چرا سریال «جنگل آسفالت» با استقبال کمتری مواجه شد؟
«در انتهای شب»، «زخم کاری»، «افعی تهران»؛ اینها نام سریالهایی است که در هفتههای اخیر به سرعت توانستند مخاطبان خود را به دست بیاورند. «زخم کاری» که در ایستگاه سوم خود است و دو سریال دیگر هم به دلیل فضای متفاوتشان محبوبیت پیدا کردند. اما در بین سریالها شبکه خانگیِ در حال ساخت و پخش، نام برخی از آنها کمتر به چشم میخورد؛ یکی از آنها «جنگل آسفالت» ساخته «پژمان تیمورتاش» است؛ سریالی درام با ترکیب بازیگرانی چون نوید محمدزاده، امیر جعفری، مریلا زارعی، فرشته حسینی.
این سریال روایت زندگی شخصیتی به نام «هنگامه» است که برای نجات جان برادرش نیاز به پول دارد. او برای آماده کردن این پول دست به خطر بزرگی میزند و ادامه سریال هم حول محور این موضوع میچرخد. اما چرا با وجود اینکه «جنگل آسفالت» هم روایتگر یک معضل اجتماعی است، کمتر مورد اقبال عمومی مخاطبان شبکه نمایش خانگی قرار گرفت؟
«شاهین شجری کهن»، منتقد سینما در گفتگو با «سلام سینما» تفاوت این سریالها را اینطور شرح میدهد: «سریال «زخمکاری» یک جهان دراماتیک شکلیافته و به تمامیترسیده برای خود طراحی کرده و برای مخاطب آشنا است. سریالهای هویتدار، ساخت اسپین آف (فیلم و سریالی كه براساس داستان و روایت یک اثر دیگر ساخته میشود) را برای سازندگان راحتتر میکنند؛ برای مثال سریال «شهرزاد» سالها پیش ساخته شده اما اگر کسی بخواهد اسپین آف از روی این سریال بسازد، مخاطب میداند با چه فضایی قرار است روبهرو شود. بنابراین زخم کاری این امتیاز را با فصل اولِ توجهبرانگیزش به دست آورد. در فصل دوم هم قصه و کاراکترهایش را به نوع دیگری ادامه داد و اکنون در ایستگاه سوم به نظر میرسد که مخاطبان میدانند که چه فضایی را دنبال میکنند. حتی فصلهای بعدی آن هم همین خواهد بود و میتواند تا چند فصل دیگر ادامه پیدا کند.»
او معتقد است که سریال، پشتوانهای از لحاظ شناخت و آشنا بودن برای مخاطب خود دارد که ادامه کار را برایش آسانتر میکند: «به این معنا که اگر همین استاندارد را حفظ کند، کارگردان میداند مخاطب به تماشای فصلهای بعدی نیز مینشیند. بنابراین زخم کاری یک جهان شکلیافته و شخصیتهایی را به مخاطب شناسانده است که حالا با اینها میتواند در ادامه بازی کند؛ برای قصهها اسپین آف بسازد، پس و پیش قصه را هم گسترش دهد و... .»
*«در انتهای شب» گفتمانی جدید را به تصویر میکشد
اما به عقیده شجریکهن «در انتهای شب» نقطه مقابل زخم کاری است: «در این سریال یک قصه بدیع و جدید با آدمهایی میبینیم و از آنجا که کمتر در سینما و تلویزیون سابقه داشته، مخاطب از آن استقبال میکند. در واقع اقبال مردم به آن به دلیل نوع گفتمانی است که مطرح میکند.»
او در توضیح چرایی بدیعبودن سریال میگوید: «معمولا در نشاندادن روابط زوجها در سینما ضعف داریم؛ به این معنا که با کلیشهها و الگوهای از پیش ساختهشده مواجهایم. در تلویزیون بیشتر شخصیتهای اتوکشیده خوشبخت میبینیم که از زندگیشان راضی هستند. در الگوهای ملودرامهای شبکه نمایش خانوادگی هم عموما شاهد دعوا، خیانت، مثلث عشقی و عموما شخصیتهای سیاه و سفید هستیم. اما در این سریال با داستانی سروکار داریم که آدمهایش را از دل جامعه قرض گرفته است. زوج داستان در انتهای شب آدمهای معمولی هستند که چالشهای زندگیشان باعث شده در معرض یکسری انتخابها و امتحانها قرار بگیرند. این امتیاز اصلی سریال است و هیچکدام را سیاه یا سفید مطلق تعریف نمیکند.»
