چه نکاتی از زندگی مرلین مونرو در فیلم بلوند نشان داده نشد؟
اختصاصی سلام سینما- کشف اینکه چه چیزی در فیلم «بلوند»(Blonde) واقعیت است و چه چیزی تخیلی است، به دلیل اینکه منبع اصلی فیلم زندگی واقعی مرلین مونرو نیست، پیچیدهتر میشود؛ اما بازتصور تخیلی جویس کارول اوتس از آن زندگی در رمانی به همین نام در سال 2000 که خود اوتس گفته است یک بیوگرافی یا حتی یک رمان بیوگرافی نیست، بلکه "تقطیر" زندگی ستاره است، آورده شده است.
به هر حال، ما واقعیت و تخیل را مطرح میکنیم.
«بلوند»(Blonde) نتفلیکس یک فیلم زندگینامهای مبتنی بر حقایق زندگی یکی از بزرگترین نمادهای هالیوود است و به صورت عمقی در روح او نفوذ میکند؛ این فیلم تا حد زیادی به ادای احترام پابلو لارن به یکی دیگر از بلوندهای نمادین یعنی پرنسس دایانا شباهت دارد.
این سبک تداعیکننده است و از عناصری مانند فانتزی، رویا، کنایههایی از افسانهها، تصدیق داستان و کاوشی در پیشبینیهای اسطورهای استفاده میکند.
هر دو فیلم قهرمانان خود را بهعنوان کلاه قرمزیهای حساسی نشان میدهند که در جنگلی پر از گرگ میگردند، همیشه دست کم گرفته شده و توسط قراردادهای قدیمی محدود شدهاند. از زمان مرگ نابهنگام آنها، حقایق تاریخی هر دو داستان در هالهای از تئوریهای توطئه و بهرهبرداری تجاری پوشانده شده است (هر دو الهامبخش یک تک آهنگ موفق از التون جان هستند).
1- آیا مونرو در یک رابطهی سه نفره بود؟
مرلین (آنا د آرماس) در حین گذراندن کلاسهایی در حلقه بازیگران در لسآنجلس، با دو دانشآموز به نامهای چارلی «کاس» چاپلین جونیور و ادوارد جی رابینسون جونیور که هر دو بازیگر مشتاقی هستند که در سایه پدران مشهورشان مبارزه میکنند، ملاقات میکند.
این دو مرد به همان اندازه که خود مرلین آزاد، پریشان و زیبا است، با هویت واقعی او ارتباط برقرار میکنند؛ آنها مانند بسیاری از مردانی که مرلین مونرو را ملاقات میکنند، کور نمیشوند.
این رابطه یک رابطه سه طرفه سرگرمکننده و پرشور است که در آن مرلین واقعاً میتواند خودش باشد. حتی پس از پایان، آنها در طول زندگی او دوست باقی میمانند (اگرچه او نمیداند که چگونه آنها گاهی اوقات به اعتماد به نفس او خیانت میکنند).
این مسئله تا حد زیادی اختراع است.
در واقع چاپلین و رابینسون به عنوان دگرباش یا حتی ترنس شناخته نمیشدند، چه رسد به اینکه با هم در رابطه باشند.
هیچ مدرکی مبنی بر اینکه رابینسون چیزی بیش از آشنایی با مونرو بوده وجود ندارد، اگرچه شایعاتی مبنی بر رابطه کوتاه بین مونرو و چاپلین در برگههای رسوایی هالیوود منتشر شد.
این شایعات توسط خود چاپلین در کتاب خاطراتش در سال 1960 تأیید شد، که در آن نوشت: «یکی از دختران جوانی که در آن زمان با او رابطه داشتم [1947]، 21 ساله، جذاب، ریزه اندام و بازیگر ناشناخته سینما به نام نورما جین دوگرتی بود که با فاکس قرن بیستم قرارداد داشت».
با این حال، چاپلین ادامه داد: «از نقطه نظر حرفهای، کاملاً ضروری بود که او در کنار انواع ستارههای سینما دیده شود تا روزنامهها علاقهمند شوند که به او اشاره کنند. نتیجه این شد که بین ما فاصله افتاد و من چندین سال است که او را ندیدهام.»
بر اساس برخی گزارشها، جدا شدن مونرو از ستارههای سینما برای تبلیغات نبود که این رابطه را از بین برد، بلکه چاپلین بود که او را در رختخواب با برادرش سیدنی دید.
