جستجو در سایت

1399/08/24 23:47

مصائب مهاجرت

مصائب مهاجرت
به بهانه مهاجرت ریحانه پارسا

     ریحانه پارسا اولین هنرمند ایرانی نبود که جلای وطن کرد و رحل اقامت در خارج از کشور گزید، قبل از او چه بسیار هنرمندان کشورمان، وطن خویش را به هر بهانه ای ترک کرده بودند و چه بسیار در آینده ترک خواهند کرد. رفتار و اظهارات آنان در سالیان گذشته، موید این نکته بوده است که همه آنان در یک نکته متفق القولند و آن اینکه، دوری از وطن و اقامت در کشوری بیگانه، به همین راحتی ها هم که گفته می شود، نیست. مهاجرت شرایط تازه و خاصی را در مقابل آنان قرار داده است که برخی از آنان، عطای اقامت در خارج از کشور را به لقای آن بخشیده و با قبول مخاطرات احتمالی ناشی از اقدام ناپخته خود، راه بازگشت را در پیش گرفته اند، برخی دیگر به زندگی توام با مسائل و مشکلات خاص در خارج ادامه داده اند و تعدادی نیز که خود را آلوده سیاست، عناد با نظام حاکم و مخالفت با آن نموده و بعضا غرق در فساد شده اند، بدلیل ترس از بازگشت و یا عدم اجازه مراجعت، به زندگی اجباری در خارج تن داده اند.

     

     سام درخشانی درباره مهاجرت ریحانه پارسا گفت: من به ریحانه توصیه کردم که پل‌های پشت سر خود را خراب نکند، تا دوباره به کشور بازگردد، البته او هنوز تصمیم قطعی نگرفته است. سام درخشانی به نکته بسیار مهمی اشاره می کند، "نشکستن پل های پشت سر" تا چنانچه ریحانه نتوانست خود را با محیط جدید وفق بدهد، بتواند دوباره به کشور خویش بازگردد. هدف این گزارش تحقیقی و تحلیلی که مستند به تجربه 19 سال اقامت نگارنده در خارج از کشور است، همین موضوع است: مصائب و مشکلات اقامت در خارج از کشور و بقولی از " صفر تا صد مهاجرت ".


     حجم مهاجرت ایرانیان به خارج از کشور در سال های اخیر بشدت افزایش یافته است. بسیاری از ایرانیان متاثر از شرایط اقتصادی و اجتماعی کشور، با جمع کردن زندگی، ترک شغل، فروش منزل و .... به دنبال زندگی بهتر راهیِ خارج از کشور می شوند. در این میان تبلیغات اغوا کننده و بعضا نادرست بنگاه های فروش املاک در برخی از کشورها چون ترکیه، با اعلام شروطی چون اخذ اقامت دائم و فراهم آوردن امکانات یک زندگی راحت و بدون دغدغه به ایرانیان، اتباع کشورمان را برای رفتن به آن کشور ها تشویق و ترغیب می کند. شرکت های سودجو بگونه ای از مهاجرت و زندگی راحت و بی دغدغه در خارج از کشور سخن به میان می آورند که انگار فردی که از ایران خارج می شود، یکسره وارد بهشت میگردد، در حالی که چنین موضوعی به هیچ وجه صحت نداشته و مهاجرت مشکلات جدید و ناشناخته ای را بر سر راه ایرانیان مهاجر قرار می دهد.

     

     اولین مشکلی که ایرانیان مهاجر با آن مواجه می شوند، نبودِ کار مناسب برای آنها، بدلیل ندانستن زبان، نداشتن مدرک معتبر رشته کاری مورد نظر و مقررات سخت کشورها برای اعطای مجوز کار به اتباع بیگانه است. در نتیجه مشکلات مالی، بیکاری، سردرگمی و زندگی بدون هدف، از همان اول، فشار روحی غیر قابل توصیفی را به مهاجرین وارد می کند. قبل از اینکه وضع نرخ ارز در کشور به شکل فعلی در آید، تعداد زیادی از اتباع ایرانی، با اجاره دادن ملک و یا املاک خود در کشور؛ و یا با سپرده نمودن وجود نقد خود نزد بانک ها و تبدیل سود حاصل از آن به ارز و انتقال آن به کشوری که در آنجا ساکن بودند به راحتی زندگی می کردند، اما با صعودی شدن غیر قابل انتظار نرخ ارز، اکنون فقط تعداد کمی از افراد هستند که از این راه گذران عمر می کنند، بقیه یا نیازمند صدقه سازمان های خیریه و اجتماعی شده اند و یا به سختی زندگی خود را اداره می کنند. هزینه های بالای اخذ اقامت، برق، آب، گاز، تلفن، اینترنت و در صورت داشتن وسیله شخصی، بنزین؛ خورد و خوراک و از همه مهمتر هزینه های درمانی، در کشورهای مختلف جهان بقدری بالا هستند که هر فردی عملا از عهده آنها بر نمی آید.


