جستجو در سایت

1400/11/18 00:00

فقط صدای خمپاره و تولید عظیم و پرخرج

فقط صدای خمپاره و تولید عظیم و پرخرج

 فیلم «دسته دختران» به عنوان فیلم دوم منیر قیدی یک عقبگرد محسوب می‌شود. کارگردان هر چه در فیلم اولش یعنی ویلایی‌ها توانسته بود به مسائل جنگی در موقعیتی غیرجنگی بپردازد در «دسته دختران» با نزدیک شدن به جنگ نتوانسته است فضای مورد نظرش را به سینما حتی نزدیک کند. از آنجا که قیدی علاقه به نقش زنان در جنگ دارد و این علاقه در ویلایی‌ها جواب داده بود، اما دسته دختران نمی‌تواند به نقش زنان در جنگ نزدیک شود.
این نافرجامی در سعی فیلمساز از ناتوانی طرح می‌آید، یعنی قیدی فقط علاقه داشته است فیلمی جنگی با حضور زنان بسازد، بنابراین هیچ کانسپتی در فیلم دیده نمی‌شود و انگار جنگ مسئله فیلمساز نبوده است چراکه برای ساختن فیلم جنگی در این برهه باید از بدیهیات گذر کرد. زمانی که ایده مرکزی و گسترش و پردازشی در کار نباشد، چگونه می‌شود به یک موضوع مهم مانند جنگ پرداخت؟ از سقوط خرمشهر بار‌ها فیلم ساخته شده و به بهترین نحو روایت شده است، حالا در فیلم دسته دختران چه چیزی وجود دارد که مخاطب بتواند با آن همراهی کند؟
در دسته دختران فقط تصویر است که فیلم را جلو می‌برد؛ وجود چند زن که می‌خواهند کمک کنند، اما کارکردی ندارند و فیلمساز فکر کرده است می‌تواند با صدای توپ و خمپاره و پروداکشن عظیم به سینمای جنگ نزدیک شود. اتفاقاً این چند زن آنقدر بی‌حساب و کتاب در داستان نیم‌خطی‌اش گنجانده شده که فیلم را به ضدزن بودن کشانده است چراکه وجود آن‌ها باید جواب کنش‌مندی بدهد، اما فارغ از هر کنش‌گرایی لازم برای پیشروی فیلم! فیلمساز خامدستانه با بهره‌گیری از اصوات انفجار سعی داشته است این چند زن را فقط به موقعیت جنگی «نزدیک» کند، این نزدیکی نه جواب می‌دهد نه می‌تواند شروع یک عملیاتی برای حضور آن‌ها باشد، اگر مرد‌ها جای این چند زن باشند، هیچ اتفاقی برای روند فیلم رخ نمی‌دهد. هر چقدر فیلم جلو می‌رود توقع داریم گره‌افکنی رخ بدهد و آنان وارد بحران شوند، اما فیلمساز آنقدر درگیر تأثیرگذاری عاطفی بوده که یادش رفته است باید منطقی در خط روایی وجود داشته باشد تا متوجه شویم چرا وجیهه از شوهرش فرار می‌کند و آخر به سادگی با او مهربان می‌شود! همراهی سیمین با آن رزمنده بیشتر به فیلم‌های عاشقانه شباهت دارد و سکانس آخر آنان فاجعه‌ای است در دیالوگ‌نویسی! ورود آنان به قبرستان فقط می‌تواند جنبه احساسی داشته باشد که البته بار‌ها در آثار جنگی مشابه بهترش را دیده‌ایم.
فیلمساز جای دوربینش را نمی‌شناسد. به طور مثال در یک سکانس مهم که دوربین باید با شخصیت اصلی یعنی آن معلم همراه باشد در ماشین می‌ماند و چند اکت از وجیهه به ما نشان می‌دهد که کارکرد دراماتیک ندارد. فیلم «دسته دختران» مملو از بی‌منطقی است که هیچ جوابی ندارد، مثل همان کابوس معلم که کودکانش را آتش می‌بیند! این همه بی‌توجهی در بسترسازی مناسب باعث شده است این فیلم در سطحی غیرقابل توجیه باقی بماند و آن چیزی که روی پرده می‌بینیم می‌تواند فقط یک مستند گزارشی تنها از «حضور» زنان در جنگ باشد. این حضور وقتی می‌توانست برای مخاطب جذاب باشد که داستانی متقاعدکننده همراه با نقطه عطف شکل بگیرد که آنان را به عنوان زنان رزمنده بپذیریم. در شرایط فعلی انگار آنان بیشتر از اینکه بتوانند کارکرد جنگی داشته باشند، منفعلند؛ کاری از دست‌شان ساخته نیست جز حمل چند جعبه مهمات. در سینمای جنگ دوربین باید منطق و جسارت داشته باشد.
دوربین قیدی در همان سکانس‌های اول و تا آخر به شدت محافظه‌کار است؛ مدیوم شات و لرزش‌های شدید که منطق اجرایی ندارند، همراه با صدای توپ و تانک مخاطب را خسته می‌کند. دوربین قیدی بیش از حد کلافه و سرگردان بوده و آرام و قرار ندارد که جواب نهایی‌اش عدم‌میزانسن است. بازی نیکی کریمی در این فیلم به شدت تصنعی است، چه بد که در بیشتر سکانس‌ها لهجه را فراموش می‌کند. پناهی‌ها هم نقشش را از فیلم نفس به اینجا آورده و اساساً بازی‌ها در یک بداهه‌سازی شکل گرفته است. واضح است قیدی تلاش زیادی برای متن نکرده و تهیه‌کننده هم لابد دانش آن را نداشته است تا بی‌مقداری متن را به او گوشزد کند.