وقتی فیلم ها با هم دیالوگ میکنند | آثاری که در جواب فیلم های مهم تاریخ سینما ساخته شدهاند

این یک امر بسیار مرسوم است که فیلمهای زیادی در یک ژانر یا گونه سینمایی تولید شوند. مثلاً همه ساله فیلمهای علمی-تخیلی یا کمدی-رمانتیک زیادی ساخته میشوند که شاید در یک ژانر و گونه قرار بگیرند اما به لحاظ داستانی و مضمونی شباهت چندانی با هم ندارند.
گاهی اتفاقات جالبی هم در سینما میاُفتد در بعضی اوقات شما ناگهان با فیلمی مواجه میشوید که احساس میکنید که قبلاً آن را دیدهاید. اما احساس شما به این معنا نیست که مشغول تماشای یک نسخه کاملاً بازسازی شده از یک فیلم قدیمی هستید. گاهی اوقات شباهتهای داستانی و مضمونی بین دو فیلم به قدری زیاد میشود که تماشاگر را (هر چقدر هم به صورت حرفهای فیلم تماشا کرده باشد) به اشتباه میاندازد. تماشاگر در چنین مواقعی دچار احساس عجیبی میشود.
احساسی شبیه به دژاوو. همان احساس معروفی که در آن خیال میکنید اتفاقی که در همین لحظه برای شما اتفاق اُفتاده در گذشته خیلی دور هم رخ داده است. بروز و ظهور چنین حسی البته که پرسشهای متعددی را هم در ذهن تماشاگر به وجود میآورد. پرسشهای مانند این که آیا این فیلم تازه ارزش این را داشت که وقتم را بر سر تماشایش تلف کنم؟ آن هم در حالی که پیش از این نمونه مشابه آن را دیده بودم. یا اینکه چرا کارگردان این فیلم تصمیم گرفته فیلمی مشابه فیلم کارگردانی دیگر بسازد؟ این سوالات برای تماشاگری که با چنین وضعیتی مواجه شده طبیعی است. این که شما به عنوان تماشاگر چه پاسخی به پرسشهای قبلی میدهید بستگی زیادی به جهان بینی شما دارد.
برخی تماشاگران زیاد سخت نمیگیرند و بدون هیچ مشقتی به تماشای هر دو فیلم مینشینند و برخی هم اعتقاد دارند ساخت یک فیلم تازه که شباهت زیادی به فیلم دیگری داشته باشد وقت تلف کردن است. زمانی از گاس ون سنت که شاهکار فناناپذیر هیچکاک یعنی روانی را نما به نما بازسازی کرده بود پرسیدند چرا دست به چنین کاری زده است و او پاسخ داده بود که از نظر او ایرادی ندارد که دو نسخه از یک فیلم وجود داشته باشد. اما ظاهراً تماشاگران چندان با ون سنت موافق نبودند چرا که روانی او شکست سختی در گیشه خورد و نتوانست یک صدم از موفقیت فیلم هیچکاک را تجربه کند. در این مقاله نگاهی انداختهایم به چند برادر دوقلوی تاریخ سینما. فیلمهایی شبیه به هم هنگام تماشای هر کدام از آنها به یاد فیلم دیگر میاُفتیم.
بیلیاردباز (رابرت راسن) | رنگ پول (مارتین اسکورسیزی)
بیلیارد یکی از فیلمهای بسیار خوب تاریخ سینما است. فیلمی تلخ و سیاه درباره ادی فلسون یک بیلیاردباز درجه یک که استعداد زیادی در این بازی دارد. اما به واسطه شخصیت ضعیف، غرور بی جا و اعتماد به نفس کاذبی که دارد زندگیاش را تباه میکند و تبدیل میشود به یک بازنده بزرگ. تماشاگران سینما بیلیاردباز را با جزئیات حیرت انگیزش به خاطر میآورند. ضعف شخصیتی ادی، رابطه عاشقانهاش با سارا، فیلمبرداری سیاه و سفید درخشان و دو شخصیت مکمل به یادماندنی فیلم یعنی بشکه مینه سوتا و برت گوردون (که شیطان مجسم است) از نکات برجسته فیلم رابرت راسن بودند.
زمانی که مارتین اسکورسیزی تصمیم گرفت دنبالهای بر فیلم رابرت راسن بسازد همه منتظر بودند تا ببینند نتیجه کار چه از آب درخواهد آمد. اسکورسیزی راه درستی را برای ساخت دنباله بیلیاردباز پیش گرفت. او ضمن احترام به دستمایههای فیلم اول مسیر خودش را طی کرد و فیلمی مستقل ساخت که شاید به لحاظ داستانی (به هر حال هر دو فیلم درباره بیلیارد بودند) به هم شبیه بودند اما به لحاظ ساختار و جهان بینی با هم دیگر فرق داشتند. رنگ پول به لحاظ کیفی هم فیلم خوبی از کاردرآمد و توانست اُسکاری را که سالها از پل نیومن دریغ شده بود برای او به ارمغان بیاورد.