     ندانستن زبان مشکل دیگری است که گریبانگیر اکثر اتباع مهاجر ایرانی است. اتباع اکثر کشورها جز زبان خودشان، به زبان دیگری تکلم نمی کنند. ندانستن زبان در ایجاد رابطه با همسایگان و در محیط های شهری و اداری و کاری و حین مراجعه به مراکز درمانی و.... خود را بیشتر نمایان می سازد که این مسئله متاسفانه بعد از مدتی تاثیر منفی بر روح و روان فرد مهاجر می گذارد.


     عده زیادی هستند که در عمر خود، به یک یا دو سفر توریستی خارجی حداکثر یکی دو هفته ای دست زده اند. تفریح، گردش و خوشی در این یکی دو هفته چنان بوده، که بسیاری از آنها را به فکر مهاجرت و باقی ماندن در آن حال و هوا انداخته است، در حالی که شرایط اقامت بلند مدت در یک کشور با سفر توریستی یک هفته ای به آن از زمین تا آسمان فرق دارد. دو جمله زیر حتما به گوش تان خورده است که میگویند: "به هر کجا که روی، آسمان همین رنگ است" و یا "هیچ کشوری، کشور خود آدم نمی شود". این واقعیتی است که اگر کسی برای مدتی طولانی در خارج از کشور بسر نبرده باشد، معنی و مفهوم دقیق آن را درک نمی کند.


     اولین و بزرگترین مشکلی که یک فرد مهاجر با آن مواجه می شود، غمِ غُربت و عدم تطابق فرهنگی است. در یک سفر توریستی این مسائل به چشم نمی آیند، چرا که عمر سفر کوتاه بوده و هدف آن نیز مشخص است. گردش، تفریح، خرید، استراحت و در نهایت بازگشت به میهن... ولی وقتی هدفِ سفر تغییر پیدا کرد، همه اینها که در جریان سفر توریستی عامل شادی، نشاط، کسب روحیه و آرامش روح و روان بوده اند، رنگ می بازند و شرایط محیط، مشکلات فردی و اجتماعی خاصی را به فرد مهاجر تحمیل می کند. در شرایط جدید زندگی، فرد مهاجر، اگر به شغلی اشتغال داشته و یا مشغول به تحصیل باشد، زندگی اش در مسیر محل کار و دانشگاه و زندگی و احیانا خرید مایحتاج از یک فروشگاه یا حین گردش در یک شاپینگ سنتر خلاصه می شود. تمایل به خرید همچون سفر توریستی، تفریح، گردش روزانه، بازدید از مراکز دیدنی، آثار باستانی، موزه ها و .... در عرض مدت کوتاهی بشدت کاهش پیدا می کند؛ و در نهایت، کار بجائی می رسد که فرد از دایرهِ مسیرِ حرکت به سمت محل کار و تحصیل و زندگی کمتر خارج می شود. این در مورد  اماکن تفریحی و گردشی کشورها نیز صدق پیدا می کند و اصولا رغبتی برای دیدن آنها بوجود نمی آید. ضمن اینکه با یکبار رفتن به این مراکز، آنها نیز جذابیت خود را برای همیشه از دست میدهند. برج ایفل، ساعت بیگ بن، دیسنی لند، فروشگاه ها، مراکز خرید و.... هیچکدام از این مقوله جدا نیستند. این تازه برای زمانی است که فرد مهاجر شاغل بوده و یا در حال تحصیل باشد، در غیر اینصورت او که برای گذران اوقات بیکاری، یکی دو ماه را برای تفریح و سرگرمی و رفتن به پارک، سینما، تئاتر و مراکز خرید و اگر اهل عیش و نوش باشد، کافه و دیسکو و کازینو و کاباره و .... صرف کرده است، بعد از حداکثر دو ماه، این مراکز چنان برایش عادی می شوند و بقول معروف دل او را می زنند که کُنج انزوا گزیدن را در نهایت به هر چیز دیگری ترجیح می دهد. فرد مهاجر در این شرایط خود را همچون غریقی در وسط اقیانوس حس می کند که هیچ کس و هیچ چیز ندارد، تنهایِ تنهاست، در نتیجه مشکل اعصاب و روان پیدا می کند و هر لحظه بیشتر به یاد کشور خود و هر آنچه در آن است، می افتد.


