لطفاً کمی فیلمنامه، منطق و کارگردانی!

شاید ابتداییترین کار برای ارزیابی اثری جدید از یک کارگردان، مقایسه آن با پیشینۀ هم ژانر او باشد. قانون مورفی اولین طنز ساخته شدۀ رامبد جوان نیست، پس به راحتی میتوان از سابقه او در ساختن این ژانر با خبر شد. او با اسپاگتی در هشت دقیقه به سراغ طنز فانتزی رفته بود؛ اما میتوان قانون مورفی را حتی اثری عقبتر از اسپاگتی در هشت دقیقه با کاگردانی کمتجربهتر قلمداد کرد.
اولین نقطه ضعف فیلم را میتوان شخصیتپردازی آن بیان نمود. فیلمی که میبایست شخصیتمحور باشد و با ساختن به نحو احسن کاراکترها پیش برود، به طنزی با کمدی کلامی و -نه چندان- حادثهمحور تبدیل شده است. کاراکتر فرخ (با بازی امیر جدیدی) تنها با سه یا چهار جمله شکل گرفته است! و بدتر از آن شخصیت بهمن (با بازی امیر جعفری) که حتی در سناریو از همین تعداد جملات اندک نیز استفاده نشده است. تمامی آنچه که درباره فرخ میدانیم این است که برادر او احتیاج مالی دارد و خواهر وی نیز در شرف ازدواج است. همینطور وی با همسرش دچار اخلاف است و درگیر پرداخت مهریه. تمامی این گزارهها نه تنها در روال داستان و پیرنگ فیلم تأثیری میگذارند، بلکه با حذف کاملشان نیز آسیبی به فیلم وارد نخواهد شد! همینطور استفاده کردن بیدلیل و بیمورد از تعداد زیادی از بازیگران و عوامل برنامه خندوانه در این فیلم، هیچگونه پیشرفتی حاصل نکرده و تنها برای برقراری دیالوگهایی لوده و سطحی به فیلم اضافه شدهاند.
قانون مورفی در حقیقت میبایست فیلمی با کمدی موقعیت باشد، نه با طنز کلامی و شوخیهای دمدستی و کهنه؛ آن هم طنز کلامیای که مدتهاست لوس و دِمُده شده و تنها کارکرد آن در گرفتن خندهای مقطعی از تماشاگرهاست. یکی از سادهترین و پیشپاافتادهترین روشهای ایجاد طنز کلامی که در این فیلم نیز اتفاق افتاد، مصرف سحوی مخدر توسط یکی از شخصیتهای اصلی و متوهم کردن یکی از پارتنرها است؛ چیزی که در دو فیلم جدید طنز دیگر (لسآنجلس تهران و مارموز) شاهدش بودیم. تنها کارکرد رفتن دو بازیگر اصلی فیلم به ویلای بالای کوه، متوهم شدن فرخ بوده و به تَبَع آن رخ دادن اتفاقاتی لوده. نمونهای دیگر در بیان اینگونه شوخیهای کهنه، سکانسی با بازی سیروس گرجستانی و یا وقوع صحنهای شبیه کنسرت در توهمات فرخ است. این دو سکانس مشابه بسیاری دیگر از سکانسهای فیلم ساختاری اپیزودیک دارد و تنها برای افزودن مقداری طنز (!) به فیلم به کار رفته است و متأسفانه آنها با لودگی فراوان به اجرا درآمدهاند.
یکی دیگر از نکات آزاردهندۀ فیلم، تعدّد اتفاقات غیرمنطقی در فیلم است. چطور میشود که دو بازیگر اصلی فیلم در ویلای منوچهر (با بازی رامبد جوان)، وی را گول میزنند و بدون اینکه به فرخ آسیبی وارد شود آن دو از آن مهلکه جان سالم به در میبرند؟ در دیالوگهای بیان شده در ویلا، منوچهر بیان میکند که قرار است فردای آن روز به هاوایی فرار کند؛ اما اما چطور میشود که در سیر اتفاق بعد از آن هیچ نشانی از برنامه او برای سفر وجود ندارد؟ و یا چطور میشود که در سکانس اواخر فیلم، منوچهر به جای فرار کردن با دختربچۀ گروگان گرفتۀ بهمن، با آن دختر قرمزپوش فرار میکند؟ گویی کارگردان برای به تصویر کشاندن صحنههایی اکشن در انتهای فیلم، به آن دختر رزمیکار احتیاج داشته است!
متاسفانه فیلم از جنبۀ کارگردانی نیز دچار اشتباهاتیست. استفاده بیش از حد از هلیشات و بدون کاربرد یکی از آنهاست. همینطور در فیلم POV هایی وجود دارد که معلوم نیست مربوط که کدام شخصیت هستند. در کل قانون مورفی را میتوان اثری به مراتب عقبتر از آخرین اثر طنز او -یعنی ورود آقایان ممنوع- دانست.