باز هم ضعف شخصیتپردازی

شوربختانه همچنان در سینما با ضعف در شخصیتپردازی کاراکترها مواجهیم و این فیلم نیز از این قاعده مستثنا نبود. فیلم «شبی که ماه کامل شد» میبایست روایتی کامل و صد البته تدریجی از دگرگون شدن عبدالحمید (با بازی هوتن شکیبا) باشد؛ اما فیلمنامه با حادثهمحور کردن خود سعی در جلب نظر مخاطب را داشت. در ابتدای فیلم، تصویری از شخصیت عبدالحمید با ویژگیهایی همچون اهل شعر و داشتن قریحه سرایندگی و نیز کمک به افراد محروم استان به تصویر کشیده میشود -که نشاندهنده یک شخصیت مثبت است- ؛ و در انتها وی تبدیل به شخصیتی بد میشود که تحت تأثیر و امر برادر افراطی دیگر خود است و تندروی میکند. پس طبیعتاً در این سیر دگرگون شدن شخصیت عبدالحمید، باید سلسله اتفاقات و یا حداقل مکالماتی رخ دهد تا بیننده از این تحوّل وی قانع گردد و باورپذیر شود؛ نه اینکه صرفاً با در تماس بودن و رفتوآمد عبدالحمید با برادرش، وی دچار استحاله شود. متأسفانه فیلم در روند به نمایش گذاشتن دگرگون شدن عبدالحمید کاملاً ناقص عمل میکند. در عین حال در فیلم رفتارهایی از او سرمیزد که با یکدیگر در تضادند که گویی هنوز خود نیز به قطعیت نرسیده است و دچار دوگانگیست. از سویی هنگام دعوای فائزه (با بازی الناز شاکردوست) با وی، او پریشان میشود و اشک میریزد، که نشانهای است از ناراحتی و پشیمانی او از اتفاق رخ داده برای شهاب (برادر فائزه)؛ و از سوی دیگر دست به اقداماتی میزند که نشان از تندروی وی دارد، مثل ارتکاب قتل فائزه، از جهاد صحبت کردن و پرستش خوی جنگطلبی برادرش.
«شبی که ماه کامل شد» از جهاتی دیگری نیز دچار اشکال است. عمدهترین آن، واکنشهای غیرعادیایست که از فائزه سرمیزند. اگر فردی که از تمام وضعیتهای جنگی و درگیرانه به دور است در چنان موقعیتهایی غیرعادی و عمدتاً وحشتانگیز قرار بگیرد، مسلماً باید بهتزده و هراسان باشد. اما این واکنشها در در بازی فائزه و نه در صورت او مشهود نیست. به عنوان مثال میتوان به سکانسی اشاره کرد که او در خانه مشغول بازی با فرزندش در حیاط خانه است که ناگهان افرادی با خودرو و اسلحه وارد منزل میشود. جدا از اینکه چگونه آن افراد مسلح متوجه حضور فائزه نشدند، واکنشهای او با موقعیت پیش آمده نیز دور از واقعیت است. واکنش وی در آسانسور بیمارستان پس از پی بردن به کشته شدن برادرش نیز از جملۀ این واکنشهای تصنعیست. متأسفاته دیالوگنویسیهای اشتباه نیز به این واکنشهای بد دامن میزند.
یکی دیگر از ضعفهای فیلم و شخصیتپردازی آن این است که با کاراکترهایی زائد در فیلم مواجهیم؛ کاراکترهایی که حتی حذف شدن آنها از فیلم، ضربهای به قصه نخواهد زد. پدر ناتنی، مادر و حتی برادر فائزه از جمله شخصیتهایی هستند که در حد یک تیپ باقی میمانند و در قصۀ فیلم نیز عملاً اثرگذاری خاصی ندارند. در انتها «شبی که ماه کامل شد» را میتوان مصداقی از ضعف در شخصیتپردازی بیان کرد؛ فیلمی که در درجه اول باید شخصیتمحور باشد و نه حادثهمحور.