او فقط كالوينو بود

ادبیات کالوینو را بیشتر از هر چیز می توان به خواب شیرین بعدازظهر، پس از فارغ شدن از کار و میل کردن ناهاری دلچسب، تشبیه کرد. خوابیدن بعدازظهر همچون شب یک الزام و شاید یک امر متعارف نیست ولی انگار بیشتر می چسبد. کالوینو که نویسنده ای ایتالیایی محسوب می شود، در شهری از کوبا به دنیا می آید که نام پیچیده اش بهانه ای می شود برای لحن پیچیده ترِ کالوینو! ((سانتیاگو دلاس وگاس)). و بعد ها در سن پنج سالگی به ایتالیا می آید. جایی که با نگاه کردن به هرگوشه اش بهانه ای داری برای نوشتن. می توانی عضو حزبی شوی و مشت گره کنی و فریاد بزنی. می توانی در کوچه هایش شب تا صبح پرسه بزنی و عاشقی کنی. می توانی معماری های شگفت آور را نظاره کنی و انگشت به دهان در حال حیرت با دست دیگرت عکسی برداری به یادگار. کتابخانه های غول آسایش را زیرورو کنی و غرق در لذت خواندن ها بشوی. اما شاید هرگز -تاکید می کنم هرگز- کسی پیدا نشود که با قلم، همه ی این کارها را با هم بکند و کالوینوی عزیز شاید تنها کسی باشد که با قلمش هم می نویسد، هم مشت گره می کند، هم پرسه می زند و عاشقی می کند، هم عکاسی می کند و هم می خواند و شور خواندن در ما ایجاد می کند. بگذارید به سه کتاب او مراجعه کنیم تا دقیق تر ببینیم که او چگونه این کارها را می کند.
1. مورچه ی آرژانتینی (شامل سه داستانِ مورچه ی آرژانتینی، مِه دود و ناظر)
کالوینو در ابتدای حرفه ی نوشتنش عضو حذب کومونیستی ایتالیا شد. اما این عضویت او در آن جمع ها صرفا نه برای برگرداندن حقی از دست رفته که برای شناخت جامعه ای جایگزین شده به جای چیزی بود که مردی مثل او را ناامید کرده بود و ماحصل همه ی آن فعالیتها و گفت و شنودهای جدیِ سیاسی، شد کتاب مورچه ی آرژانتینی. کتابی شامل سه داستان نه چندان کوتاهِ پردغدغه و مهم. مهم هم به لحاظ ارزش ادبی و هم به لحاظ معنای دلالتگرش. همان طور که کنتراستهای شدید و سایه بازی های شاهکار رابرت وینه در فیلم ((مطب دکتر کالیگاری)) بازتاب دهنده ی دوره ی پرمشقت و سیاه آن دوران آلمان بود، نگاه نیچه ای کالوینو به انسان و نفرتش از میان مایگی و انفعال در واکنش ها هم آینه ی تمام نمای آن دوران ایتالیاست. او در این سه داستان موقعیتهایی ویژه را از دل روزمرگی –و نه جدا از آن- می سازد، تلاش مذبوحانه ی انسان در مواجهه با این اتفاقات را نشانمان می دهد و در نهایت پایانی ظاهرا خوش و خنثی را در هر سه اثرش رقم می زند. پایان هایی که می دانیم صرفا دل خوش کننده است برای فراموش کردن انفعال انسان. در مورچه ی آرژانتینی، مورچه های نفرین شده خانه ها را به تصرف درآورده اند و هر کدام از خانواده ها به تناسب امکانات و سوادشان راه حل هایی برای از بین بردن مورچه ها دارند که راه به جای نمی برند و حتی مردی که از طرف دولت برای نابود کردن مورچه ها به خانه ها می رود، ظاهرا خیانتکار است و اعمالش باعث افزایش مورچه ها می شود. چون اگر مورچه ها به کلی از بین بروند طبیعتا او هم بیکار می شود و این سیکل خیانت دولت و استیصال مردم تا پایان داستان در جریان است. در پایان این داستان مرد از به کنار دریا رفتن با همسرش و صدفهای سفیدی که امواج دریا به آنها برخورد می کند، می گوید. درحالی که پس از آن وقتی به خانه برگردند، می دانیم که همچنان مورچه ها حضور دارند. مه دود، که به اعتقاد نگارنده نه تنها یکی از بهترین نوشته های کالوینو که یکی از بهترینِ داستان کوتاه هاست، با توصیف مردی می آغازد که به جایی آمده که به هیچ وجه به فضای وحشتناک آنجا تعلق ندارد و ظاهرا به اجبار قرار است در روزنامه ای که مربوط به یک شرکت پالایش است و به امور زیست محیطی و مبارزه با آلاینده های طبیعی و آلودگی هوا می پردازد، به عنوان گزارش نویس فعالیت کند. اولا انتخاب مضمون زیست محیطی برمی گردد به شناخت دقیق کالوینو به این