مونرو مطمئناً در سالهای بعد با رابینسون دوباره آشنا میشود، زمانی که او نقش کوچکی به عنوان یک گانگستر در فیلم «بعضیها داغش را دوست دارند»(Some Like It Hot) داشت. با این حال، فیلم این قسمت را حذف میکند و پیشنهاد میدهد که هرگونه تماس بعدی پس از پایان رابطه فیزیکی از طریق پست باشد.
طبق این فیلم، رابینسون کمی قبل از مرگ مرلین با خبر فوت چاپلین تماس گرفت. در واقع، چاپلین نزدیک به شش سال از مونرو بیشتر عمر کرد.
متأسفانه، چاپلین و رابینسون واقعی به اندازه بازیگرانی که نقش آنها را بازی میکنند (به ترتیب خاویر ساموئل و ایوان ویلیامز) جذاب نبودند.
2- آیا مادر مونرو بیمار روانی بود؟
در این فیلم، نورما جین کوچولو با مادر مطلقهاش، گلدیس (جولیان نیکلسون) زندگی میکند که مرتباً دخترش را مورد ضرب و شتم قرار میدهد و ورود او را به خاطر وادار کردن پدر نورما جین که با شخص دیگری ازدواج کرده بود، سرزنش میکند. رفتار گلادیس به طور فزایندهای نامنظمتر میشود، از جمله قرار دادن نورما جین در ماشین و رانندگی به سمت آتش سوزی با لباس خواب، تا اینکه در نهایت سعی میکند کودک را در وان حمام غرق کند و پس از آن به یک مؤسسه دولتی برای بستری شدن در بیمارستان متعهد میشود. نورما جین بعد از اینکه در خانهاش را میزند برای مدتی توسط یک همسایه مهربان پذیرفته میشود؛ اما در نهایت به یک یتیمخانه منتقل میشود.
مادر مونرو، گلادیس بیکر، سابقه بیماری روانی داشت. در واقع، پدر و مادر گلادیس هر دو در مؤسسات حبس بیماران روانی جان خود را از دست دادند و برادرش نیز با خودکشی درگذشت. بیکر در ژانویه 1934 دچار یک فروپاشی روانی شد و تشخیص داده شد که به اسکیزوفرنی پارانوئید مبتلا شده است، پس از آن او تا پایان عمر در مؤسسات رفت و آمد میکرد.
پس از فروپاشی گلادیس، مونرو توسط دوست صمیمی مادرش، گریس گدارد که سرپرست قانونی او شد، پذیرفته شد. با این حال، او پس از چند ماه آنجا را ترک کرد؛ زیرا شوهر گدارد او را مورد آزار و اذیت قرار داد، قسمتی که از فیلم حذف شد. او قبل از اینکه در نوجوانی با یکی از دوستان گدارد معروف به «خاله آنا» زندگی پایدارتری پیدا کند، با خواهرشوهر مادرش و سپس به خانه یتیمان لسآنجلس نقل مکان کرد. در سال 1946، پس از مرخص شدن از بیمارستان، گلادیس برای پیوستن به دخترش پیش از ناپدید شدن دوباره به آنجا آمد.
این اولین باری نبود که مونرو به سرپرستی گرفته شد. گلادیس دخترش را زمانی که تنها 2 هفته داشت به خانوادهای سپرده بود. مونرو تا هفت سال بعد در این محیط نسبتاً پایدار و امن ماند تا سال 1933، زمانی که مادر رضاعی او بیان کرد که مادر و دختر باید دوباره به هم برسند. ارتباط این بازیگر با مادرش، همانطور که فیلم به تصویر میکشد، در طول زندگیاش پراکنده بود، اما وقتی نام هنری خود را انتخاب کرد، نام خانوادگی مادربزرگ مادریاش، مونرو را انتخاب کرد.
3- آیا مونرو به پدرش وابسته بود؟
گلادیس به نورما جین کوچک عکسی از یک مرد خوش تیپ نشان میدهد و میگوید که او پدر دختر است، اما او هرگز نمیتواند به آن اشاره کند؛ زیرا او ازدواج کرده است و مردم میدانند که او نامشروع است. او فاش میکند که او همچنین در "استودیو" کار میکرد؛ اما از گفتن نام دختر خودداری میکند. این فیلم نشان میدهد که ستون اصلی زندگی عاطفی مرلین جستوجوی این پدر گمشده و میل به جلب عشق او بود، از این رو او با مردان مسنتر ازدواج کرد و آنها را با فقدان ظرافت مشخص «بابا» نامید.
