آزاده زارعی: نقش خوب را بیشتر ترجیح میدهم
اختصاصی سلام سینما- گفتگوی زنده(لایو اینستاگرامی) آزاده زارعی با خبرنگار سلام سینما(مهدی سلیمانی) در تاریخ ۲۱ مرداد، ساعت ۲۲ از اینستاگرام سلام سینما پخش شد.
با کرونا چهکار میکنید؟
من کاملاً با کرونا کنار آمدهام و آن را پذیرفتهام.
شما متولد سال 1368 در اصفهان هستید و در رشته کارگردانی سینما فارغالتحصیل شدهاید. فعالیتتان در رشته بازیگری را از سال 1389 با فیلم "آمین خواهیم گفت" به کارگردانی سامان سالور شروع کردید که این فیلم هفت سال توقیف شد. در این فیلم نقش یک پسر را بازی کردید. وقتی سریال "آوای باران" پخش شد کلیپهای شما در نقش یک پسر بچه همینطور پخش میشد. برای اولین بار در فیلم "آوای باران" دیده شدید و آنجا به سیندرلای سینمای ایران معروف شدید. فیلمهای کوتاه هم کارگردانی کردهاید و دستی هم بر قلم، شعر و شاعری و هنر قلمزنی روی مس، نقره، برنج و طلا دارید. چطور شد که تصمیم گرفتید برای تحصیل رشته کارگردانی را انتخاب کنید؟
دغدغه اصلی من بازیگری بود. در هنرستان هم رشته بازیگری تئاتر را انتخاب کردم ولی رشته کارگردانی را هم دوست داشتم. حتماً در آینده نیز این کار را انجام خواهم داد. احساس میکنم کارگردانی در بازیگری به من کمک میکند. از اینکه رشته کارگردانی را انتخاب کردم راضی هستم. این دو رشته منافاتی با همدیگر نداشتند و تکمیلکننده هم بودند. به همین خاطر رشته کارگردانی را انتخاب کردم.
چقدر دانشگاه رفتن به شما کمک کرد؟
شاید دانشگاه از نظر تئوری بتواند به شما کمک کند ولی در رشتههای هنری بیشتر باید تجربه به دست بیاورید. فیلمهایی که ما در زمان دانشگاه میساختیم بیشتر از سرکلاس نشستن و تئوری خواندن به ما کمک میکرد. همه ما از درسهای عمومی فراری بودیم. من خودم همیشه از درسهای عمومی فرار میکردم ولی امکان نداشت درسهای تخصصی را غیبت کنم چون از آنها لذت میبردم. بیشترین تجربهای که به دست آوردم و کمکم کرد زمانی بود که در گروه کارگردانی فعالیت میکردم. من سالها منشی صحنه بودم و آن دوران خیلی به من کمک کرد.
چطور برای بازی در فیلم "آمین خواهیم گفت" انتخاب شدید؟
من آن موقع منشی صحنه بودم و آقای سالور من را بهعنوان منشی صحنه میشناختند. یک روز همینطور ناخودآگاه به من خیره شده بودند و یک تسبیحی را به هوا پرتاب کردند و من تسبیح را قاپیدم. آقای سالور ملتهب شدند و از گوشه چشمشان اشک آمد. گفتم چه اتفاقی افتاد؟ گفت الآن در ذهن من استارت یک شخصیت خورده شد و میخواهم آن را بنویسم. رفتند و نوشتند و بعد من گفتند دوست داری بازیگری کنی؟ گفتم من اصلاً آمدهام در گروه کارگردانی تجربه به دست بیاورم تا بازیگر شوم. من فیلم "چند کیلو خرما برای مراسم تدفین" را دیده بودم و آن را خیلی دوست داشتم. از پیشنهاد ایشان استقبال کردم. یادم است برای اینکه آن نقش را بازی کنم چندین ماه روی خودم کار کردم تا از قالب دختر بودن دربیایم و به پسر بودن نزدیک شوم. خود آقای سالور هم باورش نمیشد من اینقدر کار را جدی بگیرم.