     در یکی دو دهه اولیه پیروزی انقلاب، افراد مقیم خارج از کشور از امکاناتی چون رادیو و تلویزیون با ایستگاه ها و کانال های متنوع و سرگرم کننده، اینترنت، عرق، ورق، کافه، کازینو، استخر مختلط و شب نشینی های آنچنانی و.... که در داخل کشور بشدت ممنوع بود، برخوردار بودند که همین به شوق و علاقه آنان نسبت به اقامت در خارج از کشور می افزود و حتی به آن فخر فروخته و دل خوش می کردند، اما اکنون که همه اینها در ایران وجود دارد، این مزیت نیز برای مهاجرین از میان رفته است. در نتیجه این باعث می شود تا شرایط روحی روانی اقامت در غربتِ خارج از کشور، مثل خوره به جان فرد مهاجر بیافتد و وی را گرفتار مسائلی نماید که پیش از رفتن، به هیچ وجه تصوری از آن نداشته است.

از دیگر مشکلات مهاجرین ایرانی عدم تطابق فرهنگی، دینی و مذهبی با جامعه و مردم ساکنِ کشورِ متوقف فیه است. نوع زندگی، تحصیل، تربیت خانوادگی، کار، مذهب، اعیاد، عزاداری ها و مراودات شخصی و اجتماعی مردم هر کشوری با کشوری دیگر متفاوت است. فرد مهاجر برای اینکه بتواند زندگی بهتری در محل اقامت خود داشته باشد، ناچار از تطبیق حداقل بخشی از فرهنگ، آداب، سنن و اعتقادات خود با مردم کشور ساکن است، این امر برای مهاجرین با سنین بالا امکان پذیر نمی شود، چرا که شخصیت وی شکل گرفته و تغییر ذاتی در آن عملا غیر ممکن است، لذا ناچار از تغییر ظاهری می شود که این امر نه خود او را راضی می کند و نه محیط امکان جذب او را می یابد. مهاجر ایرانی که همیشه دل به پنجشنبه و تعطیلی جمعه ها بسته بود، هیچگاه تعطیلی شنبه و یکشنبه را بر نمی تابد و همیشه در حسرت تعطیلی روزهای جمعه باقی می ماند. او جمعه ها همیشه یک چیز کم دارد. خانه پدری، جمع خانواده، نهار ظهر جمعه با هم، دور- دور عصر جمعه با اتومبیل و احیانا خوردن غذا در یک رستوران. او روزهای تعطیل هر کاری می کند که عطر و بوی وطن را بدهد، ممکن نمی شود. باز این قسمت ماجرا قابل تحمل است، فرد مقیم در برخی از  ایام خاص سال، دچار مشکلات روحی بیشتری نیز می شود. شب یلدا، شب چهارشنبه سوری، آغاز سال نو و ایام مذهبی چون تاسوعا، عاشورا، شب های احیاء و .... شاید باورتان نشود اما ایرانیان مقیم خارج، حتی آنان که کمتر مذهبی بوده اند، در ایام عزاداری دلشان در کوچه پس کوچه های شهرشان است و بدنبال غذای نذری و اشکی که در خلوت خود به مناسبت این ایام می ریزند.


     از یک خواننده جنوبی ساکن فرانسه کشورمان، چندی پیش سوال شد، بهترین آهنگی که در عمرت شنیدی، کدام است؟ گفت: "دمام زنی" در دسته های عزاداری؟!


     شب یلدا مهاجرین ایرانی وقتی از تلویزیون هم میهنان خود را می بینند که در خیابان ها و میادین دور چرخ لبو و باقالی فروشی گره زده اند و همه در حال جنب و جوش و خرید آجیل و انار و..... هستند و شب دور هم خواهند بود، بشدت دچار افسردگی روحی می شوند، این امر در چهارشنبه سوری و شب عید بیشتر نیز می شود و از برخی درمانده ای بیش باقی نمی گذارد.


