افول سریال ایرانی و دلایل آن

افول سریال ایرانی
فصل اول: روزهای بالندگی
روزگاری تلویزیون به دلیل فقدان رقیب و نبود شبکه های ماهواره ای و مجازی و نیز اقبال مدیران و مخاطبان به سریال سازی با انبوه سریال هایی روبرو بود که به اصطلاح به سریالهای خیابان خلوت کن معروف شده بودند. اما هر چه گذشت وبا ورود رقبا و دسترسی اکثریت مردم به این شبکه ها، تلویزیون قافیه را به رقیب باخت. چرا که به دلیل حضور مدیرانی در راس که هنوز نیم نگاهی به دهه شصت و هفتاد داشتند و نیز تکیه بر ایدئولوژیهای سبک زندگی خود که در تضاد با تفکر قاطبه مردم بود میدان را به سایر رقیبان باخت و رو به افول گذاشت. در این سالها تلویزیون ملی با تکیه بر کپی رئالیتی شوهای آزمون پس داده جهانی تنها به سریال به عنوان یک ویترین بسنده کرد و اغلب آمار مخاطبانش را با همین برنامه های ترکیبی سنجید. هر چند همین مقدار تاب و تحمل این برنامه ها هم در برخی مدیران وجود نداشت و پس از مدتی برخی از این برنامه ها که حتی قدمتی چند ساله داشتند همچون برنامه نود را تعطیل کردند، اما باز هم در بک گراند ذهنی بسیاری از مدیران یاد و خاطره سالهای محبوبیت تلویزیون و سریال هایش به یادگار مانده و گهگاه می کوشند تا آن دوران را تکرار کنند اما به دلیل تنگ نظری و برخی گرایشات متداول و به روز نشده به توفیقی دست پیدا نکرده و شکست می خورند. توفیق یکی دو سریال طنز را نمی توان به حساب همه این سالها گذاشت. این تکرار خطا به شبکه های ویدیویی داخلی فرصتی داد تا بتوانند در فضای آزاد تری دست به تولید سریال در رقابت با تولیدات سیما بزنند. شبکه های ویدیویی رویکردیی همچون تلویزیونهای کابلی دارند اما با نظارتی محدود تر.
فصل دوم: چرا شبکه ویدیویی؟
افول تولیدات سیما و رد بسیاری از طرح ها و گرایش تلویزیون به کار با سریال سازان آزمون پس داده و نیز اعمال محدودیت های فراوان و سلیقه ای باعث شد تا در ابتدا چند سریال در فضای نمایش خانگی به توفیق دست پیدا کنند. از جمله قهوه تلخ، شهرزاد و قلب یخی و تا حدودی عاشقانه. اما این روند با سیر نزولی آثار بعدی ادامه پیدا نکرد و شبکه ویدیویی هم به همان ورطه ای افتاد که تلویزیون سالهاست با آن دست به گریبان است. یعنی عدم شناخت ذائقه تماشاگر. با این تفاوت که تماشاگر شبکه نمایش خانگی حق انتخاب بیشتری دارد که کار را برای مجموعه سازان به مراتب سختر می کند. این که چرا سریال های اخیر عرضه شده نمی فروشد چند دلیل عمده دارد
فصل سوم: دلیل شکست
در سریال های تلویزیونی سفارشی و ملی، سازنده نگران اقبال عمومی نیست چون همه چیز از پیش و نزد مدیران تائید و تعیین شده و در سی قسمت به بالا و یکجا تولید و پخش می شود. بنابراین کارگردان و تهیه کننده قصه خود را اغلب بر ریتمی کشدار سوار کرده و قصه نیم بندش را تا پایان ادامه می دهد. اما در شبکه های خصوصی چنین نیست و مخاطب است که تعیین می کند یک اثر ساخته شود و ادامه پیدا کند یا تعطیل شود. به همین دلیل است که در دنیا سریال ها فصل بندی می شود. هر گاه مخاطب آن ریزش کرد متوقف شده و دیگر ادامه پیدا نمی کند. چرا که مخاطب شبکه خانگی برای هر قسمت مجموعه هزینه می کند و دوست ندارد حس کند سر او کلاه می گذارند. پس اگر چنین حسی به او دست داد از ادامه خرید قسمت های بعد صرف نظر می کند و شکست مجموعه را رقم می زند. شاید بهتر آن باشد که سریال سازان شبکه نمایش خانگی هم همان روشی را اتخاذ کند که در همه جای دنیا آزمونش را پس داده یعنی ساخت چند قسمت ابتدایی، باز خورد آن و سپس ادامه سریال.