اینکه اولین کارتان توقیف شد باعث نشد که دلسرد شوید؟
من صبرم زیاد است. همین الآن هم اگر برگردم به این مسیری که انتخاب کردهام دوباره برای آن صبر میکنم ولی به هر حال آدم ناراحت میشود. آن موقع 19 سالم بود و سنی نداشتم که آن فیلم را بازی کردم. با انرژی زیاد آمده بودم یک نقشی را بازی کنم. خودم را برای آن تغییر داده بودم. لباسهای پسرانه میپوشیدم و پسرانه حرف میزدم. در مهمانیهایی که دخترها وجود داشتند شرکت نمیکردم. سعی میکردم خودم را در فضایی قرار بدهم که به آن کاراکتر نزدیک شوم. من برای نقش "اصغر فرشته" زحمت زیادی کشیدم. اگر آن فیلم در زمان خودش اکران میشد شاید آینده کاری من نیز عوض میشد. در نهایت هم در گروه هنر و تجربه و در سانسهای بسیار بد و فقط برای اینکه بگویند رفع توقیف شده اکران شد. من از این اتفاق ناراحت شدم ولی به هر حال تقدیر است.
از بازی در نمایش"پری" و تجربه تئاتر بگویید.
من تئاتر را خیلی دوست دارم. تئاتر چیزهای زیادی به آدم اضافه میکند. من کوچولو هم که بودم در اصفهان تئاتر کار میکردم. یادم است در تالار تئاتر اصفهان و در مدرسه تئاتر کار میکردم و علاقه زیادی به تئاتر داشتم. شما از تئاتر تجربه به دست میآورید و بعد آن را میبرید در تلویزیون و سینما خرج میکنید. نفس به نفس تماشاچی بودن خیلی برای من جذاب است. تئاتر بسیار لذتبخش است. دوست دارم تئاتر خوب کار کنم. "پری" هم تئاتر خوبی بود. من در این نمایش چند نقش را بازی میکردم و آن تبدیل شدن از یک نقش به نقش دیگر برایم جذاب بود.
پس از نمایش "پری"، نمایش دیگری کار نکردید؟
خیر.
من بهعنوان یک تماشاگر نمایش "پری" را خیلی دوست داشتم.
استقبال خوبی از نمایش "پری" صورت گرفت. من یادم است که هر شب سالن پر میشود و مردم روی زمین مینشستند. تجربه لذتبخشی بود و کاش ادامه آن را میرفتیم.
برای شما تصویر جذابتر است یا تئاتر؟
برای من فرقی ندارد. من نقش خوب را بیشتر ترجیح میدهم، منتها در تصویر یک جذابیتهایی وجود دارد که نمیشود از آن فرار کرد. تئاتر همان لحظه است و تمام میشود ولی تصویر ثبت میشود و شما 10 یا 20 سال دیگر میتوانید آن بازی که کردید را ببینید. هر دوی آنها جذابیتهای خودشان را دارد. از نظر من هیچ فرقی نمیکنند ولی به هر حال تفاوت آنها از زمین تا آسمان است.
برای انتخاب نقش چه چیزی برای شما اهمیت دارد؟
دوست دارم نقشی باشد که وقتی فیلمنامه را میخوانم همان موقع بگویم اینجا را چطور بازی کنم و چقدر اینجا سخت است. نقشی باشد که من را به فکر فرو ببرد و ذهنم را درگیر کند. علاوهبر این مسئله، طبیعتاً کارگردان و نویسنده کار هم مهم هستند. اینکه چه کسی قرار است روبرو و در کنار شما بازی کند هم مهم است ولی نمیشود همه را با هم داشت. بالأخره باید اهم فالاهم کرد. گاهی پیش میآید نقش خوب است ولی شما کست بازیگران را دوست ندارید و گاهی کست بازیگران خوب است ولی شما نقش را دوست ندارید. در نهایت با آن کنار میآیم.