در واقع، گلادیس زمانی که مونرو به دنیا آمد با مارتین مورتنسن ازدواج کرد و این نام خانوادگی در شناسنامه اوست (اگرچه او با نام نورما جین بیکر غسل تعمید داده شده بود)، بنابراین نامحرم تلقی نمیشد. با توجه به شواهد DNA که در مستندی در سال 2022 در تلویزیون فرانسه فاش شد، پدر واقعی مونرو چارلز استنلی گیفورد، رئیس گلادیس در استودیوهای RKO است، جایی که او به عنوان تدوینگر فیلم (نه بازیگر، همانطور که فیلم نشان میدهد) کار میکرد.
در مورد داشتن عقده پدری مونرو، او دو شوهر داشت که به میزان قابل توجهی مسنتر بودند، چندین بار تلاش کرد تا پدرش را از طریق ویلیام جی ردیابی کند. «سالها فکر میکردم داشتن پدر و ازدواج به معنای خوشبختی است»، اما هیچ مدرکی وجود ندارد که او به اندازهای که فیلم نشان میدهد ثابت قدم باشد.
4- آیا جو دیماجیو آزارگر بود؟
مرلین توسط جو دیماجیو، یانکی بازنشسته و قهرمان ملی بیسبال جذب میشود. او قول میدهد که از او محافظت کند و به او زندگی عادی و خانواده بدهد. با این حال، مونرو تبدیل شدن به مامان ایتالیایی مورد نظر دیماجیو را دشوار میبیند (او نمیتواند آشپزی کند)، در حالی که مونرو به دلیل شخصیت والا و توجهی که از سوی مردان دیگر جلب میکند، تهدید میشود. در حین مشاجرات عصبانیتش به جوش میآید و او را میزند.
این تا حد زیادی درست است. دیماجیو که 12 سال از مونرو بزرگتر بود، سعی کرد حرفه خود را کنترل کند، او را از ایفای نقشهایی که باعث تقویت وجهه جسمی بلوند شده بود، منصرف کرد و او را تشویق کرد تا یک خانهدار تمام وقت شود. او همچنین از او میخواست که ملایمتر لباس بپوشد و در انظار عمومی از او پیشی نگیرد و اگر او این قوانین را زیر پا بگذارد، دی ماجیو که بعداً برای کنترل خشم تحت درمان قرار گرفت، مورد آزار فیزیکی قرار میگرفت.
پسرش، جو دیماجیو جونیور، به یاد میآورد که: «با صدای جیغ پدرم و مرلین از خواب بیدار شدم. بعد از چند دقیقه، شنیدم که مرلین از پلهها پایین میرفت و از جلوی در بیرون میرفت و پدرم دنبالش میدوید. به او نزدیک شد و موهایش را گرفت و تا نیمه او را به سمت خانه کشاند. او سعی میکرد با او مبارزه کند اما نتوانست.»
با وجود این، دیماجیو و مونرو پس از انحلال ازدواج 9 ماهه صمیمی باقی ماندند. هنگامی که مونرو درگذشت، دیماجیو بود که جسد او را شناسایی کرد، مراسم تشییع جنازه کوچک را ترتیب داد و سنگ قبر او را انتخاب کرد.
5- آیا مونرو سقط جنین داشته است؟
بلوند (با جزئیات وحشتناک) مرلین را در حال سقط جنین پس از جدایی از دو جونیور به تصویر میکشد، اگر چه این تصمیم او بوده و همانطور که فیلم نشان میدهد از ترس او مبنی بر اینکه بیثباتی ذهنی مادرش ممکن است ارثی باشد یا اینکه استودیو ترتیب داده است، به وجود آمده باشد. چند سال بعد، مرلین با نمایشنامهنویس آرتور میلر ازدواج کرد و از باردار شدنش هیجانزده میشود که در حالی که سینی را به یک پیک نیک ساحل میبرد، سقوط میکند و در نتیجه سقط میشود.