در سریال های تولید تلویزیون ملی مخاطب هزینه چندانی نمی کند و اغلب سریال را جسته گریخته تماشا می کند بنابراین برایش چندان اهمیتی هم ندارد که یکی دو قسمت را این وسط نبیند چون با رجوع دوباره به سریال به دلیل ریتم آهسته آن باز هم متوجه قصه خواهد شد. اما سریال ساز تلویزیونی نمی تواند همین نسخه را برای شبکه ویدیویی هم بپیچد. چون در اینجا صرف وقت و هزینه ارزش بیشتری دارد و باید سازنده موفق شود در همان قسمت های ابتدایی مخاطب را با خود همراه کند.
در سریال های تلویزیون ملی معمولا ژانر چندان اهمیت ندارد. سریالی قرار است بخنداند اما دریغ از یک لبخند. قرار است معمایی باشد اما گره ها یکی یکی در همان اواسط بنا به سلیقه سفارش دهنده باز می شوند. سریالی هیجانی و اکشن هم با کمبود بودجه و هزار دلیل دیگر ناگهان به ورطه ملودرام می افتد. اما در شبکه ویدیویی هر آنچه که در تلویزیون اتفاق می افتد را باید دید و بر عکس آن عمل کرد. قطعا استفاده از الگوهای سریال سازی تلویزیونی محکوم به شکست است. در غیر اینصورت تماشاگر بعد از صرف هزینه حس سر خوردگی کرده و توقف سریال را به قهر خود از مجموعه رقم می زند. در ادامه به دلایل شکست چند سریال جدید عرضه شده در شبکه ویدیویی می پردازم
فصل چهارم: پایان زود هنگام یک شروع ( مروری بر چند سریال):
سریال اول: خواب زده: ترکیب سیروس مقدم و سعید نعمت الله که اغلب در تلویزیون موفق بود این بار به دلیل افتادن به ورطه تکرار نا موفق است. گویی در حال تماشای سریالی مناسبتی ویژه ماه رمضان هستی. قصه ملغمه ای از سریال ها اغما، او یک فرشته بود و دیوار است که از آنها هم عقب تر است
1- دوربین گیج و ملتهب مورد سلیقه کارگردان بر خلاف تلویزیون این بار منجر به مرگ اثر شده و تماشاگر دچار سر گیجه بیشتر می شود چون هنوز تکلیفش با قصه هم مشخص نیست و این نماهای مورب و پیچ در پیچ تنها حس گیجی سوار شدن بر یک قطار شهر بازی را به او می دهد. باور کنید یا نه حرکت دوربین هم تعریف دارد و نمی شود از نماهای ژانر دلهره در همه ژانرها استفاده کرد
2- جلوه های ویژه ضعیف، دیالوگهای گل درشت و لایتچسبک شخصیت ها که اغلب هم در دهانشان نمی چرخد و تنها به دلیل تعصب فیلمنامه نویس روی اثرش امکان حضور پیدا کرده
3- قلاب قصه هنوز بعد از چند قسمت به ذهن مخاطب گیر نکرده و او همچنان گیج است و نمی داند سریال چه می خواهد بگوید. دختری با ذهن بیمار و شیزوفرنی، شیطانی ملبس به لباس آدم، مرد و زنی شکست خورده در زندگی، یک عاشق شکست خورده و متواری و خلافکار همه و همه در آثار قبلی کارگردان و فیلمنامه نویس به کرات تکرار شده
نتیجه: تکرار مکررات منتهی به شکست است
سریال دوم: دل
1- ریتم کند و آزار دهنده وبه معنای عامیانه آب بندی شده و خست در پیش برندگی قصه و تکیه تنها بر بازیگران چهره
2- عدم باور پذیری شخصیت ها با جامعه ملتهب امروز ایران، از جمله ازدواج پر حاشیه و پر هزینه زوج پا به سن گذاشته قصه که گویی دو جوان دهه هشتادی هستند در تضاد با سبک زندگی قاطبه مردم که اکثرا با مشکلات فراون معیشتی روبرو هستند مخاطب را پس می زند.