شما با سریال "آوای باران" دیده شدید. چطور شد که به آن سریال اضافه شدید و پس از پخش سریال چه بازخوردهایی گرفتید؟
من فیلم "آمین خواهیم گفت" را بازی کرده بودم و این فیلم در جشنواره اکران شده بود. آن موقع دیگر کار منشی صحنه نمیکردم چون با خودم گفتم تجربههایی که باید به دست میآوردم را به دست آوردهام و دیگر کافی است. من با آقای علی مرعشی سر یک کاری در آبادان همکاری کرده بودم. یک روز ایشان تماس گرفت و گفت آقای سهیلیزاده دنبال یک بازیگر در فیزیک شما میگردد. وقتی به دفتر آقای سهیلیزاده رفتم بسیار ناامید بودم. ایشان از من تست گرفتند و بسیار ناخودآگاه شخصیت "باران" را بازی کردم. نقش دختری را بازی کردم که سر چهارراه دارد سیدی میفروشد و پدرش را گم کرده است. اصلاً نمیدانم چطور به من الهام شده بود که این نقش را بازی کنم. همان موقع تست را به آقای سهیلیزاده نشان دادند و ایشان گفتند شما برای نقش یک سریال ما انتخاب شدهاید، منتها باید یک سری کارها را انجام بدهید. من وزن زیادی نداشتم ولی از آنجایی که صورتم گرد است به من گفتند که باید وزن کم کنید چون صورت باران باید یک صورت نحیف و زجر کشیده باشد. الآن 50 کیلوگرم هستم و آن موقع کمتر هم بودم. من در هفت روز هفت کیلوگرم کم کردم. مدام میدویدم و آب کرفس میخوردم. بچه بودم و خیلی به خودم ظلم کردم. بعد از چند روز به دفتر آقای سهیلیزاده رفتم و ایشان به من گفت گریم کردهای؟! گفتم شما خودتان گفتید لاغر کنم. گفت من حالا یک چیزی گفتم (با خنده). فکر میکنم آقای سهیلیزاده آن موقع فهمیدند که من چقدر عاشق این کار هستم و کارم را دوست دارم. خوشبختانه نتیجه آن را هم گرفتم.
اگر به عقب برگردید دوباره میپذیرید که در هفت روز هفت کیلوگرم وزن کم کنید؟
من برای نقش "اصغر فرشته" از موهای بلندم گذشتم. برای یک زن سخت است که از موهای خودش بگذرد ولی من کاملاً موهایم را تراشیدم. مسعود عربی گریمور ما صبح به صبح به مجری خانم میگفتند با موچین روی سر من قداره در بیاورند. من از موهایم گذشتم، وزن کم کردن که چیزی نیست. مهم این است که عاشق باشید. وقتی عاشق باشید هر کاری میکنید.
زمانی که سریال "آوای باران" پخش شد چه بازخوردهایی گرفتید؟
باورم نمیشد اینقدر مخاطب داشته باشد. زندگی کاری من یک شبه عوض شد. وقتی سریال "آوای باران" پخش شد و من از در خانه بیرون آمدم همه چیز عوض شده بود. من یکبار در فرودگاه بودم که داشت "آوای باران" پخش میشد و آنجا آنقدر همه با لذت داشتند فیلم را میدیدند که من فهمیدم کار چقدر گرفته است. همه داشتند از پروازشان جا میماندند (با خنده).
کمی از سریال "شاهرگ" بگویید. چطور به این سریال اضافه شدید؟
امیر سلیمانی در سریال "آوای باران" برنامهریز بود و ما در این سالها با همدیگر ارتباط کاری داشتیم. یک روز ایشان تماس گرفتند و گفتند خانم زارعی ما یک چنین نقشی داریم. من به دفتر ایشان رفتم و با آقای اشکذری، کارگردان فیلم صحبت کردم و متوجه شدم این نقش متفاوت است و من را قلقلک میدهد. بعد با آقای شفیعی صحبت کردم. همه با همدیگر به این نتیجه رسیدیم که نقش "فریبا" قسمت من است و من باید "فریبا" را بازی کنم. اینطور شد که به سریال "شاهرگ" اضافه شدم.
