فیلمساز به دلیل ایجاد فرم از رسیدگی به محتوا باز می ماند ، موازی بودن روایت ها باعث شده که فیلم با پراکندگی موضوعی مواجه شود به همین دلیل است که سه روایت به داستانک هایی شباهت پیدا کردند که به سینما شباهت ندارد. فیلمساز می توانست با لحن و روایت منطقی زوایای منفی دنیای مجازی را به مخاطبش گوشزد کند ، پراکندگی روایی باعث شده کلیت فیلم باورپذیر نباشد و جشن دلتنگی تنها یک اثر ساده انگارانه یی باشد که به تماشاگرش می خواهد هشدار بدهد اما فیلم نمی تواند هشدار بدهد زیرا پتانسیل های دراماتیک این فیلم کشش لازم را ندارد. هیچ نکته ی مثبتی در اجرا دیده نمی شود حتی در فیلمبرداری یا تدوین ، انتخاب بازیگرها به شدت تلویزیونی ست و بازی ها بسیار ضعیف و غیرقابل باور محسن کیایی هم که این روزها در هر فیلمی که اکران می شود حضور دارد نمی تواند بازی جدیدی را ارائه کند زیرا کیایی یک تیپ تکراری ست که اگر با همین میزان از نگرشِ بازیگری جلو برود مطمئن به تکرار خواهد رسید که البته رسیده است، جشن دلتنگی اگر در تلویزیون پخش می شد شاید می توانستیم ضعف های بزرگش را نادیده بگیریم اما این نادیده گرفتن ها باعث می شود فیلمی به نام جشن دلتنگی ساخته شود اثری که نگاهش به سینما و مخاطب ساده انگارانه و خنثی است. این فیلم تاکید دارد که محیط مجازی باعث می شود رابطه ها کم رنگ شوند یا از بین بروند اما چرا جشن دلتنگی برای این بحران راهکاری را پیشنهاد نمی کند؟