آرماگدون (مایکل بی) | تاثیر عمیق (میمی لدر)
فیلمهای آخرالزمانی همگی از الگوهای مشخصی پیروی میکنند. در اکثر این فیلمها فاجعهای مافوق تصور بشر در حال رخ دادن است. فاجعهای که در اکثر اوقات به کهکشانهای دور ارتباط دارد. گروهی از مردان و زنان که همان قهرمانان این فیلمها هستند مامور میشوند تا با این فاجعه بزرگ مقابله کنند. اما گاهی اتفاقات عجیبی در تاریخ سینما میاُفتد که برای تماشاگران سینما جالب است. مثلاً در سال 1998 دو فیلم با مضمون و داستانی مشابه اکران شدند که برای تماشاگر آن سالهای سینمای جهان بسیار جالب توجه بود.
داستان آرماگدون و تاثیر عمیق هر دو درباره برخورد یک شی خارجی از فضا به زمین و تلاش گروهی از مردان و زنان آمریکایی برای نجات زمین بود. نکته جالب توجه این بود که هر دو فیلم مورد استقبال تماشاگران قرار گرفتند و شباهت مضمونی و داستانی دو فیلم باعث نشد که در گیشه شکست بخورند.
تعطیلات رمی (ویلیام وایلر) | دختر اول (فارست ویتاکر)
تعطیلات رمی یکی از شاهکارهای فناناپذیر تاریخ سینما است. فیلمی است به کارگردانی یکی از اساتید بزرگ تاریخ سینما ویلیام وایلر و حضور دو تن از بزرگ ترین بازیگران تمام دوران یعنی گریگوری پک و آدری هیپبرن. تعطیلات رمی داستان پرنسس آنا را روایت میکند که پرنسس یک کشور ناشناخته است. او که با هیئت دولت کشور خود به اُروپا آمده به دلیل خستگی زیاد کارهای دولتی شبانه از سفارت خانه فرار میکند و بعد از فرار با یک خبرنگار خوش تیپ آشنا میشود که برای او تعطیلات متفاوتی را رقم میزند.
تعطیلات رمی یکی از بهترین فیلمهای زیرژانر دوست داشتنی کمدی-رمانتیک است که خاطره تماشای آن تا ابد در ذهن و ضمیر تماشاگران سینما باقی خواهد ماند. سالها پس از شاهکار ویلیام وایلر، فارست ویتاکر بازیگر سرشناس هالیوود (که تماشاگران او را به خاطر بازی در گوست داگ و آخرین پادشاه اسکاتلند به یاد میآورند.) تصمیم گرفت فیلمی بسازد بنام دختر اول که درباره دختر رئیس جمهور آمریکا بود که به واسطه زندگی خسته کننده در کاخ سفید تصمیم متفاوتی میگیرد. او زمانی که برای ادامه تحصیل به کالج میرود تصمیم میگیرد سبک زندگی متفاوتی را تجربه کند و شرایط متفاوتی را تجربه کند.
او عاشق دانشجویی میشود اما خبر ندارد که این دانشجو نیات مخفیانهای در سر دارد. شباهت خط داستانی فیلم ویتاکر با شاهکار ویلیام وایلر انکارناپذیر است. اما متاسفانه دختر اول خیلی ضعیف تر از آن است که در یاد و خاطره تماشاگران سینما باقی بماند. فارست ویتاکر شاید بازیگر بسیار خوبی باشد اما هیچ وقت کارگردان خوبی نبوده و نتوانسته فیلم ماندگاری بسازد.
بلید رانر (ریدلی اسکات) | بلید رانر 2049 (دنی ویلنوو)
بلید رانر ریدلی اسکات تاثیر بسیار عمیقی بر روی سینمای علمی-تخیلی گذاشت. فیلمی که در زمان اکرانش شکست خورد اما خیلی زود و به کمک هوادارانش تبدیل به یک فیلم کالت شد و در گذر زمان مشخص شد که چه ارزش والایی دارد. بلید رانر داستان هری دکارد مامور پلیس لسن آنجلس در آیندهای نزدیک را روایت میکند که مامور میشود آدم مصنوعیهایی که حضورشان روی زمین ممنوع است را شکار کند و به اداره پلیس تحویل دهد. اما تعدادی از این آدم مصنوعیها به لسن آنجلس میآیند و تلاش میکنند تا به درون شرکتی که طراح اصلی آنها است نفوذ کنند.
ریدلی اسکات در بلید رانر با تلفیق ژانر نوآر و علمی-تخیلی موفق شد فیلم تیره و تاری بسازد که درباره یک آینده تاریک به بشر هشدار میدهد. توانایی بالای اسکات در خلق فضایی دیستوپیایی در کنار بازی درخشان هریسون فورد باعث شد تا بلید رانر تبدیل به یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما شود. بلید رانر 2049 هم در عین شگفتی به اندازه بلید رانر اصلی فیلم خوبی است. دنی ویلنوو در این فیلم همان مسیری را رفته که پیش از این اسکورسیزی در رنگ پول طی کرده بود. او از دستمایههای فیلم اول برای خلق یک فیلم متفاوت استفاده میکند.
بلید رانر 2049 بسیار فلسفی تر از بلید رانر اصلی است. شباهت زیادی به هوش مصنوعی اسپیلبرگ دارد و بیشتر درباره ماشینی است که دنبال هویت خود میگردد. سکانس پایانی فیلم که کی زیر برفها روی زمین دراز میکشد یکی از انسانی ترین تصاویر سینما در هزاره جدید است. سکانسی که بی پناهی یک مخلوق را به زیبا ترین شکل ممکن نمایش میدهد.
نویسنده | مازیار وکیلی