با توجه به اینکه شما پس از سریال "آوای باران" یک مدت بازی نداشتید که مردم شما را ببینند، بازخورد مردم از دیدن "شاهرگ" چطور بود؟
بیشترین بازخوردی که داشتم این بود که مردم باورشان نمیشد آن دختر مظلوم، زجر کشیده و بدبخت الآن آمده و دارد ظلم میکند. بیشتر این تفاوت برایشان جذاب بود. مثلاً خود خانوادهام میگفتند انگار این شخصیت به تو نشسته بود. وقتی یک نقشی را بازی میکنید که بازخورد زیادی دارد، شاید برای بیننده پذیرفتن آن سخت باشد ولی بیشترین بازخورد آن، تفاوتش بود. برای خودم نیز تفاوتی که داشت جذابش کرده بود.
چه چیز خود نقش از همه چیز جذابتر بود؟
فریبا یک مادری است که از آبادان میآید و به خانه پسرعمه خودش میرود. ابتدا به معنای واقعی یک مادر بود و آدم اصلاً به او شک نمیکرد ولی جلوتر که میرفتیم کمی به او مشکوک میشدیم و در نهایت متوجه میشدیم او یک عامل نفوذی است. شخصیت فریبا پر از لایههای پنهان بود. این چند بعدی بودن و تغییر ناگهانی او برای من خیلی جذاب بود. یک نقش تقریباً خاکستری بود که کم کم به سمت روشن شدن پیش میرفت. نقش سیاه صرف نبود و من از آن خوشم میآمد. برای من چالشبرانگیز بود. اینکه یک زن از مادر بودن خود میگذرد و بچه توی شکمش را سقط کرده و بچه دیگر خود را رها میکند. پس از سکانسهای آخری که داشتم بازی میکردم، اینقدر به غمهای این زن فکر میکردم که سردرد میگرفتم. اینکه تو یکی از بچههایت را سقط کردی و بچه دیگر را رها کردهای. پدر و مادرت فکر میکنند تو مُردهای و شوهرت را از دست دادهای. از طرفی سازمان دنبالت است و از طرف دیگر تحت بازجویی هستی. خواهرت دارد انتحاری میزند و تو باید او را کمک کنی. اصلاً نمیدانی اعدام میشوی یا نه. هیچ آیندهای برای خودت متصور نیستی. این مسئله من را از نظر روحی عذاب میداد. من عذابهای بازیگری را خیلی دوست دارم. دیوانهام؟ (با خنده).
عشق به بازیگری همین است. وقتی آدم به یک کاری علاقه دارد طبیعتاً یک سری از سختیها را به جان میخرد. نمونهاش همین کوتاه کردن مو که به قول خودتان برای خانمها سخت است. چیزهایی که تعریف میکنید دارد ما را به این سمت میبرد که چقدر نقش شما در سریال "شاهرگ" چالشبرانگیز بوده است.
اگر یک نقشی چالشبرانگیز نباشد چرا باید آن را بازی کنی؟ واقعاً چه دلیلی دارد؟ من برای همه بازیگران احترام قائل هستم ولی یک سری از بازیگران هستند که در فیلم سینمایی، سریال و تئاتر بازی میکنند ولی فقط لباسشان تغییر میکند، وگرنه حرف زدن، راه رفتن و نگاه کردنشان همان است و تغییر نمیکند. در این صورت چرا باید آن نقش را بازی کنید؟ چرا باید جای یک نفر دیگر را تنگ کنید؟
بازی کردن در نقش یک دختر که عضو گروه منافقین است چه چالشهایی داشت؟
"فریبا" یک مادری بود که وارد سازمان شد ولی از یک جایی به بعد پشیمان شده بود. نه دیگر در سازمان جایی داشت و نه این طرف. به آدمهایی که توبه میکنند تواب میگویند. شاید فریبا نامهایی که در زندگی واقعی وجود داشتند، در زندگیشان دچار عذابهای عجیب و غریب شده باشند. بسیاری از آنها ناخواسته وارد این گروه شدند و نمیدانستند چه سرنوشتی در انتظار آنها است. اینکه بخواهید به آنها فکر کنید و آنها را وارد قالب نقش کنید خیلی سخت است.