     ایرانیان مقیم خارج از کشور از حداقل رابطه و نزدیکی با همدیگر برخوردارند، تنهائی و زندگی در انزوا، خصلت مشترک همه آنهاست. رفت و آمد های خانوادگی اگر چه در سالیان اخیر در ایران نیز کاهش یافته، اما آنان که در سفرهای کوتاه مدت خود به ایران، جمع فامیل را دور خود دیده اند، در محل زندگی خود، همیشه در این فکرند که در داخل کشور، اعضای فامیل؛ و دوست و آشنا مرتب در حال رفت و آمد با یکدیگر هستند و این تنها آنانند که از این نعمت برخوردار نیستند. این طرز تفکر باعث می شود که فرد مقیم خود را بیش از پیش تنها حس کرده و بعد از مدتی از درون دچار پوسیدگی گردد.


     اولین دغدغه فردی که به کشوری مهاجرت می کند، اخذ اقامت آن کشور است. کشورها به همین راحتی به افراد اجازه اقامت نمی دهند در نتیجه فرد مهاجر، یا مجبور به اعتماد و پرداخت هزینه به افراد و شرکت های غالبا کاهبردار می شود، یا با یک بلاتکلیفی فرساینده روبرو و یا به دام سازمان ها و گروه هائی می افتد که با وعده تسهیل در اخذ اقامت، او را جذب خود می کنند.( بحث پناهندگی موضوع بحث ما نیست). مهاجرین زیادی هستند که صرفا بخاطر اخذ اقامت و زندگی در خارج از کشور، فریب وعده های این و آن را خورده و در دامی گرفتار شده اند که خروج از آن، به همین راحتی برایشان میسر نبوده است. این مسئله در مورد کسانی که جاه طلبی و بلند پروازی فزاینده دارند، خود را بیشتر نشان می دهد. اینگونه افراد که برای تسریع در اخذ اقامت، پذیرش دانشگاه؛ و به خیال خود، رسیدن به ثروت و شهرت هر چه زودتر، به هر دری چنگ می زنند، در نهایت توسط افراد، گروه ها و سازمان های عموما اطلاعاتی که مترصد چنین فرصت هائی هستند، با قول و وعده فراهم آوردن تسهیلات مورد نظر جذب می شوند که در واقع افتادن از چاله با چاه است؟!. سایر مهاجرین نیز که با ارائه مدرک و دلیل قانع کننده، موفق به اخذ اقامت یکساله شده اند، بقیه مدت زندگی را عموما در یک حالت ترس و نگرانی ناشی از احتمال عدم تمدید اقامت طی می کنند و در نتیجه، نهایت خواسته و آرزوی آنان از اقامت در خارج از کشور، به اخذ اقامت دائم و پاسپورت کشور محل اقامت و اجازه کار و یافتن شغلی مناسب خلاصه می شود که این به معنی گذر بلاتکلیف عمر برای یک مدت و پروسه طولانی نیز هست. آنان در این مدت بسیار با احتیاط زندگی می کنند، ترس دائم از پلیس کشور محل اقامت خود دارند، از سوال و جواب و درخواست کارت اقامت و رشوه و جلب و زندانی شدن توسط پلیس بشدت هراس دارند و بخوبی میدانند در صورت شکایت و یا بروز مشکل قضائی با اتباع کشوری که در آن ساکن هستند، دادگاه حق به تبعه کشور خود خواهد داد و این ترس و وحشت، تا روزی که وی در خارج از کشور اقامت دارد، یقه او را رها نخواهد ساخت. مهاجرین حتی در حین رانندگی، چنان با احتیاط رانندگی می کنند که انسان بعضا از این همه ترس و وحشت آنها از پلیس راهنمائی محل و جریمه شدن، دچار حیرت می شود. اینها همانهائی هستند که در کشور خود به قوانین رانندگی دهن کجی کرده و سینه خود را در مقابل پلیس کشورشان سپر می نمودند؟!


