جستجو در سایت

1397/11/20 00:00

همه هنرها خطرناک هستند!

همه هنرها خطرناک هستند!

 

همیشه به این تئوری اعتقاد داشتم که سادگی، زیبایی می آفریند. اما آیا هنر هم همیشه زیبایی می آفریند؟ قطعا با دیدن این فیلم به این نتیجه می رسیم که خیر. به قول تک دیالوگ رنی روسو در فیلم: " همه هنرها خطرناک هستند." دنی گیلروی را به عنوان فیلمسازی می شناختم که پس از تماشای فیلم قابل تحسین و دوست داشتنی "شبگرد"، با خود گفتم که کارگردانی است که می تواند با چنین دغدغه اجتماعی گونه، آثاری درخور و بهتر از "شبگرد" بسازد. گرچه فیلم دوم وی (رومن . جی ایزریل) را ندیدم اما با تماشای این فیلم، گیلروی سعی داشته که ژانر متفاوتی را تجربه کند. شروع فیلم به شدت گنگ و مبهم است. شخصیت های اصلی مدام در یک سالن همایش، از خیانت و رابطه نامشروع صحبت می کنند. تنها با ذکر نام آن ها، تصویری از شخصیت ها ذکر شده نمی بینیم. رفته رفته فیلم همچنان روایت منسجمی به خود پیدا نمی کند و من به عنوان مخاطب، فقط مجذوب طراحی صحنه و میزانسن و قاب بندی ها و جلوه های ویژه فیلم می شوم.

 داستان خیلی دیر سرو شکل می گیرد و در دقیقه 20 الی 30 متوجه می شویم که که پیرمردی نقاش، پس از مرگ مبهمش، نقاشی های وی دست "جوزفینا" می افتد، درحالیکه جدا از نقاشی های عجیب و جذاب پیرمرد، انگار آن ها نفرین شده اند. فیلم جنبه "وحشت" به خود می گیرد و با تلفیقی از ژانر وحشت و سوپرنچرال، سعی دارد تک تک کسایی که در مبادله این نقاشی ها دست داشتند را به قتل برساند. گاهی اسلشر می شود و گاهی قتل ها در سطح درجه چندم "مقصد نهایی"، از روی اتفاق شکل می گیرد. در میان چند سکانس خوب قتل، گره افکنی و گره گشایی در داستان شکل نمی گیرد. شاید تنها گره و معما داستان همین باشد که نقاش کیست و نقاشی هایش از چه چیزی الهام گرفته است که آن هم پس از اتفاقات وهم انگیز قتل ها، به کل فراموش می شود و شخصیت ها به دنبال بقا و نجات هستند. ولوت بازساز اگر به عنوان یک اثر سطحی ترسناک که می خواهد شوخی با اهالی هنر داشته باشد، نگاه کنیم، اثر سرگرم کننده ای است اما در مقایسه با اثر تکان دهنده "شبگرد"، ولوت بازساز یک عقب گرد کامل در کارنامه دنی گیلروی فیلمساز است.​