دو، سه سال پیش فیلم "هایلایت" را بازی کردید که در جشنواره هم بود. اکران این فیلم به چه صورت خواهد بود؟
فکر میکنم قرار است اکران آنلاین شود. سال گذشته در نوبت اکران بود که به کرونا خوردیم و الآن در نوبت اکران آنلاین است. دقیق نمیدانم ولی آخرین خبری که از "هایلایت" داشتم این بود.
در سیستم اکران آنلاین فیلم دیدهاید؟
من در چند وقت اخیر فیلم ندیدهام. هم سرکار بودم و هم به خاطر شرایط زندگیام از فیلم دیدن دور شدم.
برای دیده شدن سینما بهتر است یا تلویزیون؟
برای شهرت تلویزیون بهتر است چون با روشن کردن یک دکمه از همه جای ایران شما را میبینند. خانمی که در خانه دارد آشپزی میکند هم شما را میبیند. طبیعتاً مخاطبین تلویزیون گستردهتر است ولی سینما مخاطبان خاصتری دارد. آنقدر دغدغههای زندگی بالاست که شاید هر کسی سینما نرود ولی سینما جذابیتهای عجیب و غریبی دارد. به نظر من نوع بازی کردن در سینما خیلی با تلویزیون فرق دارد.
چرا؟ هر دوی آنها تصویر هستند.
بله، ولی قاببندیها و میزانسنها خیلی عجیب غریب است. شما در تلویزیون شاید باید کمی زیادتر بازی کنید ولی در سینما در انتقال حس باید کمی خسیستر باشید. من اینطور احساس میکنم.
در واقع بازیهایی که از شما در تلویزیون دیدیم پررنگتر بوده است.
طبیعتاً نوع دکوپاژ، قاببندی و مدیا اینطور میطلبد. شما در سریال یک زمانی دارید که با خودتان میگویید در فلان سکانس این کار را انجام میدهم ولی در سینما بسیار موجزتر است. شاید زمان بازی شما در سینما 10 دقیقه باشد و شما باید بتوانید تمام پتانسیل خود را در همان 10 دقیقه نشان بدهید و نقش را واقعی کنید. بازی در این شرایط سختتر میشود.
اشاره کردید که در دوران دانشجویی چند فیلم کوتاه ساختهاید. آیا هنوز هم این دغدغه را دارید که کارگردانی کنید؟
بله. دغدغه اولیه من بازیگری است ولی حتماً در آینده کارگردانی هم میکنم. فیلم کوتاه را خیلی دوست دارم و اگر یک سری از کارهایم را انجام بدهم، در اولین فرصت حتماً فیلم کوتاه میسازم. در آینده حتماً کارگردانی را انجام میدهم چون آن را دوست دارم. کارگردان خالق اثر است و میداند که چه قابی میخواهد ببندد. شما در بازیگری گاهی حرص میخورید. مثلاً برای ضبط یک پلان ریل میچینند ولی شما دلتان میخواهد دوربین ثابت باشد چون فکر میکنید اگر دوربین ثابت باشد بهتر میتوانید بازی کنید، اما اگر کارگردان باشید خودتان تصمیم میگیرید چهکار کنید. این حس جذاب است. شما در کارگردانی خالق اثر هستید و همه نظرات شما در فیلم اجرا میشود. من این حس را خیلی دوست دارم.
در فیلمی که کارگردانی کنید بازی هم میکنید؟
اولش نه ولی بعداً بازی هم میکنم. ابتدا میخواهم حواسم به کارگردانی باشد ولی کمی که راه افتادم بازی هم میکنم.
