کوتاه درباره ی خورشید
خورشید فیلم به هم ریخته ای است، نه آغاز دارد و نه پایان، یک ایده ی به هدر رفته است، نه شخصیت ها را به ما می دهد و نه مکان ها را ، کودکان در فیلم شخصیت پردازی نشده اند، صرفا در حال اجرای متن هستند، مسئله ی نوجوانِ اصلی ، مسئله ی مخاطب نمی شود، مدرسه هم بدون کارکرد، ناظم و مدیر هم خنثی تر از این حرف ها هستند که بتوانند تاثیری در آن نوجوان و مخاطب بگذارند، کارگردان نتوانسته مدرسه را دارای بُعد کند، بخاطر همین آن پلان های خالی مدرسه در انتهای فیلم در نیامده و اضافی هستند، زیرا هیچ حسی به آن جا نداریم و نداشتیم که با دیدن کلاس و مدرسه های خالی متاثر شویم ، حرف فیلم جهت ندارد، گاهی سمتِ نوجوان اصلی است، که یک مادر مریض هم دارد ( که کاراکتر مادر و داستانش به شدت اضافی است و زمان پُر کُن)، گاهی سمت افغان ها است و مصایبشان، گاهی از مدرسه حرف می زند، از همه ی اینها می گوید بدون اینکه بتواند به هر کدام حس بدهد، فیلم ساز نمی تواند تعریف درستی از موضوع و کاراکترهایش به ما بدهد، حتی بازیگران شناخته شده هم اینجا نتوانسته اند به کمک فیلم ساز بیایند.
کاراکتر علی نصیریان کلیشه ای و بدون پرداخت است، اثر جدیدی ندارد، چه در بازی استاد و چه در شخصیت درون فیلم ، ناظم (جواد عزتی) هم همینطور، نه بازیگرش بازی جدیدی دارد و نه کاراکترش با بُعد است، همه مانند آن نوجوان در حال اجرای متن هستند و بس.
فیلم با کمی تغییرات می توانست از اینی که هست بهتر باشد، تغییر در محتوای داستان و حذف چند کاراکتر، اگر فیلم صرفا درباره ی رابطه ی آن نوجوان با مدرسه و ناظم بود فیلمِ تاثیرگذار و با حسی از آب در می آمد اما حالا با این فرعیات و کاراکترهای اضافی و بی حس بودنش تبدیل به فیلمی شده که تماشایش برای بار اول هم صبر زیادی میطلبد و با نگاه های مکرر به ساعت باید منتظر ماند که فقط تمام شود و یا می توان از نیمه رهایش کرد و فیلم بهتری را برای تماشا انتخاب کرد./