جستجو در سایت

1398/08/24 00:00

رسوایی جشنواره

رسوایی جشنواره

اینکه بگوییم همین که یک کارگردان زن ایرانی جرأت کرده روی چنین موضوع دردناکی دست بگذارد کافی است کاملا حرفیست اشتباه.هر شخصی باید روی موضوعی دست بگذارد که پتانسیلش را دارد.اگر کارگردانی نمی‌تواند تصاویر شلوغ و شخصیت های فراوان را جمع و جور کند،چه اصراری است که این کار را انجام دهد؟شیار ۱۴۳ فیلمی بود که ابعاد کوچکی داشت و می‌شد به راحتی آن را جمع و جور کرد.شخصیت های کم تعداد و لوکیشن محدودش کار را برای نرگس آبیار به شدت ساده کرده بود و همین موجب شد که بتواند فیلمی درخور را تولید کند.اما اینجا لوکیشن های وسیع با نما های باز و بانک شات های متعدد عملا باعث شده تا آبیار تسلط خودش بر کارگردانی اثر را کاهش داده و درنتیجه با فیلمی شدیدا درهم و برهم طرف هستیم که قبل از اینکه بخواهد چیزی خلق کند تمام می‌شود.اغراق شدید در به تصویر کشیدن استان سیستان و بلوچستان و کشور افغانستان و ادعای بازگو کردن مشکلاتشان کار فیلم را در همان دقایق حضور در سیستان و بلوچستان یک سره می‌کند.فیلم مشکلات استان ما را به تصویر نمی‌کشد،بلکه مشکلات موجودی به نام فائزه را به تصویر می‌کند.عبدالمالک داستان برای هیچ کسی جز خانواده فائزه خطرناک نیست.تمام پلیدی او فقط به صورت یک ویدیو ۱۰ دقیقه‌ای به تصویر کشیده می‌شود که تازه او در آنجا هم حضور ندارد.اینکه او شهاب را گول بزند که فیلم مرگش را با اشتیاق خودش ثابت کند،اول حماقت خودش را به تصویر می‌کشد و بعد حماقت شهاب را.یعنی واقعا عبدالمالک اینقدر نحیف است که نمیتوامد یک جوان بی عرضه را بکشد؟تصویری که اینجا از عبدالمالک میبینیم بسیار فانتزی است که فقط در نحوه حرف زدن به آن عبدالمالکی که در واقعیت میشناسیم شبیه است.

خوشبختانه فیلم آبیار خالی از نقاط قوت نیست.در کمال تعجب باید گفت که در اینجا شاهد اولین بازی خوب از طرف الناز شاکردوست هستیم.بازی او هرچند بی ایراد نیست و در برخی لحظات کاملا از کنترل خارج می شود که بازهم نشان از ضعف کارگردانی دارد،اما به هر حال بسیار چشم نواز است و برای اولین بار می‌شود از حضورش روی پرده نقره‌ای لذت برد.البته که شاکردوست تنها نیست.تمام بازیگران فیلم بهترین بازی های زندگیشان را انجام داده‌اند.سیر تکامل هوتن شکیبا از حبیب به حمید هنوز هم یکی از عجایب خلقت است.اینکه او چطور توانسته از پس چنین نقش دشواری بر بیاید واقعا نشان از توان فوق‌العاده او در بازیگری می‌دهد.جای تعجب دارد که چطور یه همچین استعدادی باید حالا کشف شود.یا آرمین رحیممان که حق مسلم جایزه بهترین مکمل مرد بود.علاوه بر بازیگران موسیقی متن اثر هرچند که کیلومتر ها با استاندارد های جهانی فاصله دارد؛ولی تعلیق مدنظر کارگردان را که خودش در انجامش ناتوان بود را منتقل می‌کند.

فیلمنامه اثر یک ویرانه واقعی است.در طول داستا نه شخصیتی خلق می‌شود و نه ارتباطی.عملا تا چهل دقیقه پایانی داستانی روایت نمی شود.همین باعث می‌شود علی رغم این ریتم تند در کارگردانی،داستان اثر بسیار خسته کننده به نظر برسد.همین تضاد می‌تواند عادی ترین بیننده سینما را از خود براند.نمیدانم هیئت داوران هنگام انتخاب شبی که ماه کامل شد دقیقا چه معیاری را در نظر گرفتند.خانواده محترم فائزه و شهاب قطعا آدم های بزرگی هستند.ولی آنها نمی‌دانند که این فیلم یک توهین آشکار به شعور آنهاست؟مخصوصا شعور فرزندانشان.شهاب می‌خواهد از ایران برود که کار پیدا کند!!!!آن هم به کجا؟به پاکستان!!!فائزه عاشق حمید می‌شود چون به خاطر او یک نفر را کتک می‌زند!!!این از انگیزه های کاراکتر ها.در تمام طول فیلم،اوج رومانی فائزه و حمید نه دیالوگ هایشان است و در رفتارشان.فقط لبخند.اصلا فیلم نمی‌تواند نشان دهد که چطور می‌شود یک دختر با اصل و نسب تهرانی عاشق یک مغازه دار لته زاهدانی می‌شود؟یا انگیزه های مادر حمید.اصلا این آدم در داستان چه می‌کند؟پدر و برادران حمید در داستان چه می‌کنند؟دیوانه شدم از بس ایراد گرفتم.

درنهایت تماشای شبی که ماه کامل شد تنها نکته مثبتش،آشنایی حداقلی با موجودات کثیفی به نام طایفه ریگی است که هرچند فیلم ذره‌ای از جنایاتشان را به تصویر نمی‌کشد،ولی خب از هیچ که بهتر است.