جستجو در سایت

1398/09/26 00:00

تقلیدِ محسوس از سینمای پدر

تقلیدِ محسوس از سینمای پدر

  

زمان ساخت فیلم معکوس پولاد کیمیایی به عنوان کارگردان چندین بار اعلام کرد که ساختار معکوس با فیلم های پدرم( مسعود کیمیایی) متفاوت است، اما مبنا و مولفه های معکوس مخلوطِ غلو شده ای از سینمای مسعود کیمیایی ست اساسا الگوپذیری به تنهایی نکته منفی به حساب نمی آید اما تقلید محتوایی و بهره گیری از مضامین گوناگون در اجرا قطعا نامش الگوپذیری نمی باشد و اینکه فیلمساز فکر می کند یک اثر مستقل ساخته است یک خیال باطل تلقی می شود آنچه که از سروشکل فیلم معکوس پیداست پولاد کیمیایی بعنوان بازیگر دست به تجربه گرایی در کارگردانی زده است که قطعا هم این فیلم صرفا می تواند یک تجربه گرایی نافرجام باشد ، به هیچ وجه نمی شود گفت که ضعف اصلی فیلم پولاد کیمیایی در کدام بخش ساختاری خلاصه می شود اما به هر ترتیب مشکل اساسی معکوس در فیلمنامه و ایجاد موقعیت خلاصه می شود، فیلمنامه هدف و نتیجه اش روی کاغذ مشخص نشده و فیلمساز نتوانسته فیلمنامه اش را به انسجام برساند به همین دلیل خط روایی و مسیر قصه لنگ می زند یک موقعیت ساکن در فیلم احساس می شود همراه با دیالوگ هایی که به زور در دهان شحصیت ها گذاشته شده ، البته پولاد کیمیایی با همه ی فیلم اولی ها یک تفاوت مهم دارد و آن فرزند کیمیایی بزرگ بودن است، اما پولاد کیمیایی درست با همان شیوه و نگرش سینمایی پدر، معکوس را ساخته . دیالوگ ها و موقعیت ها شرایط شخصیت ها هیچ کدام برای خودِ پولاد کیمیایی نیست به عنوان یک فیلمساز مستقل نیست، فیلمنامه لحن تازه ای ندارد و به هیچ عنوان فیلم معکوس نمی تواند کارکرد یک فیلم اولی را داشته باشد به نظر می رسد اِلمان های سینمای مسعود کیمیایی مو به مو در این فیلم استفاده شده، یک فیلم کاملا مردانه که رفاقت و ناموس و قهرمان هسته مرکزی آن است اما جا دادن این اِلمان ها در فیلمنامه ای که از این شاخه به آن شاخه می پرد نمی تواند مسیر فیلمنامه را به طرف انسجام سوق بدهد، البته که رفاقتی که در معکوس دیده می شود چنگی به دل نمی زند رفاقت میان سالار و سیامک چارچوب خاص یا دلسوزانه ای ندارد ناموس و قهرمان هم در سطح مانده و پوشش فیلم از نگرشِ خودِ کارگردان نیست ، کیمیایی سعی دارد قصه تعریف کند اما قصه تنها با ارجاع کلامی با سکانس های طولانی پیوند می خورد که باعث می شود قصه پیشرفت لازم را نداشته باشد یک قصه نیم بند در فیلم وجود دارد اما این قصه ی نیم بندِ رها شده چه کمکی می تواند به اصل ماجرا کند؟ موقعیت اکشن ساختن یا بی هویتی جغرافیایی مثل همان اوراقی ماشین بیشتر به کاریکاتور شباهت دارد از سوی دیگر بخش دوم فیلم کاملا بی ربط و بی منطق است، مسابقات اتومبیل رانی برای بدست آوردن سیصد میلیون پول!!! موقعیتی که در فیلم های هالیوودی بیشتر مشهود است ، کیمیایی می توانست بخش دوم فیلم را با وجودآوری موقعیت دیگری به مخاطب نشان بدهد اما ترجیح می دهد موقعیتی را که خودش علاقه دارد را به فیلمش سنجاق کند و باز هم پولاد کیمیایی در دیالوگ نویسی به شدت تحت تاثیر پدرش بوده بابک حمیدیان در بیشتر سکانس ها کم می آورد و نمی تواند دیالوگ ها یا واکنش های سالار را برای خود کند، شهرام حقیقت دوست هم نمی تواند پارتنر مهمی برای بابک حمیدیان باشد این دو بازیگر در کنار هم اساسا نکته جذابی برای فیلم نمی باشند و تا حدودی شخصیت لمپن وارِ سیامک دور از قالب ساختاری این فیلم است. معکوس به عنوان اولین فیلم پولاد کیمیایی نمی تواند اثر مهمی باشد این فیلم به دلیل ضعف هایی که در فیلمنامه و روایت دارد نمی تواند برای مخاطب فیلمی جذاب باشد.