از بین نقشهایی که تاکنون بازی کردهاید با کدام نقش ارتباط بیشتری برقرار کردید؟
همه نقشها را دوست داشتم. واقعاً اگر دوستشان نداشتم آنها را بازی نمیکردم. از آنجایی که زمان طولانیتری را با باران زندگی کردم علقه بیشتری به باران دارم. هنوز یک قسمتهایی از باران با من است. هنوز که هنوز است وقتی به سر چهارراهها میرسم، بارانهایی را میبینم که مظلومانه دارند کار میکنند. وقتی این صحنه را میبینم یاد باران میافتم و احساس میکنم من هم سر چهارراه هستم، در صورتی که در ماشین خودم نشستهام و منتظر هستم چراغ سبز شود و بروم ولی آنها منتظر هستند که هیچوقت چراغ سبز نشود. این تفاوت بسیار دردناک است. امیدوارم هیچ کودک کاری وجود نداشته باشد. امیدوارم بتوانم یک موسسه بزرگ برای کودکان کار بزنم و فقط بگذارم در آنجا بازی کنند. نمیخواهم درس بخوانند و فقط به آنها میگویم بازی کنند. میگویم آنقدر خودتان را تخلیه کنید که وقتی بزرگ شدید حسرت چیزی را نداشته باشید. امیدوارم خدا این قدرت و وقت را به من بدهد که حتماً این کار را انجام بدهم.
امیدوارم هیچ کودک کاری در جهان نباشد. واقعاً درد زیادی پشت آن وجود دارد. آرزوی بسیار قشنگی است و امیدوارم سریعتر برآورده شود. بهترین فیلمی که تاکنون دیدهاید کدام فیلم بوده است؟
بدون فکر کردن فیلم "بر باد رفته". شاید بهترین فیلم نبوده ولی بهترین فیلمی است که آن را دوست دارم.
چرا؟
فکر میکنم 20-30 بار آن را دیدهام. هر وقت حالم خوب است آن را میبینم و هر وقت حالم بد است دوباره آن را نگاه میکنم. الآن اگر گوشی من را بگردید، تمام سکانسهای فیلم "بر باد رفته" و عکسهای ویوین لی و کلارک گیبل وجود دارد. شخصیت ویوین لی خیلی برای من جذاب است. واقعاً یک شاه نقش است. چقدر خدا او را دوست داشته که آن نقش را بازی کرده است. ابتدا یک دختر مغرور و از خود راضی است ولی هر چقدر فیلم جلوتر میرود به یک پختگی میرسد و همه چیز را جمع و جور میکند، مادر میشود، عاشق میشود و لجبازی میکند. یک بازیگر غیر از اینها چه چیزی میخواهد که در یک نقش وجود داشته باشد؟ شخصیت کلارک گیبلهم عجیب غریب است.
اگر آن نقش را به شما پیشنهاد میدادند میتوانستید از پس آن بربیایید؟
ای کاش واقعاً این نقش در سینمای ما نوشته میشد. حتی یک سوم آن نوشته میشد. واقعاً شاهکار است.
میگویند شما عاشق مریل استریپ هستید ولی میدانم که داستین هافمن را خیلی دوست دارید. چرا؟
چون واقعاً عاشق هستند. مریل استریپ و داستین هافمن هر نقشی که بازی میکنند با نقش قبلیشان فرق دارد. آنها طراحی شخصیت میکنند. داستین هافمن در کدام فیلم شبیه فیلم دیگرش راه رفته و نگاههایش شبیه همدیگر بوده است؟ در فیلم "مرد بارانی" یک پلان لانگ شات وجود دارد که هافمن راه میرود. مگر میشود برای آن شخصیت آنطوری راه رفتن را طراحی کرد؟ اینقدر دغدغهمند است که نگاه کردن، حرف زدن، دیالوگ گفتن و ریاکشنهایش در هر فیلم متفاوت است. یا مریل استریپ در فیلم "بانوی آهنین" را ببینید. چقدر یک زن میتواند برای اسکار کاندید شود؟ او رکورد خودش را زده است. واقعاً آنها عجیب و توانا هستند. آنها عاشق کارشان هستند و در تمام زندگی روی کارشان تمرکز کردهاند. من راجع به بیوگرافی زندگیشان خیلی مطالعه میکنم. آنها خیلی با ما متفاوت هستند.