3- سردرگمی قصه و فقدان قصه ای پر کشش و چند لایه و سوال برانگیز که نیاز به عطش و انتظار تماشاگر برای رسیدن قسمت بعدی را رقم بزند. در یک جمله: آب بندی
نتیجه: سریال علی رغم آن همه آدم سانتی مانتال و مو پریشان به شدت فضایی مناسبتی دارد. گویی اگر مقداری چفت و بست لباس و پوشش بازیگران را محکم تر کنیم می توان همین سریال را در ماه مبارک رمضان و از یکی از شبکه های تلویزیونی هم پخش کرد. در نهایت سریال کشش لازم را ندارد. ریتم به شدت کند است و شکست می خورد.
سریال سوم: هم گناه
1- ضعف در کشش داستانی
2- تعدد شخصیت هایی که مشخص نیست چطور قرار است به قصه اصلی گره بخورند. ابتدا تصور می شود با ساختاری کراش وار طرفیم اما در ادامه می شود یک سریال شبه مناسبتی که تنها کارناوالی از بهترینهای سینما را با خود همراه کرده اما کافی نیست
3- آب بندی در ریتم و اجرا، قاب بندی و فقدان زویای مختلف تصویری که موجب حداقل ریتم درونی شود.
4- با گذشت چهار قسمت هنوز قصه پر کشش اصلی که قرار است مخاطب را تا آخر بکشاند نداریم. سریال هنوز در حال معرفی شخصیت های جدید قصه است، بدون آنکه تماشاگر بداند چرا باید این همه آدم سردرگم را دنبال کند.
نتیجه: ریتم کند، فقدان قصه جذاب و پر کشش باعث خواهد شد که با ریزش بالای تماشاگر مواجه شود اگر فکری به حال اثرش در ادامه نکرده باشد و قرار بر ادامه همین خطا باشد.
فصل پایانی: چه باید کرد؟
درست است که با محدودیت در انتخاب سوژه روبروییم و نمی توانیم مخاطب جهانی داشته باشیم که مثلا با سریال اسپانیایی خانه اسکناس یا سریال آلمانی تاریکی ( هر دو خریداری شده توسط شبکه نت فیلیکس) رقابت کنیم. اما همین مخاطب داخلی را هم با خود همراه کنیم غنیمت است. در مرحله اول: ریتم ،ریتم ،ریتم و در مرحله دوم: قصه، قصه ، قصه! مرحله سوم بازیگر است نه مرحله اول. جذب نیروهای جوان و مستعد در فیلمنامه نویسی، کارگردانی و بازیگری. تکیه بر آزمون پس داده ها یعنی بستن راه مستعدین و در ادامه تکرار سوژه و فقدان خلاقیت و فکر نو! ریختن این تفکر کهنه که ذائقه مخاطب ایرانی فرق دارد غلط و یک پیش داوری منسوخ شده است. خسیس بازی در نیاورید و تا می توانید قصه خود را پر شتاب و پرکشش روایت کنید. سوال ایجاد کنید تا تماشاگر ترغیب شود به ادامه. پایان هر قسمت را با یک سوال و غافلگیری تمام کنید نه اینکه وسط دیالوگ یهو تیتراژ بالا بیایید. این حالت حس خوبی به مخاطب نمی دهد و یک حالتهای بی ادبی هم در آن مستتر است. هر چه که در مورد مخاطب ایرانی می دانید غلط است. چرا که ذائقه او ثابت نیست و دائما در حال تغییر است. پس برای بقا در شبکه خانگی و حتی تلویزیون باید طرحی نو در اندازید یا عطایش را به لقایش ببخشید. هر چند تا همینجا هم یک علامت سوال بزرگ ایجاد کرده اید. سرمایه گذار با چه تفکر و منطقی این همه هزینه را متحمل می شود. سرمایه اش بر می گردد؟ قطعا خیر!
امیر شاداب