اثری تاثیرگذار و به یادماندنی

اگر در زندگیتان 130 دقیقه زمان خالی در اختیار داشته باشید و بدون تماشای خاطرات قتل از دنیا بروید، خدا شما را نخواهد بخشید!
خاطرات قتل اثری بس خوش ساخت، تاثیرگذار و به یاد ماندنی است که تا مدت ها ذهن مخاطب را درگیر خواهد کرد.
بونگ جون هو از فیلمسازان با استعداد و بنام کره ای است که فیلمهای خوبی مانند مادر، میزبان و اوکجا (نامزد نخل طلای کن) را در کارنامه دارد. اما نقطه اوج فیلمسازی وی فیلم خاطرات قتل است.
فیلمنامه ی فیلم بر اساس داستان واقعی اولین قاتل سریالی تاریخ کره جنوبی و تلاش کارآگاهان محلی برای دستگیری وی نوشته شده است. سکانس آغازین فیلم با دوربینی است که در لوکیشنی بسیار زیبا (نیزاری وسیع) و با قابی زیباتر، پسربچه ای را در حال تماشای ملخی نشسته بر شاخه ی نی به تصویر می کشد. در ادامه با کارآگاهی مواجه می شویم که جنازه ای را در آبروی کنار گذر جاده ی نیزار می بیند و هر کلمه ای به زبان می آورد، پسر بچه عیناً تکرار می کند. آیا پسربچه در حال تمسخر کارآگاه می باشد؟ از همین ابتدا در می یابیم که با فیلمی جنایی ولی دارای شخصیت پردازی های غیر معمول طرف هستیم. وجه تمایز این فیلم با سایر آثار جنایی معمول، در شخصیت پردازی است. در ابتدای فیلم با کارآگاهانی کم هوش، تنبل و سهل انگار آشنا می شویم که پارادوکسی عجیب با موضوع وهم انگیز فیلم دارند. از آنجا که شهر محل وقوع جنایات شهری کوچک و دور افتاده است، کارآگاهی باهوش و حرفه ای از سئول به شهر مورد نظر منتقل می شود. از اینجا به بعد، کارآگاهان فیلم، سه نفر با سه شخصیت متفاوت هستند.
کارآگاه پارک: مسئول رسیدگی به این پرونده می باشد که شخصیتی است منفعل، در مواقعی مستاًصل و اکثراً پیگیر که نقطه ضعف های خود را قبول ندارد و سعی در به کرسی نشاندن نظرات و پیشنهادات خود به مافوقش را دارد.
کارآگاه چو: دستیار پارک، که شخصیتی خشن و پرخاشگر دارد و بر عکس پارک، به سیستم شکنجه ی مظنونین برای گرفتن اعتراف اعتقاد دارد.
کارآگاه سئو: کارآگاهی که از سئول برای کمک به پرونده آمده است. کم حرف و متفکر و آرام و منطقی است. فکر می کند تا راه درست را انتخاب کند.
از همان ابتدای ورود سئو قابل پیش بینی است که پارک با وی چالش خواهد داشت. پارک کارآگاهی سنتی و کم هوش و تحصیل نکرده است و طبیعی است که سئوی باهوش و تحصیلکرده بر وی برتری دارد. در تمام مدت فیلم، پارک به دنبال این است که فرضیه های سئو را به تمسخر گرفته و فرضیات خودش را اثبات کند. اما این سئو است که سرنخ ها را پیدا کرده و پرونده را پیش می برد. در مقابل، پارک در سکانسی طعنه آمیز، حتی دست به دامن فالگیر هم می شود تا بلکه بتواند از این طریق در رسیدگی به پرونده موفق شود. بازجویی گرفتن های بی دلیل از تعداد زیادی از مظنونین بی گناه در ابتدای فیلم، نشان دهنده ی تصمیمات عجولانه پارک است. وی فقط به دنبال این است که از یک نفر اعتراف بگیرد. مهم نیست این فرد مجرم اصلی باشد یا نباشد. پارک این کار را حتی به قیمت مدرک سازی بر علیه نوجوانی کند ذهن انجام می دهد. تا اینکه در ادامه در می باید که این روش راه به جایی ندارد و ....
در بررسی سیر تحول شخصیت ها، سه سیر تحول متفاوت را شاهد هستیم.
پارک، سیر تحول صعودی دارد. یعنی از یک آدم کاهل و بخیل، به تدریج تبدیل می شود به یک کارآگاه پخته تر و منطقی تر که در سکانس حیاتی فیلم، اینک اوست که جلوی سئو را می گیرد تا فاجعه ای به بار نیاورد.
سئو سیر تحول نزولی دارد. ناتوانی در حل پرونده، او را از آرامش و منطق، به خشم، کینه، نفرت و عجله می رساند.
و اما چو، شخصیتی است که هیچ سعی و تلاشی برای اصلاح رفتار خود ندارد. بنابر این وقتی در سکانس تاثیرگذار بیمارستان، متوجه می شویم که قرار است پایی را که با آن، مظنونین بی گناه را شکنجه می کرد، از دست بدهد، متعجب نمی شویم اما احساس دلسوزی عمیقی برای وی خواهیم داشت.
ضرباهنگ فیلم بسیار عالی است، به تدریج اوج می گیرد و در فیلمنامه نیز گره گشایی های جدیدی به وقوع می پیوندد. می توان گفت پلان اضافه ای در فیلمنامه و دکوپاژ وجود ندارد که برای یک فیلم با زمان بیش از دو ساعت، یک امتیاز برجسته محسوب می شود.