     ارتباط با اتباع کشور محل اقامت نیز مشکل دیگری است که گریبانگیر مهاجرین خارجی است. نهاد ها و سازمان های مربوطه در هر کشوری، کوچکترین ارتباط اتباع خارجی با تبعه کشور خود را زیر نظر دارند، خصوصا اینکه فرد مهاجر از وابستگی و ویژگی های خاص برخوردار بوده و یا با محافلی در کشور خود مرتبط باشد، به همین دلیل اتباع بسیاری از کشورها، اصولا تمایلی به ایجاد رابطه و یا همکاری با تبعه خارجی پیدا نمی کنند. این در رابطه با همسایگان محل سکونت فرد خارجی نیز مصداق پیدا می کند. در یک کلام، فرد مهاجر در هر کشوری که اقامت داشته باشد، تافته جدا بافته تلقی شده و هیچگاه قابلیت انطباق کامل با شرایط کشور محل اقامت و نزدیکی با مردم آنجا را پیدا نمی کند. در اکثر کشورها، مهاجرین برای غلبه بر این مشکل، سعی می کنند، کلنی ( اجتماع) مربوط به خود را داشته باشند، محله ترک ها، محله عرب ها، محله چینی ها، محله کره ای ها و.... زاییده همین تفکر است. ایرانیان مهاجر در کشورهای مختلف، بر خلاف مهاجرین سایر کشورها، بدلیل مسائل متعددی که مهمترین آن عدم اعتماد به همدیگر است، فاقد محله خاص خود هستند، آنها نه با هم رفت و آمد دارند و نه همکاری خاص و گسترده با همدیگر، لذا تجمع ایرانیان به برنامه های خاص چون حین برگزاری کنسرت و چهارشنبه سوری و غیره ختم می شود و بس. برخی از مهاجرین برای فائق آمدن به این مسئله و یا با نیت تسهیل در اخذ اقامت، به فکر ازدواج با یک فرد تبعه همان کشور می افتند، که این خود مشکلی بر مشکلات دیگر می افزاید. اصولا انتظار مردِ ایرانی از زن ایرانی را هیچ زن تبعه خارج نمی تواند، برآورده سازد و بالعکس. لذا می بینیم که ازدواج اتباع کشورمان علی الخصوص مردان ایرانی با بانوان سایر کشورها، بجز زنان یکی دو کشور چون ژاپن، هیچگاه موفقیت آمیز نبوده است. حداکثر دستاورد چنین ازدواج هائی، زندگی مشترک با هم است، که این امر می توانست حتی بدون ازدواج نیز صورت پذیرد. اگر چه با هر کدام از ایرانیانی که با زن یا مرد خارجی ازدواج کرده اند، سوال بکنید، پاسخی جز این خواهند داد؟!


     کار و پیدا کردن شغل مناسب، یک معضل جدی برای مهاجرین بشمار می رود. غالب کشورهای جهان، زمانی مجوز کار برای یک فرد مهاجر صادر می کنند که وی مدرک معتبر مربوط به همان کار را داشته باشد، صرف گفتن اینکه: من مکانیک درجه یک هستم، من جوشکارم، من تعمیرکار وسائل برقی هستم و.... برای نهاد صادر کننده مجوز کار اکتفا نمی کند، چرا که همه اتباع همان کشور، مدرک تحصیلی و تخصصی شغل خود را اخذ و بر همان اساس وارد بازار کار شده اند. بنابر این فرد مهاجر یا باید با سرمایه گذاری کلان و اخذ کد مالیاتی، به گشودن شرکت، دفتر تجاری، باز کردن مغازه و .... اقدام نموده و در این زمینه ها فعال گردد که در این صورت تابع قوانین و مقررات مالیاتی کشور متوقف فیه خواهد بود و یا اینکه به کار سیاه اشتغال یابد. ( بهره کشی از فرد با حداقلی از حقوق ) که در این صورت فرد مهاجر ناچار از پرداختن به کارهائی است که در طول زندگی از بسیاری از آنها نفرت داشته است. او که در کشور خود بسیاری از کارها چون رانندگی، نظافت، پرستاری، آشپزی، نگهبانی و... را دونِ شان خود می دانست، حالا در خارج از کشور، از روی ناچاری به چنین کارهائی مشغول می شود. این تازه متعلق به کسانی است که بقول معروف، حداقل دستشان به دهانشان می رسد. مهاجرینی که از وضع مالی خوبی برخوردار نیستند، وضعیت بسیار بدتری نیز دارند، آنها که عموما زبان خارجی هم بلد نیستند، ناچار از کار در شرکت ها، مغازه ها، رستوران ها و فروشگاه های متعلق به ایرانیانی می شوند که عموما اعتمادی به صاحبان آنها وجود ندارد. در هر صورت باید گفت: کسانی که به امید کسب پول و ثروت به خارج از کشور می روند، با سرابی بیش روبرو نیستند. آنها اگر به صورت رسمی و قانونی وارد بازار کار شوند، مالیات بر درآمد در اکثر کشورها، بحدی زیاد است که عملا چیزی برای پس انداز برایشان باقی نمی گذارد و اگر به کار سیاه اشتغال یابند، اصولا درآمد ناشی از این کار، حتی کفاف هزینه زندگی او را نخواهد داد، چه برسد به پس انداز. تنها مهاجرین موفق ایرانی در خارج از کشور، دارندگان مدارک تحصیلی بالا در رشته های تخصصی هستند که به واسطه علم و دانش خود، جذب کمپانی های بزرگ شده؛ ( آنهم عموما در آمریکا و انگلیس) و پس از مدتی، ضمن داشتن پست های مدیریتی، در سهام شرکت نیز سهیم و سود سرشاری نصیبشان شده است.