در واقع، مونرو در حالی که در سال 1956 با میلر ازدواج کرده بود، سقط جنین داشت، سپس در سال 1957 حاملگی خارج از رحم را از دست داد و به دنبال آن دومین سقط جنین در اواخر سال 1958 انجام شد. در مورد اینکه آیا او تا به حال یک یا چند سقط جنین داشته است، شواهد ملموس کمی وجود دارد، اما دوستانش به زندگینامهنویسان گفتند که این بازیگر رانده شده سقطهای زیادی داشته است؛ یکی از دوستان او عکاس ایمی گرین ادعا میکند که او دهها سقط داشته است.
6- آیا مرلین مونرو قربانی رئیس استودیو فاکس بود؟
این فیلم ملاقات هیجانانگیز مرلین با رئیس استودیو «آقای Z» را نشان میدهد؛ ملاقاتی که اگر به قراردادی با «استودیو» منتهی شود، ممکن است شکست بزرگ او باشد. او متوجه میشود که بهجای تستزنی، از او انتظار میرود که روی او فلاتیو اجرا کند. سپس به او تجاوز میکند. بعداً به او گفته میشود که این نقش را بر عهده دارد.
«آقای Z» احتمال زیاد داریل اف زانوک، رئیس فاکس قرن بیستم است - استودیو مونرو با آن قرارداد بست - که به دلیل «کنفرانسهای» خود با ستارههای بدنام مشهور شد و نیویورک تایمز آن را «عادت مستند شده» نامید. با این حال، به گفته آنتونی سامرز، زندگینامهنویس مونرو، «مونرو ملاقاتهای جسمی» را به یاد میآورد، اما این مسئله نشان نمیدهد که هیچ یک از آنها با زانوک بودهاند. در مصاحبههایی که با تقریباً 700 نفر انجام دادم، با چیزی مواجه نشدم که نشان دهد تهیهکنندهی هالیوودی به مونرو تجاوز کرده است.
در تصمیم خود برای نشان دادن او به عنوان یک قربانی، این فیلم از ایستادن مونرو در مقابل زانوک به محض اینکه قدرت ستارهای به دست آورد، حذف میشود. در آن زمان از بازیگران قراردادی انتظار میرفت که همانطور که به آنها گفته شده بود عمل کنند. او به مجله Life گفت: « هنرپیشه یک ماشین نیست، اما آنها با شما مثل یک ماشین رفتار میکنند».
پس از اینکه «آقایان موطلاییها را ترجیح میدهند»(Gentlemen prefer Blondes) ثابت کرد که پردرآمدترین فیلم فاکس تا به امروز بوده است، مونرو انتظار داشت بتواند نقشهایی را ایفا کند که طیف او را به عنوان یک بازیگر نشان میدهد. هنگامی که فاکس در یک پروژه متوسط به او پیشنهاد کرد که نقشی بور داشته باشد، فیلمنامه را با خطنگاری «آشغال» بر روی صفحه عنوان برگرداند و از حضور در فیلمبرداری امتناع کرد، در عوض به نیویورک پرواز کرد.
یک روباه خشمگین پروندههای قضایی متعددی را به راه انداخت و به روزنامهنگاران علیه او اطلاعرسانی کرد، اما مونرو روی موضع خود ایستاد. در ژانویه 1955، زانوک تسلیم شد، شکایتها را پس گرفت، دستمزدش را به 100000 دلار برای هر فیلم افزایش داد و به او قدرت داد تا فیلمنامه، کارگردان و فیلمبردار همه فیلمهایش را تأیید کند.
7- آیا مونرو با جان اف کندی رابطه داشته است؟
در این فیلم، کندی از مأموران سرویس مخفی میخواهد مرلین را به اتاق خوابش تحویل دهند تا از او سوءاستفاده کند. در حالی که جی. ادگار هوور، مدیر اف بی آی او را از طریق تلفن سرزنش میکند، رئیس جمهور (کاسپار فیلیپسون که نقش خود را از جکی لارین بازی میکند) به سختی به او سلام میکند قبل از اینکه بگوید باید او را دریافت کند. بعد از اینکه با او به اندازه یک عروسک بدون نیاز یا شخصیت خودش با احترام و محبت رفتار کرد، پشتش را برمیگرداند و ماموران او را بیرون میکشند.
شایعات و گمانهزنیهایی در مورد رابطهی مونرو با جان اف کندی تقریباً از لحظهای که او به یک ستاره بزرگ تبدیل شد، وجود داشت، گمانهزنیهایی که پس از آن که او با اجرای نفسگیر «تولدت مبارک» در حالی که لباس تنگ معروف در مدیسون اسکوئر گاردن به تن داشت، به شدت بالا گرفت. در حالی که هیچ مدرک قطعی وجود ندارد، توازن شایعات نشان میدهد که مونرو و کندی نوعی رابطه فیزیکی داشتند.
