الیِ هومن سیدی
اجازه بدهید فیلم را دوست نداشته باشم، با احترام به همه زحمتهای گروهش که به نظر منتوی فضای اقتصادی و سیاسی ایران خودش نمره دارد.
#فیلم_جنگ_جهانی_سوم خیلی دلش میخواهد حرفهای بزرگ بزند و تصویرهای بزرگ بسازد، اما رسما در هر دومورد الکن است. روایت دوپاره فیلم و عروج شخصیت به دنیای دیگر اصولا ساخته نمیشود، چرا؟ با شروع فیلم و کدهای اولیه مطمئن شدم که شخصیت شکیب(#محسن_تنابنده )توی فیلم خواهد بود، و مهم تر از یک سیاهی لشکر، اما تبدیل این تخیلات به واقعیت ملموس اصلا با روحیه پشت صحنه سینما جور در نمیآید، چطور شخصیت اول یک فیلم پرهزینهی مهم دو دستی تقدیم یک سیاهی لشکر کم دانش میشود، تازه سیاهی لشکری که علاقهای هم به سینما و بازی ندارد. بگذریم از آن سیاهی لشکرهای خوب افسوس برانگیز که عاشق بازی نقش یک اند و هیچوقت نصیبشان نمیشود، که شکیب جنگ جهانی سوم اصلا از آن دسته نیست! واقعیت که ساخته نمیشود هیچ، خیالی هم در کار نیست! یکبار راجع به #فیلم_خوک #مانی_حقیقی نوشته بودم که چه خوب است که رویا میسازد و فرای واقعیت روایت میکند، که البته انجا هم ارتباط دو روایت چفت و بست درستی نداشت! چفت و بستی که من فکر میکنم #هومن_سیدی در فیلم «#اعترافات_ذهن_خطرناک_من »و بخشهایی از « #قورباغه» به شدت درست و بهجا درآمده بود! یاد سکانس ازمایشگاه که #صابر_ابر و #سحر_دولتشاهی درگیر رویا میشوند بیفتید.
به غیر از واقعیت دستمالی شده ضد سرمایه داری ای که بسیار واضح شعار میدهد، روایت دوم یا بخش دوم فیلم راجع به دروغ و پنهان کاریست، تعلیقی که به شدت «#درباره_الی» #فرهادی را به خاطر میآورد.
حتی در نتیجه هم بعد از کش و قوسهای بسیار با پیدا شدن النگوی جنازه؛ الی را توی سردخانه نشان میدهد و تمام!
داخل پرانتز هم ؛ اینکه فیلم از ابتدا لو رفته است، سیاهی لشکر شدن یک کارگر و فیلم در فیلم بودن و حتی سوختن دختر هم با کمی دانش راجع به هیتلر و کاشت و برداشتهای سینمایی کاملا قابل پیش بینی است، از جذابیت قصه به شدت کم میکند.
پایان بندی از زاویه فیلمنامه، پایان بندی جالبیست، اما به لحاظ اجرا تاثیرگذار ی که باید را ندارد، نه تصویرها اذیتت میکند و نه صدای روی سیاهی پایان! قیاس نمیکنم اما به یاد بیاورید پایان بندی بینظیر #کلایمکس #گاسپار_نوئه را...
الیِ آقای هومن سیدی اصلا شبیه جنگ جهانی سوم نیست!