     نکته بعد، مهاجرت به قصد تحصیل فرزند و یا فرزندان است. عده ای از ایرانیان، صرفا با این گفته بار سفر را می بندند که "میخواهیم آینده فرزندانمان در ایران تباه نشود" این نوع نگرش، شاید در نگاه اول منطقی بنماید، اما در دراز مدت هیچگاه اینگونه نخواهد بود. فرزند ایرانی مقیم، وقتی زبان محل اقامت را یاد گرفت و وارد مدرسه و بعد دانشگاه شد، دیگر خانواده برای او به مفهوم ایرانی، جایگاه خود را از دست خواهد داد. پدر و مادر، هر چه فرزندان بزرگ و بزرگتر می شوند، بیشتر به عناصر حاشیه ای تبدیل می شوند و بعد از رسیدن فرزندان به سن 18 سالگی، دیگر فرزندی با شاخصه های مورد انتظار یک خانواده ایرانی، برای آنان وجود نخواهد داشت. او ( چه دختر و چه پسر )  چنان غرق در فرهنگ، آداب و سنن کشور محل اقامت خود می شود و از محیط و اطرافیان تاثیر می پذیرد، که این امر به دغدغه و نگرانی جدی و اصلی پدر و مادر تبدیل می شود. بعد از مدتی عملا فرزندی به مفهوم آنچه یک ایرانی در سنین بالا بدان نیاز دارد، برای پدر و مادر باقی نمی ماند. فرزند اگر چه به تحصیلات بالا رسیده، ولی پدر و مادر در این میان عملا فراموش شده اند. او تمامی خصلت های یک فرزند ایرانی نسبت به پدر و مادر خویش را از دست داده است و در یک کلام، ایرانی مهاجر هم عمر و هم فرزندان خود را یکجا باخته است. خصوصا اینکه پس از مدتی، بدلیل بالا رفتن سن، به ایران نیز مراجعت کرده باشد. او که اکنون در سنین پیری و زمان نیازمندی به فرزند بیش از پیش تک و تنها شده و هر روز با حسرت به قاب عکس فرزند و یا فرزندان در گوشه ای از اتاق می نگرد، اکنون فقط دلش به این خوش است که فرزند گاهگاهی تلفنی بزند و حالی بپرسد و او نیز در میان دوست و آشنا، از مدرک تحصیلی فرزند خود ( تازه اگر بدان نائل شده باشد) و زندگی راحت او در فلان کشور با افتخار یاد کند، اما اینکه این مدرک به چه بهائی بدست آمده و منظور از راحتی زندگی چیست، همواره مجهول می ماند.


