نقد و بررسی فیلم علت مرگ: نامعلوم به کارگردانی علی زرنگار
در شرایطی که گیشه سینما توسط فیلمهای کمدی، احاطه شده است، اکران یک اثر اجتماعی شاید بتواند خبر از بازگشت روزهای خوش سینمای ایران، برای مخاطبان فیلمهای اجتماعی و غیر از کمدی، داشته باشد.
علت مرگ: نامعلوم، با فضایی معماگونه روایت خود را آغاز میکند. چند آدم، بهواسطهی یک مقصد مشخص که شهر کرمان است، در یک ماشین، کنار قرار میگیرند. هرکدام قصهای دارند که مخاطب از آن بی اطلاع است. رفته رفته با وقوع حوادث، داستان زندگی هرکدام از شخصیتهای درون ماشین، تا حدودی آشکار میشود.
آدمهای بینام
با آشکار شدن وضعیت زندگی کاراکترها، مخاطب متوجه اشتراک وضعیت همگی در یک چیز میشود و آن، وضعیت تلخ و مصیبتباری است که هرکدام از شخصیتها در آن قرار گرفته و گویی راه رهایی از آن، حتی پول و دلار نیست.
در فیلم، مرگ یک شخصیت که انگار در ابتدا محو است و حضورش در کنار شخصیتهای دیگر، چندان احساس نمیشود، همه چیز را دستخوش تغییر و تحول میکند. غیر از دو الی سه شخصیت، از نام مابقی مطلع نمیشویم و حتی مانند جنازهی فرد فوت شده، نمیدانیم با چه نامی باید آنها را بهخاطر بیاوریم.
همانطور که اشاره شد، تمام آدمهایی که در ماشین کنار هم جمع شدهاند، در مشکل و وضعیت سخت زندگی با یکدیگر همدرد بوده و هرکدام بهگونهای رنج و ملالتی را در زندگی خود تحمل میکنند. زوج جوانی که در حال فرار از کشور بهصورت قاچاق هستند، فرد زندانی که برای جمعآوری پول دیه و نجات دوست خود از اعدام به مرخصی آمده، مرد دیگری که حتی کفش درستی برای راه رفتن به پا ندارد و با کمک به اتصال آدمها به قاچاقچیان، زندگی سخت خود را میگذراند، رانندهای که روی ماشین فرد دیگری کار میکند تا به سختی از پس امرار معاش خور بر بیاید، مرد دیگری که همسرش دچار بیماری است و هزینه درمان بالایی دارد، و زن ناشنوایی که برای گذران زندگی، صیغهی مرد متاهلی شده که او را به باد کتک میگیرد.
با نگاه به شرایطی که این آدمها دارند، هرکدام گویی با آن فرد مردهای که به صورت ناگهانی فوت شد و جنازهاش روی دستشان مانده، تفاوت زیادی نمیکنند. گویی فضای بصری فیلم که عمدهی آن در بیابانهای خشک و بی آب و علف، با انبوهی از خاک نشان داده میشود، همین موضوع را در ذهن تداعی میسازد.
آدمهایی سرگردان که هرچه جلوتر میروند، در چاله و گوری با دست خودشان حفره کردهاند، بیشتر و بیشتر فرو میروند. انگار هرکدام جنازهای هستند اما به یک امید، یا تقلایی تلاش میکنند خود را از ورطهی سختی که در آن گرفتار شدهاند، نجات دهند. غافل از اینکه پنهانکاری و حرص و طمعی که به درون ذهنشان رخنه میکند، آنها را در شرایط به مراتب سختتر و هولناکتری نسبت به وضعیت قبل از سوار شدن ماشین، قرار میدهد.
آدمهایی که در علت مرگ: نامعلوم میبینیم، ذاتاً شخصیتهای منفی و بدی نیستند. وقتی با پول مرد فوت شده در وَن مواجه میشوند، نقشهای برای مصادره و تقسیم آن بین خودشان نمیکشند. رانندهی ماشین، با وجود وضعیت سخت مالی که در آن بهسر میبرد، به پولی که از جابجایی مسافران دریافت میکند قانع است و به حرام و حلال بودن پول اعتقاد دارد.
پسر جوانی که همراه نامزدش، قصد خروج از ایران بهصورت قاچاق را دارد، به هیچ عنوان راضی به برداشتن پولهای آن فرد فوت شده نمیشود. فرد زندانی که به مرخصی آمده تا با پیدا کردن پول، از اعدام دوست خود جلوگیری کند، با بازی درخشان بانیپال شومون، زمانی که کیف پولها را در دست دارد و میتواند بدون هیچگونه مشکلی، فرار کند، وجدانش اجازه نمیدهد و صبر میکند تا وَن به سمتش بیاید و پول را با بقیهی همسفران، تقسیم کند.