مبحث با توجه به گیاه شناس بودن والدینش. دوما داستان در کنار نمایش رخوت زندگی در اتاقی نفرت انگیز و شغلی کسل کننده، داستان عشقی هم داردکه با تلفیق شدن با شاعرانگی که دودها زیبایی های شهر را از بین می برند، رابطه ی آنها هم در همین دودها گم می شود. ثالثا پر رنگ تر شدن وجهه ی سیاسی نویسنده با دیدار شخصیت داستان با ((عمر باسالوتزی)) که رهبر گروهی ست و باز هم این موتیف دودها و فضاسازی کالوینو که نشست آن جمعیت معترض و بیانیه هایشان را خفه می کند و در میان این خفگی متوجه می شویم که شرکت مبارزه کننده با آلودگی ها خود به نوعی ایجادکننده ی آلودگی های جدید است و فریادهای خاموشی که در مه دود گم می شود و در نهایت هم باز یک پایان دل خوش کننده با پا گذاشتن شخصیت به محلی بهشت گون که آرزویش را داشته و مایی که می دانیم این ها هم تخیلاتی است برای پشت سر گذاشتن همه ی آن سیاهی ها و شکست ها که پایانی ندارد. ناظر کوبنده ترین و نیش دار ترین داستان این کتاب است. داستان کسی که به شکلی افراط گونه خود را به حزبی متعلق می داند و ناظر انتخاباتی است در دوره ای که حزبشان هم نماینده ای دارد. محیط مالیخولیایی انتخاباتی که او به آنجا فرستاده شده که در یک بیمارستان بیماری های درمان ناپذیر واقع است، او را درگیر بازی های ذهنی پیچیده ای می کند و وادار به بازنگری در همه چیز. در عقایدش که به راستی ایتالیا در سیاست های گذشته اش بهتر بود یا امروز؟ در زندگی زناشویی اش و حالا که وظیفه ی پدرشدن هم که با اعتقادات امروز ضد خانوادگی اش در تضاد است، اضافه شده و حتی در ماهیت و شکل برگزاری خود انتخابات. این داستان با روایت یک روز ملال انگیز و تصویر کردن افلیج ها و عقب مانده ها، سیاسی ترین نوشته ی کالوینو را عرضه می کند و مشتهای گره کرده اش را از همیشه کوبنده تر و فریادهایش را از همیشه بلند تر. شاید اجتماع مفاهیم این سه داستان در این بخش مه دود خلاصه شده باشد: ((عاشق کلودیا بودم. ولی او نمی توانست اندوه مرا درک کند. بعضی آدم ها به این خاطر که فلاکت و بدبختی را تحمل کرده اند، نسبت به زندگی شدیدا پیش پا افتاده و بی تفاوتشان خود را مقصر می دانند، ولی عده ای دیگر هستند که همان کارها را انجام می دهند، اما آنقدر بخت خوشی دارند که حتی نمی توانند تحملش کنند.)) کالوینو چند سال بعد از انتشار این کتاب از حزب کومونیسم ایتالیا جدا شد.
2. شهرهای نامرئی
حتی تحلیل های خام دستانه ای که می گوید: ((این رمان می تواند برای دانشجویان معماری و شهرسازی مفید باشد چراکه ایده های جالبی از ساختار شهرها به دست می دهد.))، می تواند برای شهرهای نامرئی یک امتیاز باشد. هرچند این صحبت ها ممکن است ارزش های هنری-ادبی کتاب را تقلیل دهد اما همان طور که تیموتی کوریگان در جایی از لذت دیده شدن یک فرآیند که فردی که به آن می نگرد تخصصی در آن امر دارد می گوید، ما چرا باید از درد به خود بپیچیم. کلیت شهرهای نامرئی بر لذت بی پایان دیدن و کشف و تحلیل بنا شده و پیروزی اش بر تکرار و کلیشه ها. در این اثر تفاوت نگاه کردن و دیدنِ صرف معنا می یابد و تفاوت درک حاصل از آن. مارکو در این داستان در واقع خود کالوینو ست. کالوینویی که با پرسه زدن در کوچه پس کوچه ها و تماشای دقیق آدم ها و نگاهی تیزبین به ساختمان ها و مناظر، ابژه ها را درونی کرده و در قالب تجربه ای شخصی ارائه می کند و نتیجه اش می شود نوشته ای سفرنامه ای به درون شهرهایی جادویی از زیرزمین تا آسمانشان که تجربه ای نو و یکه ای در ادبیات است. نویسنده با داستانک هایی که برای توصیف شهرها ارائه می دهد، نوعی ساختمان پله ای را به کار می گیرد. این داستانک ها در ظاهر ممکن است هیچ ربطی به هم نداشته باشند، اما به این دلیل که جز اصلی ساختمان روایت می شوند، به تداوم کنش دو شخصیت می انجامند. شهرهای نامرئی اثری ست مهم و تاثیرگذار.