     مهاجرین علاوه بر مسائلی که گفته شد، ده ها مسئله حاشیه ای دیگر دارند که پرداختن به همه آنها، نیازمند نگارش کتابی حجیم است، مسائلی چون افسردگی ناشی از دور شدن از معنویات، بروز مشکلات خانوادگی در نتیجه تغییر رفتار و احیانا خیانت زوج، زندگی بدون هدف، سرخوردگی اجتماعی، غرق شدن در مسائلی چون قمار، سکس، مشروبات الکلی و نظایر آن، مشکلات ناشی از مسائل زیست محیطی با توجه به موقعیت جغرافیائی محل زندگی، گرفتاری های امنیتی، درد و رنج ناشی از دور بودن از سرزمین مادری، فشار های روحی و روانی ناشی از خبرهای ناگوار از ایران، نگرانی نسبت به سرنوشت خانواده در کشور و ده ها مسئله و مشکل دیگر که پرداختن به همه آنها در اینجا ضرورت ندارد.

متاسفانه شرایط کشور که طی 40 سال گذشته همواره حساس خوانده شده، بگونه ای است که گروه های مختلف از مردم را به مهاجرت تشویق و ترغیب می کند. شرایط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، وجود خطر بالقوه جنگ و درگیری، تحریم و تبعات آن چون بیکاری و فقر، نا امیدی نسبت به آینده، نگرانی فزاینده نسبت به سرنوشت خود و فرزندان، عدم اطمینان نسبت به بهبود اوضاع و شرایط، مشکلات تحصیل و کار و ازدواج، بلاتکلیفی دانشجویان و فارغ التحصیلان و برخی مسائل و مشکلات دیگر؛ شرایطی را فراهم آورده است که مهاجرت و سکنی گزیدن در سایر کشورها را برای برخی از ایرانیان به یک هدف تبدیل ساخته است. در این میان تبلیغات گسترده شرکت های توریستی و کانال های تلویزیونی ماهواره ای نیز بگونه ای است که تصویری بهشت گونه از کشورهای مختلف جهان ارائه داده و در نتیجه افراد بیشتری را به مهاجرت تشویق می کند.


     علیرغم همه اینها، زندگی در خارج از کشور از محسناتی نیز برخوردار است که لازم است به برخی از آنها اشاره می شود:

     زندگی آرام، داشتن حداقل استرس، برخورداری از آزادی های فردی و اجتماعی، امکان تحصیل در دانشگاه های طراز اول، دسترسی به آب و مواد غذائی سالم و بهداشتی و در نتیجه بیماری کمتر، برخورداری از امکانات بهداشتی و درمانی مناسب و دارو های با کیفیت، استفاده از خدمات رفاهی و شهری با کیفیت بالا، امکان دسترس راحت و آزادی عمل در مراکز تفریحی و اماکن خاص چون کازینو، دیسکو، بار، دانسینگ، شرکت راحت با هر وضعیت پوششی و آرایشی در برنامه های جمعی، حضور در استخر های مختلط، شنا و تفریح در سواحل آرام و زیبا، آزادی داشتن و یا نداشتن حجاب در خارج از خانه، برگزاری بدون دغدغه مراسم، میهمانی ها و جشن ها، دور بودن از اتفاقات مهم در ایران چون زلزله و....که عموما ناگوارند، اطلاع دیر به دیر از وضعیت معیشتی، بیماری و گرفتاری روزمره اعضای خانواده و دوستان و آشنایان در ایران بدلیل دور بودن از کشور و مهمتر از همه، اطلاع کم و در نتیجه بی تفاوتی نسبت به بسیاری از رویداد های ریز و درشت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی کشور که عموما به اشتغال ذهنی منجر می شود، از جمله این محسنات برای قشر مهاجر بشمار می روند. فرد مهاجر اما علیرغم برخورداری از چنین امکاناتی، باز همیشه یک چیزی را کم دارد و آن دور بودن از آب و خاکِ آباء و اجدادی است.

همانطور که سام درخشانی به ریحانه پارسا توصیه نمود، در اینجا نیز به دوستانی که قصد مهاجرت دارند، توصیه می شود پل های پشت سر خود را خراب نکنند، زندگی و مایملک خود را به صورت دست نخورده باقی بگذارند و با عزیمت و اجاره خانه در خارج از کشور، که از نظر مقررات برای اخذ اقامت، تفاوت چندانی با خرید ملک ندارد، مدتی را در کشور مورد نظر بگذرانند تا اگر نتوانستند خود را با شرایط آنجا وفق دهند، بتوانند به راحتی به خانه و کاشانه خود باز گردند. به شرطی که در طی این مدت، آلوده مسائل سیاسی نشده و خطائی که مانع بازگشت بشود از آنان سر نزده باشد.