اما این شرایط سخت و وضعیت بنبست است که از این آدمها، چهرهای دیگر میسازد. آنها را در پایانبندی فیلم، تبدیل به افرادی میکند که حق یک زن باردار و دو فرزند یتیم را برداشتهاند و جنازهی همسر زن و پدر بچهها را در جایی پرت و دور افتاده، به خاک سپردهاند. نگاه خیرهای که آدمها در پایان فیلم به زن و بچهی بلوچ میکنند، نشان از عذاب تازهی دیگری است، که در زندگیشان سر بر آورده. اگر ماجرا را تعریف کنند، به طریقی گرفتار قانون میشوند و پولی که بهدست آوردهاند را از دست میدهند و اگر همچنان موضوع را مسکوت نگهدارند، این عذاب و سایهی سیاه، مثل خوره، روح و ذهنشان را دچار از همگسیختگی میسازد.
ادامه فیلم، خارج از سالن سینما
مخاطب بعد از تماشای این اثر، همچنان فیلم را در ذهن خود دنبال میکند. انگار خالق اثر، بیننده را در شرایطی، همدرد با کاراکترهای درون فیلم قرار میدهد تا دلهره وضعیت و عقوبت شخصیتها، خارج از سالن سینما هم با مخاطب همراه باشد. این خود یکی از ویژگیهای یک اثر اجتماعی موفق میتواند باشد. اثری که خارج از سالن سینما و حتی پس از اتمام فیلم، در ذهن مخاطب در جریان باشد، میتواند نشان از عملکرد درست نویسنده و کارگردان، در ساخت اثری دغدغهمند باشد.
در میان تمام رخدادهای فیلم، عشق نیز حرفهایی برای گفتن دارد. در علت مرگ: نامعلوم، روابط عاشقانهای را شاهد هستیم که هرکدام، قربانی شرایط و وضعیتی میشوند که در جهان داستانی فیلم سیطره پیدا کرده است.
زوجی که برای خروج از ایران بهصورت قاچاق تلاش میکنند، رانندهی وَن که دل در گرو دختر کر و لال باخته و در نهایت، زن بلوچی که در ترمینال، با بچهای در شکم و بچهی دیگری در دست، چشمانتظار همسرش است. همگی قربانیهای عشق هستند. انگار در این وضعیت، همهی این سیاهیها زهرشان را بر عشق میریزند و عاشقان، بخشی از قربانیها هستند.
صنعت در خدمت روایت
در فیلم علت مرگ: نامعلوم، تصویربرداری، موسیقی و تدوین، همگی در خدمت روایت و فیلمنامه قرار دارند. همه چیز بهگونهای درست و بهاندازه طراحی و اجرا شده، که مخاطب را در دل حوادث فیلم غرق میسازد. موسیقی با حضور موثر و بهاندازهای دارد، بر دلهره و موقعیتهای احساسی فیلم، تاکید درستی میگذارد.
از جملهی دیگر نکاتی که فیلم علت مرگ: نامعلوم را به اثری قابل احترام تبدیل میکند، دوری از موج استفاده از ستارههای بازیگری در ساخت فیلم است. در شرایطی که بسیاری از کارگردانهای ایرانی،برای فروش فیلم خود در گیشه، متوسل به حضور ستارههای سینما و تلویزیون در اثرشان میشوند، علی زرنگار، بازیگرانی را در فیلم خود دعوت کرده، که نه تنها از جملهی بازیگران حرفهای و خوب حال حاضر ایران شناخته میشوند، بلکه در جای درست خود، برای ایفای نقش قرار گرفتهاند. از بانیپال شومون تا ندا جبرئیلی، همگی بازیهای با کیفیتی از خود، در فیلم علت مرگ: نامعلوم به نمایش میگذارند.
در شرایطی که حیات و ادامهی مسیر زیست سینمای اجتماعی ایران، با خطر و بحران جدی مواجه شده است، حمایت از اثری این چنین با کیفیت و البته دغدغهمند، میتواند به روشن ماندن چراغ سینمای ارزشمند اجتماعی کمک کند. بنابراین تماشای فیلم "علت مرگ: نامعلوم" را در سینما، از دست ندهید.
نویسنده: عماد متین