او درباره کاراکترهای در انتهای شب میگوید که آنان افرادی هستند که هم قابلیت عاشق شدن دارند هم خودخواهی، دروغ میگویند اما ضمنا صادق هم هستند: «در واقع همهشان به دنبال یک زندگی نرمالاند. بازیابی خودمان در این زندگی اولین امتیاز در انتهای شب است که به شکل واقعگرایانه شاید کمتر سابقه داشته است؛ در تلویزیون که ممیزیها اجازه نمیداده و سازنده باید به کلیشهها روی میآورده و شبکه نمایش خانگی و سینما هم تا پیش از این بیشتر به دنبال الگوهای جنجالیتر بودهاند.»
به اعتقاد این منتقد سینما موقعیتهایی که سریال خلق میکند، موقعیتهای آشنایی است و دیالوگها، دیالوگهای روزمره است: «ضمن اینکه نوعی صداقت در بازنمایی کلنجارهای رایج در بین زوجها وجود دارد. به این معنا که در هر رابطه جدی کلنجار هست؛ هرچقدر تعهد و وابستگیها بیشتر شود، کلنجار هم بیشتر میشود در نتیجه کلنجار یک بخش جدانشدنی زندگی زوجهاست. بنابراین یکی دیگر از امتیازهای این سریال این است که کلنجارها را بهخوبی به تصویر میکشد؛ این از پیشینه فیلمنامهنویس بودن «آیدا پناهنده» و «ارسلان امیری» میآید که جزئیات را بهدرستی نشان دادهاند.»
*«جنگل آسفالت» طرح معضل میکند اما راهحل نمیدهد
آیا سیاهنمایی در «جنگل آسفالت» باعث شده که کمتر مورد اقبال عمومی قرار بگیرد؟ شجریکهن پاسخ میدهد: «خشنونت و سیاهی در زخم کاری هم هست اما دراماتیزه شده اما در حالی که در جنگل آسفالت درام تحت تاثیر قرار میگیرد و میرود زیر سایه تلخیهایی که در قصه وجود دارد. در این سریال تصویری که از جامعه فرودست با مشکلات مالی و اجتماعی میبینیم؛ اینجاست که ممکن است برخی مخاطبان فکر کنند پرداختن به چنین مشکلاتی از تحملشان خارج است. جنگل آسفالت طرح معضل میکند اما راهحل ارائه نمیدهد. به همین دلیل ممکن است مخاطب تحمل روابط آدمها و رنجی که شخصیتها میکشند را نداشته باشد وگرنه تمام این تلخیها را در زخم کاری و حتی در سریال در انتهای شب هم میبینیم با این تفاوت که لابهلای یک قصه پرماجرا روایت میشوند.»
او همذاتپنداری مخاطب با داستان را یکی دیگر از مواردی میداند که در اقبال نسبت به این دو سریال نقش داشتهاند: «در این دو سریال با شخیتهای زندهتری همراه میشویم اما در جنگل آسفالت بیشتر با یک وضعیت بحرانی مواجهیم. با وجود اینکه جنگل آسفالت هم سریال خوبی است و توانست تصویر زنده و پر از جزئیات از زندگی آدمها بسازد اما فکر میکنم جامعه به دنبال قصههای همراهکنندهتری است.»
*روایت «جنگل آسفالت» وایرالپسند نبود
شجریکهن وایرالشدن سکانشهایی از این سریالها را یکی دیگر از امتیازات پرمخاطبشدنشان میداند: «در این سریالها دو مسئله وجود دارد؛ روند کلی داستان و روایت، صحنههایی که وایرال میشوند. مفهوم وایرال قبل از این وجود نداشت اما اکنون با شبکههای اجتماعی روبهرو هستیم. سریالی موفق است که هم بتواند قصهاش را بگوید و هم دقایق مناسب وایرالشدن داشته باشد. برای مثال در هر قسمت سریال «افعی تهران» یک بخشی وجود دارد که این پتانسیل را داشته باشد؛ مانند صحنهای که «آرمان بیانی» (با بازی پیمان معادی) با ناظمش مواجه شد. بنابراین زمانی که یک سریال بخشهای بیشتری برای وایرالشدن داشته باشد، طبیعتا استقبال بیشتری از آن میشود. اما ریتم سریال جنگل آسفالت آرامتر بود و روایتش، روایت وایرال پسندی نبود. قسمتهای کمی را میتوان از آن جدا کرد تا در فضای مجازی دستبهدست شود. به همین دلیل بیشتر شبیه سریالهای قدیمیتر بود که باید هر قسمت را کامل دید. بنابراین فکر میکنم جنگل آسفالت این امتیاز را نیز نداشت.»
نویسنده: صدف سرداری