3. اگر شبی از شب های زمستان مسافری
این رمان شاید هرآنچه از یک داستان بخواهید به شما می دهد و شاید بیشتر از آن. اگر شبی... شروعی حیرت آور دارد و مشخص نیست که خواننده دقیقا با چه چیزی مواجه است. و به راستی هم که تا پایان ما را از یک برداشت سر راست و زدن یک مهر تحلیل ثابت بر اثر باز می دارد. کلیت رمان بر پایه ی عشق به خواندن و در ستایش از کتاب بنا شده است. اما در سطح زیرین تر اثر، مفاهیم داستان به شکلی هرمی گسترش می یابد. تمهیدی که کالوینو در شهرهای نامرئی به کاربرده بود، اینجا به شکل پخته تری به چشم می آید. استفاده از نوعی فرم ساختمان پله ای برای دنباله دار کردن داستان. اما این راهبرد پله ای صرفا به معنای آنچه اشکلوفسکی اشاره می کند که یک روایت ساده می تواند از ساختمان پله ای صرفا برای اتصال مجموعه ای از وقایع استفاده کند و چنین اثری می تواند با اضافه و کم شدن اپیزودها طولانی یا کوتاه تر شود بی آنکه ساختمان کلی اش آسیب ببیند، نیست. که اگر بود این کتاب تا امروز نمی ماند. چراکه بدون تعامل میان سببیت و معما، وقایع صرفا یکی پس از دیگری به هم متصل می شوند و فاقد پویایی هستند. داستانک های کالوینو صرفا برای کش آمدن داستان نیست. شروع کار جنبه ای proairetic دارد. کتابی انتخاب شده است که ظاهرا باید همین کتاب اگر شبی... باشد اما نیست. به همین واسطه شخصیت داستان باید به دنبال کتاب اصلی بگردد. همین قلاب داستان موجب می شود که تمام وقایع بعدی از جمله داستانک ها که به موجب رسیدن کتاب های باز هم اشتباه و مطالعه کردن آنها به خاطر آزمون و خطا کردنشان گنجانده شده و رابطه ی دوستی و سرانجام عاشقانه ای که در پیرنگ اصلی ظهور می یابد با زنی که او هم به نظر اعتیاد به خواندن دارد، حول مجموعه ای مرتبط با درک کلیت اثر باشد. و پایان داستان که درحالی که کتاب واقعی در دست کنار معشوق قرار می گیرد و ما کاملا متوجه این واقعیت می شویم که پیرنگ اصلی و داستانک ها با چه نظم و هماهنگی در جهت هم پیش رفته اند. چنان چه در فصل آخر می خوانیم: ((آقای خواننده و بانوی خواننده، در حال حاضر شما دو نفر زن و شوهر هستید. یک تخت خواب بزرگ مشترک، پذیرای کتابخوانی های موازی شماست.)) این کتاب نهایت لذت از ادبیات است که تجربه ی داستان بلند و داستان کوتاه خواندن را توامان دارد و حتی از داستانک هایش به صورت منفرد هم می توان لذت برد.
موخره
امید است با نگاهی که به سه کتاب شد آنچه نگارنده در مقدمه ادعایش را داشت روشن شده باشد و در پایان باید گفت که کالوینو نه به خاطر گرفتن بزرگترین جایزه ی ادبی ایتالیا در سال 1973 که به خاطر خودش بود که کالوینو شد. او در ادبیاتش به هیچ کس ارجاع نمی داد مگر خودش. از هیچ کس وام نمی گرفت مگر خودش. او فقط خودش بود. ایتالو کالوینو.