در سکانسی در اواسط فیلم، در حالی که گروه پیگیر پرونده قتلهای سریالی، درخواست نیروی کمکی دارند، نیروهای کمکی برای سرکوب شورشگران به سوون اعزام شدند. کنایه ای به سیاست های منفعت طلبانه ی دولت های دیکتاتور و شیفته ی قدرت که جایگاه خودشان مهمتر از جان مردم بی گناه است. در چنین فضایی، طبیعتاً کارآگاهان محلی داستان، که هیچ وقت با چنین پرونده ای روبرو نشده بودند، باید خودشان این بار سنگین را به مقصد برسانند.
حال سکانسی را در نظر بگیرید که در اوایل فیلم، مافوق پارک از وی می خواهد که از بین مجرم و شاکی یک پرونده که در حال نوشتن عریضه هستند، مجرم را تشخیص دهد. در این سکانس دوربین خیلی زیرکانه بدون اینکه نظر پارک را به مخاطب نشان دهد، کات می شود به داخل خانه ی پارک و رابطه ی وی با همسرش! این یک برداشت آزاد است. مخاطب در پایان فیلم می تواند برداشت خود را از این سکانس ارائه دهد.
فیلمنامه به صورت تدریجی و زیرپوستی در سکانس های میانی فیلم به بررسی شخصیت کارآگاهان فیلم می پردازد. کارآگاهانی که در بحبوحه ی این پرونده، رفتن به دیسکو و کارائوکی و عیش و نوش را نیز فراموش نمی کنند! در اواخر فیلم، درست در همان موقعی که پارک و سئو در حال مشاجره می باشند قتل دیگری رخ می دهد. قتلی که قربانی آن می توانست همسر پارک باشد و من هنوز در عجبم که چرا این اتفاق نیفتاد؟!
این قربانی همان دختری است که سئو در تحقیقاتش از مدرسه با وی چند کلامی هم صحبت شده بود. همین همصحبتی اندک در وی چنان تاثیری ایجاد می کند که پس از یافتن جنازه وی، از خود بیخود شده و روی یاغی گر وی ظهور می نماید. اینجاست که پارک در نقش حامی وی ظاهر می شود.
در سکانسی از فیلم (سکانس دیسکو و خوشگذرانی) پارک به سئو می گوید: آیا سئول از آمریکا بزرگتر است؟! در آمریکا با تمرکز بر فکر و ذهن پرونده های جنایی را حل می کنند ولی اینجا باید برای دستگیری مجرم با پای خود دنبالش بدوی. شاید در انتهای فیلم سئو به این حرف پارک ایمان بیاورد که اگر علیرغم خرابی ماشینش به دنبال مظنون رفته بود، جنایت دیگری رخ نمی داد و یک قربانی دیگر نجات می یافت.
سکانس ماقبل پایانی سکانس اصلی فیلم است. سکانسی که تا مدتها در یاد خواهد ماند. پارک و سئو علیرغم نزدیکی بیش از حد به یکی از مظنونین، و علیرغم وجود مدارک و شواهد کافی، قادر به دستگیری وی نمی باشند (چون جواب آزمایش DNA منفی است). و مظنون پس از فرار از چنگال سئوی زخمی و خشمگین، در سیاهی تونل در افق محو می شود. چه قاب زیبایی و چه فضاسازی وهم انگیزی.
در سکانس پایانی 17 سال بعد را شاهد هستیم. جایی که پارک دو فرزند دارد و همانطور که همسرش در سکانسی با فیلمبرداری و لوکیشن زیبا، از وی خواسته بود، شغل خود را عوض کرده و در حال انجام کار جدید می باشد که به طور تصادفی به محل انجام جنایات 17 سال پیش می رسد. جایی که دختربچه ای به وی می گوید کسی که سال ها پیش اینجا کارهایی انجام داده، چند روز پیش اینجا بوده. به همین نزدیکی و به همین دوری!
وهم و سیاهی داستان در این سکانس بر مخاطب سایه می افکند و در پلان آخر، به زیبایی شاهد چهره ی متعجب و وهم انگیز پارک هستیم که از کلوز آپ به لانگ شاتی تاثیرگذار تبدیل می شود. گویی پارک استیصال خود را با مخاطب به بهترین شکل شریک می شود.
اینجاست که لوکیشن ابتدا و انتهای فیلم یکی می شود و این حس متبلور می شود که پسر بچه ی ابتدای فیلم توانست ملخ را شکار کند ولی پارک، ملخ پرونده ی خود را نتوانست به دام بیفکند. درست در این لحظه به ماهیت سکانس آغازین پی می بریم.
از نقطه نظر فرمی، این فیلم دارای همه چیز است: ضرباهنگ مناسب، تدوین بسیار خوب، لوکیشن ها و قاب بندی های استادانه و چشم نواز، شخصیت های اکثرا خاکستری، گره گشایی های به جا و استفاده ی درست از غافلگیری جنایی/پلیسی، میزانسن های درست و مملو از صحنه های تاثیرگذار. فیلم می توانست با اضافه کردن چاشنی تراژدی و غم بیشتر، مخاطب را بیش از پیش متاثر کند ولی به دلایلی که کارگردان بیشتر از هر کس دیگری به آن واقف است، این کار را نکرد تا در دام شعار زدگی فرو نرود.
در زمانه ای که فیلم های تبلیغاتی و پر سر و صدا و توخالی هالیوودی اطراف مخاطبین خیمه زده اند، تماشای فیلمهای شریف و کم ادعایی از سینمای غیر هالیوودی مانند همین فیلم خاطرات قتل، موهبتی است که باید از آن استفاده کرد.