جستجو در سایت

1393/05/16 23:13

بهروز افخمی: جریانات سیاسی در تحویل گرفته شدن و بردن جایزه اسکار "جدایی نادر از سیمین" تاثیر گذار بودند/ تماشاچی تحت تأثیر چنین فیلمی قرار نمی‌گیرد

بهروز افخمی: جریانات سیاسی در  تحویل گرفته شدن و بردن جایزه اسکار

به گزارش سلام سینما، در حالی که بیش از 2 سال از جایزه جدایی در اسکار می گذرد، بهروز افخمی در مصاحبه ای با روزنامه وطن امروز به نقل از جام جم سیما، با سیاسی خواندن جایزه اسکار جدایی،  با اشاره یه مضمون مشترک «مهاجرت» در فیلم خودش و فیلم اصغر فرهادی گفت: به نظر من در جدایی نادر از سیمین، تجربه این زن و مرد (نادر و سیمین) اصلا منتقل نمی‌شود لذا اگر بگوییم از این نظر، فیلمِ شکست خورده‌ای است درست گفته‌ایم. چون از ابتدایی‌ترین نکاتی که باعث می‌شود شما تجربه‌ای را باور کنید؛ منطقی بودن روایت است. ما تا پایان این فیلم اصلا نمی‌فهمیم این مرد چرا نمی‌خواهد برود و آن زن چرا می‌خواهد برود؟! تماشاچی تحت تأثیر چنین فیلمی قرار نمی‌گیرد. به همین دلیل چیزی برای باور کردن وجود ندارد.

*ممکن است شما با یک موردی مواجه شوید که زنی دوست داشته باشد برود و در خارج زندگی کند و خودش هم نمی‌داند برای چه می‌خواهد برود. وقتی با او صحبت می‌کنید دلیل معقولی ندارد. وقتی به چنین موردی برسید آیا تحت تأثیرش قرار می‌گیرید؟ آیا شما گرفتار وسواس فکری او می‌شوید؟ نه متأثر می‌شوید و نه جهت شخصیت‌تان تغییر می‌کند و نه تجربه‌ای را دریافت می‌کنید. من برای چه باید به سیمین فکر کنم؟ سیمین خودش هم نمی‌داند چرا می‌خواهد برود؟ نمی‌تواند توضیح درستی بدهد پس من چرا باید برای او نگران شوم یا به او فکر کنم تا حدی که موقعیت او جزو موقعیت‌های تجربی من بشود.

 

*ما این موضوع را می‌توانیم بفهمیم اگر کسی در رودربایستی کاری را انجام دهد یعنی چه! در نسبت با فیلم جدایی اما این را نمی‌فهمیم کسی کاری را انجام می‌دهد که حتی خودش نمی‌داند چرا! دخترش را تا این حد اذیت کرده اما نمی‌داند برای چه! حالا شوهر چرا می‌خواهد بماند؟ همان مردی که به ظاهر می‌گوید من به خاطر پدرم می‌خواهم بمانم از تمام مسائلی که می‌تواند برایش دلیل باشد، پدر را بهانه می‌کند و وقتی به او می‌گویند «او که نمی‌فهمد»، می‌گوید: «من که می‌فهمم»! این واقعا ابلهانه‌ترین توجیهی است که من تا به حال شنیده ام. اتفاقا دیده‌ام در بسیاری از جاها همین جمله را کلی به‌به و چه‌چه کرده‌اند! و گفته‌اند: «عجب حرف مهمی»! کسی نیست به او بگوید: «احمق! تو که اینقدر فهمیده‌ای آیا به دختر 14 ساله‌ات هم فکر کرده‌ای که این وسط چقدر عذاب می‌کشد؟» در واقع دو تا آدم بی‌ارزش به نام‌های نادر و سیمین در فیلم هستند که قرار است ما نگرانشان بشویم! طبیعی است که نگران نشویم. این فیلم ارزشی پیدا نمی‌کرد اگر این خدمتکار در فیلم وارد نمی‌شد.

 

*هر داستانی که ما را در موقعیتی قرار دهد که بگوییم: «اگر برای من اتفاق افتاد چه؟» یا بگوییم: «خوب شد برای من اتفاق نیفتاد.» یا بگوییم: «اگر در آینده برای من اتفاق افتاد حالا می‌دانم چه کنم»، اگر این نتیجه برای مخاطب به وجود بیاید آن داستان با ارزش خواهد بود. غیر از آن به هزار دلیل داستان‌ها ابتر می‌شوند. یک نمونه همین وضعیت نادر و سیمین در این فیلم است که مخاطب می‌گوید: «یکی خوشی زده زیر دلش و می‌خواهد برود اما نمی‌داند چرا و آن یکی خوشی زده زیر دلش و خواسته بماند و باز هم نمی‌داند چرا! احتمالا می‌خواست زن دیگری بگیرد و از شر این زنش راحت شود، الکی پدرش را بهانه کرده!»

 

*فیلمی مثل «جدایی نادر از سیمین» با جوسازی عملا نمایش خود را به یک عرض اندام سیاسی تبدیل کرد. به نظرم فیلم جدایی کمی بیشتر از آن که خوب بود تحویل گرفته شد. جریانات سیاسی در تحویل گرفته شدنش و اینکه برنده اسکار شد، دخیل بودند ولی مجموعا فیلم بدی نیست. (این نکته‌ای که عرض خواهم کرد نشان می‌دهد من چقدر به چارچوب قصه اهمیت می‌دهم) فیلم «جدایی نادر از سیمین» از جایی که آن خدمتکار، مساله و گرفتاری پیدا می‌کند برای من جذاب می‌شود و فکر می‌کنم برای بیشتر تماشاچی‌ها هم از همانجا جذاب می‌شود.

 

فیلم های مرتبط

افراد مرتبط