حتماً همدیگر را میشناختند. جری بلین، یکی از مأموران سابق سرویس مخفی در جزئیات کندی، به مردم گفت که زمانی که رئیس جمهور با مونرو در خانه پیتر لافورد در سانتا مونیکا در سال 1961 معاشرت کرد و سپس در یک مهمانی در نیویورک پس از گالا، با جی اف کی بود. با این حال، بلین گفت: «آنها تنها نبودند» و او «هرگز هیچ مدرکی دال بر رابطه ندید. اما، او گفت من نمیدانم پشت درهای بسته چه اتفاقی افتاده است.»
از سوی دیگر، تونی اوپیسیانو، دوست فرانک سیناترا و مدیر راه که به مونرو و جی اف کی نزدیک بود، با توجه به دانش خود اظهار داشت: «این یک امر جسمی آشکار است، و من انتظار دارم که احساساتی در طرف او وجود داشته باشد.» او گفت برای مونرو این چیزی بیش از یک پرتاب بود. او به او احترام گذاشت. او را تحسین کرد. او عاشق کاری بود که او با کشور انجام میداد ...اما قصد نداشت ازدواج [رئیس جمهور] را به هم بزند، بنابراین اجازه نمیداد تا این حد پیش برود؛ حتی اگر عمیقاً چنین احساسی داشت.
در مورد اینکه آیا بیش از یک یا دو شب بود، شکی وجود دارد. به گفته دونالد اسپتو، زندگینامهنویس مونرو، مونرو به ماساژور خود، رالف رابرتز، گفت که یک ارتباط در خانه بینگ کرازبی در پالم اسپرینگز در مارس 1962، اندکی پس از طلاق او از میلر، تنها زمان «رابطه» او با JFK بود. بسیاری از مردم، پس از آن آخر هفته، فکر کردند که چیزهای بیشتری وجود دارد. اما مرلین این تصور را به من داد که این یک رویداد مهم برای هیچ یک از آنها نبود: رابرتز به یاد میآورد که تنها یک بار آخر هفته اتفاق افتاد.
چیزی که بسیار مشکوک به نظر میرسد این است که مونرو به کندی اجازه میدهد با او به همان اندازه که بلوند پیشنهاد میکند، رفتاری تحقیرآمیز داشته باشد، حتی اگر رئیس جمهور در زمان محبوبیتش به طور بدنامی رمانتیک نبود. برای یک چیز، او دیگر یک ستاره مشتاق ناامن نبود، بلکه یکی از بزرگترین ستارههای سینمای جهان بود و قبلاً با دو تن از مشهورترین مردان آمریکا ازدواج کرده بود و با افراد زیادی (از جمله مارلون براندو) در ارتباط بود، بنابراین بعید بود که بر اثر زرق و برق یا قدرت کور شود.
از سوی دیگر، طبق مستندی بر اساس 650 مصاحبه نواری که سامرز برای زندگینامهاش انجام داد، رابطه مونرو و جی اف کی به سال 1954 بازمیگردد، زمانی که او سناتور جوانی از ماساچوست بود و پس از معرفی توسط لافورد، این دو برای نوشیدن نوشیدنی ملاقات کردند. یک بار غواصی محبوب ستارههای سینما به نام کلبه مالیبو هر زمان که کندی در کالیفرنیا بود، بنابراین اینطور نیست که او به نوعی از اعضای گروه ریاست جمهوری باشد.
با این حال، زندگینامهنویس دیگری، جیمز اسپادا، معتقد است که پس از اینکه جی اف کی، مونرو را در سال 1962 کنار گذاشت، بابی کندی شانس خود را پیدا کرد و با او وارد رابطه شد. اپدیسانو از این فرضیه حمایت میکند. او به مردم گفت: «وقتی همه چیز با جک از بین رفت، آن موقع بود که او با بابی صحبت کرد، و من فکر نمیکنم که این موضوع به اندازه جی اف کی طول بکشد یا عمیق باشد». به رئیس جمهور برگشت و فکر کرد: «تو با من نخواهی بود، پس شاید من با برادرت صحبت کنم.»
منبع: Slate, Time