جستجو در سایت

1404/06/14 12:24
به مناسبت زادروز فیلمساز بزرگ آلمانی

7 واقعیت عجیب و منحصربه ‌فرد درباره ورنر هرتسوگ؛ از هیپنوتیزم کردن مرغ تا خوردن کفش!

7 واقعیت عجیب و منحصربه ‌فرد درباره ورنر هرتسوگ؛ از هیپنوتیزم کردن مرغ تا خوردن کفش!
وقتی صحبت از داستان‌های شگفت‌انگیز و باورنکردنی می‌شود، ورنر هرتسوگ حتی از شخصیت‌های افسانه‌ای نیز پیشی می‌گیرد.

ترجمه اختصاصی سلام سینما - مهین بهزادی: وقتی صحبت از داستان‌های شگفت‌انگیز و باورنکردنی می‌شود، ورنر هرتسوگ حتی از شخصیت‌های افسانه‌ای نیز پیشی می‌گیرد، با این تفاوت مهم که همه آنچه برای این کارگردان شهیر رخ داده از جنس واقعیت‌اند. به مناسبت تولد او و همچنین جایزه افتخاری‌ شیر طلایی که به تازگی از جشنواره ونیز دریافت کرده، در این مطلب سراغ چند نکته جالب و عجیب از زندگی و کارگردانی می‌رویم که خالق آثار مطرحی چون «مرد گریزلی»، «فیتزکارالدو» و «ستوان بد: بندر نیواورلئان» است.

یک. وقتی برای فیلمساز شدن، دوربین دزدید

اگر از ورنر هرتسوگ بپرسید چطور فیلمساز شد، می‌گوید خودش خودش را فیلمساز کرد آن هم با دزدیدن یک دوربین ۳۵ میلی‌متری از «مؤسسه پژوهش فیلم مونیخ» که حالا «مدرسه فیلم مونیخ» نام دارد. او بعدها توضیح داد: «این یک دوربین ۳۵ میلی‌متری خیلی ساده بود، دوربینی که بعدها در چند فیلم دیگر هم از آن استفاده کردم، بنابراین من این کار را دزدی نمی‌دانم. برای من واقعا یک ضرورت بود. می‌خواستم فیلم بسازم و به یک دوربین احتیاج داشتم. احساس می‌کردم به‌طور طبیعی حق دارم این ابزار را داشته باشم. مثل وقتی‌ست که برای نفس کشیدن به هوا نیاز داری، اما در اتاقی قفل شده باشی پس باید چکش را برداری و دیوار را خراب کنی. این حق مسلم توست.»

هرتسوگ همان دوربین را برای ساخت اولین فیلم کوتاهش به کار برد و بعدها با آن فیلم‌های مشهوری مثل «آگیره، خشم پروردگار» و هشت فیلم دیگر ساخت.

دو. توپ‌جمع‌کن شدن برای خرید یک کتاب بی‌ارزش

سال‌ها قبل از ساخت فیلم «غار رویاهای فراموش‌شده» درباره غار شووه در جنوب فرانسه، هرتسوگ شیفته نقاشی‌های باستانی روی دیواره‌های غار شد. این علاقه از خانواده‌اش می‌آمد؛ پدربزرگ او باستان‌شناس بود و همین باعث شد دنیای غارها برایش جذاب شود.

این اشتیاق با دیدن کتابی در ویترین یک کتاب‌فروشی به اوج رسید. او درباره این ماجرا گفته: «آن کتاب در ویترین بود و نمی‌شد به آن دسترسی داشت. جرئت نکردم وارد فروشگاه شوم و پول کافی هم نداشتم. بنابراین مدتی به‌عنوان توپ‌جمع‌کن در زمین‌های تنیس کار کردم. هر هفته به آنجا سر می‌زدم و دعا می‌کردم کسی کتاب را نخریده باشد؛ انگار فکر می‌کردم تنها همین یک نسخه وجود دارد.»

هرتسوگ هنوز هم آن کتاب را دارد، اگرچه خودش درباره‌اش می‌گوید: «کتابی واقعا سطحی و متوسط و البته کاملا بی‌ارزش است.»

سه. پیاده‌روی سه ماهه از مونیخ تا پاریس 

ورنر هرتسوگ عاشق پیاده‌روی است، اما نه به‌صورت روزمره یا برای ورزش. او می‌گوید تنبل است و فقط وقتی دلیل مهمی داشته باشد، دست به پیاده‌روی می‌زند.

وقتی منتقد فیلم، لوت ه. آیزنر، به شدت بیمار شد، هرتسوگ تصمیم گرفت از مونیخ تا پاریس پیاده برود تا او را ببیند. او معتقد بود که تحمل سختی‌های راه و پیاده‌روی در زمستان سرد می‌تواند جان او را نجات دهد. با مقداری پول، نقشه، قطب‌نما و یک کیف دستی، هرتسوگ این سفر سه‌ماهه را انجام داد و تجربه‌اش را در دفترچه‌ای به نام Of Walking in Ice ثبت کرد که در سال ۱۹۷۸ به زبان آلمانی و در سال ۱۹۸۰ به انگلیسی منتشر شد.

