سینمای امروز

ن
وشته ای از آقای سامان سامان
نگاهی به سینمای امروز ایران
بیشک بسیاری ،با خواندن این مقال ،رگهای گردنشان متورم خواهد شد چه زن و چه مرد ،فیلمفارسی امروز شاید بیشتر از انکه شنونده ویا خواننده را متوجه سلف خود سینمای فیلفارسی پیش از انقلاب کند آنچنان در منجلاب باند بازی و جمله ، احتمالا نخ نمای مافیا، پیش رفته که آب طتهیر بر گذشته درد آلود این یتیم بینوا ریخته و پس از گذشت بیش از صد و اندی سال نه تنها امروزه دردی را حل نکردن بلکه شاهد در جا زدن و بلکه پسرفتی حزن انگیز است ، که حتی فیلهمای نسبتا ارزشی و انگشت شمار این مرز و بوم را با خود به باتلاق فنا و ندیده شدن کشانیده .درد بی درمان این جادوی هزاره دوم و سوم در ایران کارش از مشکل فیلمنامه و بازی مثلا (نابازیگران) ،و حتی کارگردانی گذشته ، و آنچنان واپسگرایی را سر لوحه حرکت خود قرار داده که گویی تنها با از میان بردن ساختار پوسیده و از بن خراب کردن و از نو طرحی نو درانداختن را میطلبد.
نبوده حمایتهای پایه ای از سازندگان فیلم ،نبوده کمپانیهای کار بلد و فیلم شناس سازنده ،و حتی سندیکاهای درست و حسابی فیلم سازی در ایران ،دست کلفت گردنانی را باز گذاشته که تنها بخاط داشتن پول (که البته از کجا آوردنش در اینجا مورد بحث نیست ،که شاید هم میتوانست هم باشد اما مگر فرقی هم میکرد) به تاختن مشغولند و حتی برخی کارگردانان کار بلد ما را نیز بدلیل نداشتن امکانات و توانایی های مالی اکثرا یا بهتر بگویم بصورت دائمی به زیر سیطره خود کشیده اند ،کسانی که حتی در خواندن فیلمنامه هم بیشترشان عاجزند و باید در مواردی از بچه هاشان برای خواندن آن کمک بگیرند ،بدلیل ثروتهای باد آورده (حال از هر راهی) براحتی دستور ساختن فیلم را با بازی خانم ...... و اقای ...... را میدهند و در برخی ویا شاید بیشتر موارد ،کار انتخاب بازیگر را به فرصت طلبانی که اکثرأ یا بدنبال سوءاستفاده های خاص یا بهره وری مالی میدهند که انتخابهایشان بستگی به اندازه زاویه (حاده ،قائمه و منفرجه) ..... فلان (چهره ) خانم را دارد ،البته اگر ایشان بای سکچوآل نباشد وگرنه کار آقایان هم بجای پرداخت پول جهت بازی که خود در جای خود حرفی اساسی در صنعت فیلم ماست ،،هم به جای باریک ممکن است بکشد.
اگر رگها کمی متورم شود از این دست نوشته ها فقط ایشان را رجوع میتوان داد به فیلمفارسی هاییکه تنها بدلیل معذورات ممیزی وگرنه بجای فحاشی بی حد و مرز (البته معلوم است در مورد چه اندامیست) ،به عریانی کامل کشیده میشد ،چرا که ،آنچه از نظر بسیاری جا افتاده شده یک چیز است و ان اینکه تنها کلام اروتیکی تماشاگر ایرانی را میخنداند و بس. و افتخارشان اینست که فیلمفارسی شان فلان میلیارد میفروشد و کسی هم کاری ندارد ،در آن چه به فروش میرود ،
فرهنگ ؟هنر؟شرف؟و و و ........
(خالی از لطف نیست بدانیم با دلار حدود ۱۴۰۰۰تومان سی میلیارد بفروشند تازه دو میلیون دلار فروخته اند ،و جالب اینجاست با این فروشها ،که البته کار به قیمت بلیط سینما و غیره نداریم چنان در پوست خود نمیگنجند که یادشان میرود ،معمولی ترین فیلمهای همین ترکیه بغل دستمان ،یک فیلم یا سریالش بالای ده ،بیست میلیون دلار بفروش میرسد ،آنسوترهایش بماند که گاهی بالای میلیارد دلار میرود.)
فقط بشماریم باقیش مهم نیست ،که چه بلایی بر سر این طفل رشد نکرده ،پس از صد و اندی سال میاید.