یکی از فیلمهایی که من به شدت دوست دارم فیلم "پاپیون" است. به نظرم همه چیز آن و خصوصاً موسیقی آن درست است. یکی از نکات بولد فیلم "پاپیون" موسیقی آن است.
سکانس آخرش فوقالعاده است. چقدر آن فیلم را ببینید ولی برای شما تکراری نشود؟ ما فیلمهایی داریم که حتی یک بار هم نمیتوانیم آن را ببینیم. مگر میشود موسیقی فیلم "پاپیون" را گوش کرد و مو به تن آدم سیخ نشود.
صحبت از موسیقی شد. نظرتان راجع به موسیقی سریال "شاهرگ" چیست؟
آقای سالار عقیلی را خیلی دوست دارم. به نظرم موسیقی ایشان روی سریال نشسته بود. همان ابتدا که گوش دادم با آن حس گرفتم. حالا باید ببینیم نظر بینندهها چیست. سالار عقیلی یک شخصیت و وقاری دارند. من از شخصیتهای سنگین خیلی خوشم میآید.
یک علاقهای هم به فوتبال و فوتسال دارید. آیا بازی هم میکنید؟
زمانی که در اصفهان زندگی میکردم در تیم فوتسال سپاهان بودم. اگر بازیگر نمیشدم حتماً به سمت ورزش میرفتم.
در کدام پست بازی میکردید؟
فوتسال چرخشی است ولی علاقه من بیشتر به حمله کردن است. وقتی وارد دانشگاه شدم و مشغول تحصیل و کار شدم، از ورزش فاصله گرفتم ولی الآن هرازگاهی در تیم فوتسال هنرمندان جمع میشویم و بازی میکنیم. اگر جایی باشد بازی میکنم. مثلاً با برادرانم خیلی فوتبال بازی میکنم.
به صورت مداوم مشغول قلمزنی هم هستید. درست است؟
مداوم نیست. آدم هر وقت که از دنیا سیر میشود و حالش بد است، دوست دارد یک اتفاقی را رقم بزند و یک زایشی صورت بگیرد. آن قلم و چکش را بردارد و روی مس خام بزند تا یک زایشی اتفاق بیفتد. مثل شعر گفتن میماند. برخی از افراد وقتی حالشان خوب یا بد است مینویسند. من هم وقتی دچار یک حسی میشوم قلم و چکش را برمیدارم و کار میکنم. این کار را دوست دارم ولی مدام انجامش نمیدهم. قلمزنی شغل پدری من است. ایشان یکی از اساتید برتر قلمزنی هستند. من با صدای قلم و چکش بزرگ شدهام. در میدان نقش جهان اصفهان دیدهام و صدای آن مدام در گوشم است. هرازگاهی برای خودم قلمزنی میکنم ولی مطمئناً کارهایی که من میزنم مانند کارهایی که پدرم میزند نیست.
پیشنهادی جدیدی دارید؟
پیشنهاد یک سریال داشتم ولی چون درگیر یک پروژه سینمایی بودم نتوانستم در آن حضور داشته باشم. در یک فیلم سینمایی حضور دارم که خود گروه به وقتش اعلام میکند.
چیزی هست که در گفتوگو به آن اشاره نکرده باشیم و بخواهید بگویید؟
فکر میکنم جامع و کامل با همدیگر صحبت کردیم. فقط آرزوی سلامتی و دل خوش را برای همه دارم. امیدوارم همه آرامش داشته باشند. امیدوارم هر کسی به هر شغلی که دوست دارد برسد. حال سینما، تلویزیون و تئاتر خوب باشد. تئاتریها در حال حاضر خیلی گناه دارند. بسیاری از آنها درآمدشان فقط از تئاتر است ولی الآن تئاتر و سینما تعطیل شده است. امیدوارم کرونا برود و زندگی همه آدمها به روال قبل برگردد.