او در کتاب Herzog on Herzog  بیشتر درباره علاقه‌اش به پیاده‌روی توضیح می‌دهد: «پیاده‌روی هیچ ربطی به ورزش ندارد. وقتی راه می‌روم، عمیقاً در رویاها فرو می‌روم. در خیال‌ها شناور می‌شوم و خودم را در میان داستان‌هایی باورنکردنی پیدا می‌کنم. انگار که کل رمان‌ها و فیلم‌ها و حتی مسابقات فوتبال را پیاده طی می‌کنم. حتی به جایی که پا می‌گذارم نگاه نمی‌کنم، ولی هرگز جهت خود را گم نمی‌کنم.»

چهار. ماجرای خوردن کفش

وقتی هرتسوگ شرط می‌بندد، پای قولش می‌ایستد. او گفته بود اگر دوستش، ارول موریس، مستندش Gates of Heaven را تمام کند، کفش خودش را خواهد خورد. موریس واقعا فیلم را تمام کرد و هرتسوگ طبق قولش، در مراسم نخست نمایش فیلم، کفش خود را خورد. این اتفاق به قدری عجیب بود که کارگردان مستند کوتاهی به نام Werner Herzog Eats His Shoe ساخت و آن را ثبت کرد.

پنج. او می‌تواند مرغ‌ها را هیپنوتیزم کند

ورنر هرتسوگ بلد است چگونه مرغ‌ها را هیپنوتیزم کند، هرچند علاقه‌ای به این پرندگان ندارد. او در کتاب Herzog on Herzog گفته: «وقتی به چشمان یک مرغ نگاه می‌کنید، حماقت واقعی را خواهید دید. نوعی حماقت بی‌پایان و شریرانه. آن‌ها ترسناک‌ترین و آدم‌خوارترین موجودات روی زمین‌اند.»

با این حال، از نظر او مرغ‌ها یک ویژگی مثبت هم دارند؛ به‌راحتی می‌توان آن‌ها را هیپنوتیزم کرد. هرتسوگ خودش این کار را برای چند فیلمش انجام داده و در یک گفت‌گو توضیح داد: «مرغ را آرام کنید، منقار آن را روی زمین قرار دهید و سپس با اراده، خطی با گچ از جلویش بکشید. وقتی مرغ را رها کنید، خواهید دید که هیپنوتیزم شده است.»

شش. وقتی هرتسوگ بدون اینکه بداند ماری‌جوانا خورد

هرتسوگ در مصاحبه‌ای گفته: «من نیازی به مواد مخدر ندارم و نمی‌خواهم از آن‌ها استفاده کنم.» با این حال، یک بار به‌طور اتفاقی ماری‌جوانا مصرف کرد، آن هم وقتی که در خانه یکی از دوستانش به خیال خود داشت یک پنکیک می‌خورد. او ماجرا را این‌طور تعریف کرده: «او پنکیک و مربا داشت. من مربا را مالیدم و او شروع به خندیدن کرد. من هم خوردم و خیلی خوشمزه بود و خواستم دوباره بردارم و مقدار زیادی از مربا را خوردم و مربا حاوی ماری‌جوانا بود. او حتی به من نگفت. آن‌قدر تحت تأثیر قرار گرفتم که پیدا کردن خانه‌ام در مونیخ یک ساعت طول کشید. یک ساعت کامل در محله چرخیدم تا بالاخره خانه‌ام را پیدا کردم. تجربه عجیب و جالبی بود… ترسناک نبود، فقط غیرعادی بود، به هر حال من حس جهت‌یابی خوبی دارم.»

هفت. کارگردانی با یک دست کت و شلوار و البته بدون تلفن همراه 

هرتسوگ درباره سبک زندگی ساده‌اش گفته: «من وسایل مادی ندارم و به آن‌ها هم نیاز ندارم. دنیای مادی من بسیار کوچک و محدود است. فقط یک دست کت و شلوار دارم که الان هم به تن دارم و در ۲۵ سال گذشته هیچ کت و شلوار دیگری نداشته‌ام. کفش‌هایی که به پا دارم سه سال است که استفاده می‌کنم البته باید آن‌ها را عوض کنم چون دارند فرسوده می‌شوند.»

او همچنین تلفن همراه ندارد: «احتمالا آخرین کسی هستم که هنوز تلفن همراه ندارد. مشکلی نیست، وکیلم و دستیار کارگردانم تلفن دارند، اما من نمی‌خواهم همیشه در دسترس باشم. نعمت بزرگی است که تلفن همراه ندارم.»


اخبار مرتبط
ارسال دیدگاه
captcha image: enter the code displayed in the image