این یکی ،فرزندش را میاورد و بلافاصله نامش در تیتراز میرود ،آن یکی (زاویه دارانش را) به نام (چهره) ،یکی دیگر در فلان محفل با دعوت از سرمایه گذار و فلان رابطه،آبکی ،دودکی ،نقش میگیرد .گاهی انقدر پوپولیست میشوند (البته اگر معنایش را بدانند)از زمینهای خاکی شمال تهران و نه جنوب شهر بازی در فیلم را شروع کرده اند البته قطعا خاک بازی را با فیلم بازی کردن یکی میدانند ،یا در خارج کشور بوده اند یا دیگر مملکت گنجایش این همه (هنر) بازیگری وجود ندارد و چون در فلان جشنواره جایزه گرفته اند (البته به هر دلیلی ،نه به دلیل بازی بلدی) و چون بقول قدیمیها یک قرونشون شده دوزار ،اینجا دیگر جای ماندن نیست پس بای بای .
فیلمنامه نویس هم که در این آشفته بازار ،شرایطی جز کرنش ندارد ،البته اگر بلد باشد بنویسد! آنچه جامعه میطلبد مینگارند و این میانه اگر کارگردان البته اگر کاردان باشد نه جایزه بگیر دهه فجری که با رانت دیگری ،میسازد .بله کارگردان مسئول این میانه تنها بدلیل گذران زندگی تن به ساخت میدهد.
زیراکه جواب مخارج زندگی را با شعار نمیتوان داد .
نگاهی کوتاه به این اوضاع زندگی این زنان و مردان مثلا معروفه و معروف بیاندازید ،فقط دور هم میپلکند و بس . نه در این آشفته بازار در بیشتر موارد تحصیل کنندگان این هنر جایی دارند نه بازیگرانه , بازیگر .
بندرت زیر میدان محسنی آنان را خواهی یافت و بدون ماشینهای شاسی بلنده هر روز به صفر تبدیل شده و مدل بالاتر .با بیشترشان که اصلا نمیتوانی با ایشان کلامی بگویی ،چرا که یادشان میرود در فیلمها با چه گفتارهای اروتیک و پرت و پلاهایی به (اسم) رسیده اند .بیرون پلاتو
تقریبا تمامشان میشوند یا نظریه پرداز سیاسی یا هنر شناس و در دورانیکه سنشان کمی بالا میرود فوری ملقب به استاد میشوند که اگر لحظه ای در کلامشان دقتی کنی اکثرا خود نیز نمیدانند چه میگویند .جایی خبرنگاری را مفنگی مینامند، علارقم آنکه خود در انزوا و خودشیفتگی و تنهایی دست و پا میزنند ، در مجلسی اگر دور هم باشند حال جشنی یا افتتاحییه یا چیز دیگری ،همه منتظرند دیگری به دست بوس بیاید و حتی سلام کند چرا که برخی نامشان در فلان سریال نام سریال بوده و بقولی اسم در کرده اند،گاهٱ آنقدر این موش و گربه بازی و تحویل نگرفتن همدیگر ادامه پیدا میکند که خود را در خانه خود میابند بدون انکه به هم فیلمی خود سلامی کرده باشند .مردم عادی را فقط زمانیکه دوربین فیلمبرداری فیلمشان را میگیرد میشناسند وگرنه باید به سجده بیافتند تا (گدایان تهران) دیروزی که امروز مشهورند ،بتوان عکسی سلفی گرفت.چقدر شبیه برخی دیگر در زمان انتخابات فلان و فلان ،جایی خبرنگاری را با عربده بی صلاحیت و متهم به سوال نداشتن ، میکنند چرا که به گمانشان روزی پدرشان چند فیلم ساخته و نامشان با احترام برده میشود اینان حتی حرمت پدر را در جمع نیز نگاه نمیدارند، البته این بدان معنی نیست که خبرنگاران لزوما بیش از این (هنرمندان) بدانند ،زیرا که برای آنان هم یک شب در باز داشتگاهی بودن کافیست تا آنان را (جهانی) کند بثان بانوی رقصنده ای که با یک (قر کمر) اکنون در خارج کشور،شده اند سفیر آزادی زنان . نگارنده با باور به آزادی بیان و نوع پوشش تنها اشاره ای سمبلیک دارم به آنچه در شرایط کنونی میگذرد.
شوربختانه در جامعه ما آنچنان مسائل در هم تنیده شده که تا میایی داخل موردی شوی ،سر از صحرای کربلا در میاوری.
نن